ابلهی دید اشتری به چرا
گفت نقشت همه کژست چرا
گفت اشتر که اندرین پیکار
عیب نقاش میکنی هشدار
در کژیام مکن به نقش نگاه
تو ز من راه راست رفتن خواه
نقشم از مصلحت چنان آمد
از کژی راستی کمان امد
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر در خور است با سرِ خر
هست شایسته گرچه ت آمد خشم
طاق ابرو برای جفتی چشم
هرچه او کرده عیب او مکنید
با بد و نیک جز نکو مکنید
دست عقل از سخت بنیرو شد
چشم خورشیدبین ز ابرو شد
زشت و نیکو به نزد اهل خرد
سخت نیک است از او نیاید بد
به خدایی سزا مر او را دان
شب و شبگیر رو مر او را خوان
آن نکوتر که هرچه زو بینی
گرچه زشت آن همه نکو بینی
جسم را قسم راحت آمد و رنج
روح را راحت است همچون گنج
لیک ماری شکنج بر سر اوست
دست و پای خرد برابر اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.