گنجور

حاشیه‌ها

حسین یوسف در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰:

خمش ای دل و چه چاره سر خم اگر ...

درود

تمنا می کنم این معنی توسط هوش مصنوعی رو حذف کنید، واقعا خیلی جاها شعر رو به بدترین شکل ممکن معنی کرده!

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:

زبانت درکِش ای حافظ زمانی
حدیث بی‌زبانان بشنو از نی

 

به نظر میرسد حافظ با عبارت " بشنو از نی" به مثنوی مولانا و بیت آغازین آن اشاره میکند.

 

بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جداییها شکایت می کند

 

و واژه "حدیث" نیز تناسبی با این بیت دیباچه مثنوی دارد:

 

نی حدیث راه پرخون می کند
قصه های عشق مجنون می کند.

 

اگر این برداشت صحیح باشد، اشاره و ارجاع حافظ در جایی که سخنش را در غزل تمام می کند به بیت سرآغاز مثنوی تلمیح بسیار پرمعنایی است، به خصوص که حافظ در مصراع اول این بیت خود را دعوت به سکوت و شنیدن حدیث از زبان نی می کند.

لاله نیکوسرشت در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۱ - نوای طاهره:

کمپین مبارزه با نشر جعلیات که بررسی های ارزشمند و دقیقی از اشعار کهن و معاصر به عمل‌می‌آورد، این غزل را از علامه اقبال نمی‌داند (در زمره جعلیات اقبال آورده)  و در پیامی از قول جناب استاد محیط طباطبایی، این غزل را از شاه طاهر داعی می‌داند. 

نگارین گلشن در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۸ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

عالی بود آقا رضا احسنت

دکتر حافظ رهنورد در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۳ در پاسخ به مغبچه باده فروش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:

درود

بنده سال‌ها پیش در دوره دانشگاه پژوهش کرده‌ام ‌و اکنون حضور ذهن ندارم که دقیق بگویم؛ اما از گفته‌ام مطمئنم. به‌خاطر دارم که جناب آهی در برنامه خود آن دو نسخه را معرفی کردند. می‌توانید آن برنامه را برداشت کنید و گوش دهید تا منبع دقیق را متوجه شوید.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۱ - رجوع به حکایت حضرت خلیل الرحمن:

1-مصرع دوم بیت 34 به شکل «ورنه بسپارم به خنجر من چه خر» کاملا نامفهوم است. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، شکل درست آن عبارت است از «ورنه بسپارم به خنجر من خبر».

2-آخرین بیت، یعنی «بود روزی آن رسول سرفراز/در درون حجره خلوتگاه راز» متغلق است به آغاز بخش 232 مثنوی طاقدیس.

علیرضا بدیع در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۳:

وزن شعر اصلاح شود. رمل مثمن محذوف است و نه سالم

Roozbeh Ettehad در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۶ در پاسخ به دکتر ترابی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

که رستم منم که ام نماناد نام 

با این مایه: که نامی از من نماند

محمد صیادزاده در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۱ در پاسخ به Masoud masoudnj71@gmail.com دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

با سلام،

در پلتفرم‌های مختلف (اسپاتیفای، اپل موزیک و...) آلبوم همیشه در میان رو جست‌وجو کنید.

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۳:

درود 

واقعا فایده تفسیر هوش مصنوعی بر اشعار چیه ؟بنظر بنده که فقط گند میزنه به هرچی شعره  ببینید در تفسیر این غزل زیبا چه اراجیفی نوشته  اصرار مدیران سایت بر بقای این تعابیر وتفسیر غلط از چه بابته  نمیدونم.

شاد باشید

Delkhaste در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۱ در پاسخ به امین آب آذرسا دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵:

اولاً در همین شعر هم گفته عصمت و بی‌حجابی می‌توانند با هم جمع شوند. ثانیاً در هیچ کجای این شعر نگفته تجاوز به دیگری کار درستی است!! این شعر حکم تمثیل دارد. ثالثاً از کجای شعر استنباط کردید که می‌گوید عصمت و باحجابی نمی‌توانند باهم باشند؟ گفته عصمت و باحجابی دو مقولهٔ جدا هستند یعنی لازم و ملزوم همدیگر نیستند.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۰ - حدیث:المجاز قنطرة الحقیقه:

مصرع دوم بیت 2 به شکل «عشق باشد آن مرض نبود بدان» نادرست است؛ زیرا به این شکل، معنی کل بیت می‌شود «آنچه که صد غرض در آن پنهان است، مرض نیست و عشق نام دارد». شکل درست این مصرع به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379 عبارت است از «عشق نبود آن، مرض باشد بدان»

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۹ - رجوع به حکایت جوان خارکن که مایل به دختر پادشاه بود:

در مصرع دوم بیت 6 به شکل «کز چه شد آن انتقاض و آن مزید»، نامفهوم است. نخست آنکه، با توجه به درست بودن واژۀ «مزید» ونیز معنی آن، پی می­‌بریم که در کنار آن باید واژ‌ه‌ای به معنی «کاستی» وجود داشته باشد؛ یعنی، «انتقاص» را باید جایگزین «انتقاض» کنیم. دوم وجود غیر منطقی دو واژۀ «آن» در مصرع کنونی است. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379 شکل درست مصرع عبارت است از «کز چه شد آن انتقاص و این مزید».

سیدسینا حسینی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

سعدی اول یه زن میگیره که دختر تاجر بوده و خلاصه خوشگل بوده.

بعد به تدریج میفهمه زنه خیلی حسود و بداخلاقه‌ و با مردا گرم میگیره. بعد ازش طلاق میگیره.

اصلا زنش ضرب المثل شده تو ادبیات.

این شعرم بعد از طلاق و پرداخت مهریه نوشته

ص امینی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۳ - چه معامله باید کرد؟:

به نظر می رسد هوش مصنوعی در یک دنیای دیگری ابیات رو معنی نموده است!

دکتر صحافیان در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

برخیز ساقی و در پیاله طلایی‌ام شراب شادی‌افرین بریز پیش از آنکه جمجمه من در زیر خاک بپوسد(خاک‌‌انداز: خاک اندازیده:به خاک انداخته شده)
۲- آخرین اقامتگاه ما وادی خاموشان همان گورستان است اکنون شوری(انتقال و جاودانگی حال خوش) در گنبد آسمانها بینداز. تقابلی میان وادی مسطح و گنبد دایره‌ای آسمان.
۳- چشم آلوده به اغیار از چهره دلربای معشوق دور است او را در آیینه صافی دل می‌توان دید(خانلری: بر رخ جانان نه رواست)
۴- سوگند به صفا و خرمی‌ات ای سرو! آنگاه که در خاک آرام گرفتم دیگر ناز نکن و سایه‌ای بر خاکم بینداز!
۵- دل ما را که از سر زلفانت چون مارگزیده شده است به شفاخانه پادزهر لبانت بکشان!
۶- دولت و اقبال این جهان پاینده نیست، از همین اکنون آتشی از جگر جام ارغوانی(ایهام: از ته دل)بر آن بینداز(خانلری: ثباتی نکند)
۷- از فراوانی اشک، در آن غوطه زدم و غسل کردم، اکنون به گفته اهل طریقت پاکم و‌ اجازه دارم بر آن پاک‌سرشت نظر بیفکنم.
۸- خدایا! زاهد خودپسند که از این همه شور عشق و حال خوش جز عیب نمی‌بیند، دود آه سینه عاشقان را بر آیینه‌اش انداز تا از جمال یار محروم شود:
خشت سر خم ز ملکت جم خوش‌تر!
بوی قدح از غذای مریم خوش‌تر!
آه سحری ز سینه خماری
از ناله بوسعید و ادهم خوش‌تر!(رباعی ۱۰۵ خیام)
۹- از بوی خوشش همانند شکوفایی گل، لباست را چاک بده و نثار اندام موزونش کن!
آرامش و پرواز روح 

 پیوند به وبگاه بیرونی

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:

مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان
استاده است سرو و کمر بسته است نی

 

واج آرایی حرف "ب" با پنج بار تکرار در مصراع اول و حرف "س" با پنج بار تکرار در مصراع دوم موسیقی کلام را دل انگیز کرده است.

 

واژه "کمر" در ترکیب " کمر بستن" اشاره به کمربند دارد که حافظ در موارد زیادی از آن استفاده کرده است:

 

تکیه بر اخترِ شب‌دزد مکن کاین عیار
تاجِ کاووس ببرد و کمرِ کیخسرو

 

لذا واژه "کمر" در ترکیب " کمر بسته است نی" اشاره به حلقه های نی دارد که در محل اتصال بندهای نی قرار گرفته و حافظ آنها را به کمربند تشبیه کرده است‌. 

 

در واقع حافظ میگوید که به باغ برو که در آنجا سرو برای خدمتت ایستاده است و نی برای خدمتت کمر بسته است.

سروش . در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۱ در پاسخ به سید دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸:

قافیه خراب می شود اینطور

برمک در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۳:

چه کرده فردوسی در این سروده

پیام دو خونی به گفتن گرفت

همه راستیها نهفتن گرفت

گشاده زبان مرد بسیار هوش

بدو داده شاه جهاندار گوش

ز کردار بد پوزش آراستن

منوچهر را نزد خود خواستن

میان بستن او را بسان رهی

سپردن بدو تاج و تخت مهی

خریدن ازو باز خون پدر

بدینار و دیبا و تاج و کمر

فرستاده گفت و سپهبد شنید

مر آن بند را پاسخ آمد کلید

چو بشنید شاه جهان کدخدای

پیام دو فرزند ناپاک رای

یکایک بمرد گرانمایه گفت

که خورشید را چون توانی نهفت

نهان دل آن دو مرد پلید

ز خورشید روشن‌تر آمد پدید

شنیدم همه هر چه گفتی سخن

نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن

بگو آن دو بی‌شرم ناپاک را

دو بیداد و بد مهر و ناباک را

که گفتار خیره نیرزد به چیز

ازین در سخن خود نرانیم نیز

اگر بر منوچهرتان مهر خاست

تن ایرج نامورتان کجاست

که کام دد و دام بودش نهفت

سرش را یکی تنگ تابوت جفت

کنون چون ز ایرج بپرداختید

به کین منوچهر بر ساختید

نبینید رویش مگر با سپاه

ز پولاد بر سر نهاده کلاه

ابا گرز و با کاویانی درفش

زمین کرده از سم اسپان بنفش

سپهدار چون قارن رزم زن

چو شاپور و نستوه شمشیر زن

به یک دست شیدوش جنگی به پای

چو شیروی شیراوژن رهنمای

چو سام نریمان و سرو یمن

به پیش سپاه اندرون رای زن

درختی که از کین ایرج برست

به خون برگ و بارش بخواهیم شست

از آن تاکنون کین او کس نخواست

که پشت زمانه ندیدیم راست

نه خوب آمدی با دو فرزند خویش

کجا جنگ را کردمی دست پیش

کنون زان درختی که دشمن بکند

برومند شاخی برآمد بلند

بیاید کنون چون هژبر ژیان

به کین پدر تنگ بسته میان

برمک در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۹:

 

کار بی‌دانش مکن چون خر، منه

در ترازو بارت اندر یک پله

چون به نادانی کند مزدور کار

گرسنه خسپد به شب دست آبله

۱
۲۰۸
۲۰۹
۲۱۰
۲۱۱
۲۱۲
۵۶۷۳