مالداری بود در عهد قدیم
داشت افزون مال و ملک و زر و سیم
با همه دارایی آن مرد غنی
بُد بخیل و پست و بیخیر و دنی
ساخت در شکل غریبی در به در
قابض الارواح سوی او گذر
کرد دق الباب در درگاه او
خواست تا گردد به خواجه راهجو
حاجبان از در براندندش که رو
خواجه بیرون مینیاید بازشو
خواجههٔ ما چون بود قدرش فزون
از برای چون تویی ناید برون
رفت عزرائیل و برگردید باز
زد به در تا در نمایندش فراز
باز دربانان براندندش ز در
پس به تندی کرد بر ایشان نظر
گفت سوی خواجه بردارید صوت
کامد عزرائیل و باشد وقت موت
خادمان خواجه را از این وعید
پا و سر در لرزه شد مانند بید
چون سوی خواجه ببردند این خبر
مرتعش گردید از پا تا به سر
گفت بشتابید و بنمایید باز
در به روی وی به صد عجز و نیاز
پس بگوییدش که ای پیکِ اِله
گوییا فرمودهای تو اشتباه
دیگری را کردهای گویا طلب
میکنی بر ما به جای وی غضب
خادمان خواجه بردند این پیام
نزد عزرائیل با صد احترام
گفت نی نی این همه افسانه است
کار من با صاحب این خانه است
پس نهاد اندر سریر خواجه گام
گفت برخیز و وصیت کن تمام
خواجهٔ بدبخت با صد اضطراب
خواست کار و مال خود اندر حساب
برگشود از گنجهای بسته در
تا که بنماید حساب سیم و زر
چاکران میریختند از بیش و کم
آن طلا و نقرهها بر روی هم
خواجه سوی سیم و زر کردی نگاه
میکشیدی از دل پردرد آه
پس بگفتی لعن بر مال جهان
اف به حال و مال و احوال جهان
کندی ای مال جهان بنیاد من
تا ببردی یاد حق از یاد من
روز و شب گشتم به جان مشغول تو
خوردم از بدبختیِ خود گول تو
مال و اموالش به امر کردگار
گشت گویا کِای پلید زشتکار
لعن حق بر تو که کج میباختی
قدر نعمتهای حق نشناختی
تو در اول بودی اندر روزگار
نزد عالم مفلس و بیاعتبار
کردگار بنده پرور از وِداد
بر تو از مال جهان منت نهاد
تا ز استغنا شدی ای بیتمیز
نزد ابنای زمان یکسر عزیز
مینمودندی ز هر شهر و بلوک
پوزش تو همچو ابناء ملوک
در مجالس از جلال و شأن و قدر
مینشاندندی تو را بر خویش صدر
از سلاطین جهان گر دختری
بد که بودندی جهانی مشتری
جمله را کردندی از درگاه دور
تا تو را آرند دختر در حضور
با چنین عزت چرا ای بیهنر
بستی از هنگامهٔ محشر نظر
زین همه دولت چراغی پیش پیش
از چه نفرستادی اندر گور خویش
از چه ننمودی ایا گمگشته راه
جانب حال تهیدستان نگاه
گر گدایی داشت بر دست تو چشم
چشم او را کور میکردی ز خشم
نی خودت خوردی و نی دادی به خلق
تا اجل اکنون تو را بگرفت حلق
این زمان با حسرت من دل بگیر
جمله را میراث بگذار و بمیر
(صامتا) زین پندهای نو به نو
رو بگیر از مکنت دنیا گرو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، مالداری ثروتمند و بخیل در گذشته زندگی میکند که به خاطر طمع و احتکار مال و میراثش هیچ توجهی به نیازمندان نداشته و از آنها روگردان بوده است. وقتی عزرائیل (فرشته مرگ) به سراغ او میآید، او از دربانان میخواهد تا با خواجه تماس بگیرند، اما دربانان او را نمیپذیرند. سرانجام خواجه متوجه میشود که وقت مرگش فرا رسیده و در حالی که در تلاش است تا میراثش را جمعآوری کند، از روی حسرت به یاد میآورد که مال و ثروت باعث دوریاش از یاد خدا و توجه به نیازمندان شده است. او در آخر به عواقب بخیلیاش فکر کرده و از نعمتهای بیارزش دنیوی بد میگوید و به عزرائیل پیشنهاد میکند که مال و ثروتش را رها کند و به یاد خدای متعال توجه کند. این داستان عمق پیام اخلاقی و انتقاد از بخل و دنیاطلبی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در زمانهای قدیم، فردی بود که دارای ثروت زیادی بود و املاک و داراییهای گرانبهایی داشت.
هوش مصنوعی: مرد ثروتمند با تمام داراییاش، بخیل و کمخیر و دنیاطلب بود.
هوش مصنوعی: در دیدار با او، گویی درِ عجیبی باز شده است که جانها را به سوی او میکشاند و عبور از آن، به نوعی تجربهای نادر و خاص را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: در درب خانهی او کوبید و خواست که به وصال او برسد و راهی برای ورود به حضورش پیدا کند.
هوش مصنوعی: خدمتگزاران او را از در بیرون کردند، چون خواجه هیچ وقت نمیخواهد بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: مقام و ارزش دوست ما به حدی بالاست که هیچ کس دیگری همچون تو نمیتواند به بیرون از آن برسد.
هوش مصنوعی: عزرائیل رفت و دوباره بازگشت و بر در کوبید تا او را بالا ببینند.
هوش مصنوعی: دوباره دربانان او را با شدت از در بیرون کردند و او با خشم به آنها نگاه کرد.
هوش مصنوعی: گفتند که صدای عزرائیل را بشنوهید، یعنی زمان مرگ نزدیک است و باید به سوی خداوند بروید.
هوش مصنوعی: خادمان آقا از ترس این هشدار، بدنشان مانند بید میلرزد و به شدت مضطرب شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که این خبر را به خدمتگزار بزرگ رساندند، او از سر تا پا به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و دچار لرزش شد.
هوش مصنوعی: همه بشتابید و در را باز کنید تا او را ببینید، با نهایت عجز و درخواست.
هوش مصنوعی: به او بگویید که ای فرشته الهی، گویی که تو دچار اشتباهی شدهای.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو از دیگری مأخوذ بهحساب آمدهای و برای ما بر سر او خشم و کینه داری.
هوش مصنوعی: خادمان خواجه با احترام کامل این خبر را نزد عزرائیل بردند.
هوش مصنوعی: گفت نه، نه! این همه داستان و افسانه است، کار من تنها با صاحب این خانه است.
هوش مصنوعی: پس بر روی تخت نشسته، گام به او میگوید: برخیز و وصیتت را کامل کن.
هوش مصنوعی: آقای بدبخت با نگرانی و اضطراب فراوان تلاش کرد تا امور و داراییاش را مدیریت کند.
هوش مصنوعی: در این بیت، به این معنا اشاره شده که خزانهداری از گنجینههای پنهان را باز کرده تا میزان طلا و نقره را نشان بدهد. به عبارت دیگر، وجود ثروت و داراییهای ارزشمند را آشکار میکند.
هوش مصنوعی: خادمان طلا و نقرههای زیاد را به طور فراوان بر روی هم میریختند.
هوش مصنوعی: عزیزم به طلا و نقره نگاه میکرد و از دل پر درد خود آهی برمیآورد.
هوش مصنوعی: پس گفتی که بر نعمتها و ثروتهای دنیوی افسوس، به وضعیت و داراییهای دنیا!
هوش مصنوعی: ای مال و ثروت که بنیاد زندگی من هستی، تو باعث شدی که یاد خدا از خاطرم برود.
هوش مصنوعی: روز و شب در تلاش و فکر تو بودم و از شقاوت خودم، فریب تو را خوردم.
هوش مصنوعی: مال و اموال او به فرمان خداوند شده است، انگار که ای شخص ناپاک و بدکار!
هوش مصنوعی: به خدا لعنت بر تو که قدر نعمتهای خدا را نشناختی و به شکل نادرستی از آنها بهرهبرداری کردی.
هوش مصنوعی: تو در زمانهای قدیم در نظر علمای فقیر و بیاعتبار، جایگاه و احترامی نداشتی.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، بندهپرور، از بخشش خود بر تو از نعمتهای دنیوی بهرهمند شده است و بر تو منت گذاشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که از خودبزرگبینی و خودپسندی فاصله گرفتی و به درک درستی از زندگی رسیدی، در چشم مردم و جامعه بسیار محترم و عزیز میشوی.
هوش مصنوعی: از هر شهر و منطقه افرادی برای شما عذرخواهی میکردند، مانند فرزندان پادشاهان.
هوش مصنوعی: در مهمانیها و مجالس، تو را به خاطر عظمت و منزلتت بر جایگاه ویژهای قرار میدادند.
هوش مصنوعی: اگر دختری از میان سلاطین جهان باشد، آن دختر میتواند به عنوان گنجی در دنیا شناخته شود و همه بر او مشتاق شوند.
هوش مصنوعی: همه را از درگاه دور کردند تا دختر را به حضور تو بیاورند.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است با این همه عظمت و بزرگی، ای فرد فاقد هنر، از دیدن صحنههای روز قیامت رو برگردانی؟
هوش مصنوعی: از تمام این نعمات و ثروتها، چرا هیچ نشانهای از آن را قبل از مرگت به قبر خود نفرستادی؟
هوش مصنوعی: چرا در پی جستجوی حال افرادی که در تنگنا هستند، به بیراهه رفتهای؟
هوش مصنوعی: اگر گدایی به دستان تو نگاه کند، چشمانش را از خشم کور میکنی.
هوش مصنوعی: نه خودت از زندگی لذت بردی و نه اجازه دادی دیگران از آن بهرهمند شوند، اکنون مرگ تو را در چنگال خود گرفته است.
هوش مصنوعی: در این زمان، با دل پر از حسرت از دنیا برو و همه چیز را به یادگار بگذار و از این زندگی جدا شو.
هوش مصنوعی: با دقت به این نصیحتهای تازه توجه کن و از داراییهای دنیوی خود فاصله بگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.