گنجور

حاشیه‌ها

habib am در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۰:

لطفا یکی از اساتید ادب و شعر مرحمت بفرماید این شعر را معنی کنند

.. در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸:

گلهای بهار، نیم‌مرده
از نرگس نیم‌زنده‌ی تو ..

محسن در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:

ضمن تایید سخنان جناب ناشناس، به نظر من اگر سعدی، این شعر خود را با صدای شجریان می شنید، بی تردید، استاد شجریان را در آغوش می کشید و غرق در بوسه می کرد...

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
باد صبا یا نسیم زندگی بخشِ صبحگاهان که پیغام آورِ زندگی یا خداوند می باشد به تهنیت و شادباشِ پیر می فروش که می تواند عارفی راهنما یا همان پیر مغان و یا شخص حافظ باشد آمده و یادآوری می کند که موسم شادی و عیشِ زنده شدن به یار و ناز یا زیبایی و نوشیدن می آمده است، این پیغام هر لحظه از جانبِ زندگی برای انسان میآید اما در فصل بهار تبلور و عینیت بیشتری پیدا می کند زیرا که بهار و نو شدن طبیعت می تواند الهام بخش انسان باشد تا او نیز همچون طبیعت تحول و دگرگونی را تجربه کند. (می‌توان مصراعِ دوم را دلیلی برای تهنیت گفتنِ بادِ صبا به پیرِ می فروش در نظر گرفت)،
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
نفس و دَمِ مسیحا که مردگان را زنده می کرد به هوا و نسیمِ صبحگاهیِ بهاران نسبت داده می شود که او نیز طبیعتِ درخوابِ زمستانی را بیدار می کند، نافه گشایی کردن یعنی پراکندنِ عطرِ دل انگیزِ مُشک، همچنان که با باز شدنِ نافهٔ آهو عطرِ مُشک هوا را عطرآگین می کند، یعنی که این نسیمِ عطرآگین همه موجودات عالم را به فیض رسانده و درخت که نماد زندگی میباشد سبز شده و حیاتی دوباره می یابد، پس مرغ خروش و فریاد بر میدارد که ای انسان، تو نیز از طبیعت بیاموز و زندگی نوی را آغاز کن، باشد که درختِ زندگی تو که در خوابِ زمستانی مُرده می نماید نیز به این نفسِ مسیحایی زنده شود و به طرب و شادی برسی، مرغ خوش الحان در اینجا حافظ یا پیر می فروش است که با این ابیات می خروشد.
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
در روزگارِ قدیم تنوری را که بر می افروختند نیازمندِ باد و جریانِ هوا بود تا مشتعل شود و پس از داغ شدن بود که آمادهٔ طبخِ نان می شد،  گُلِ لاله که او نیز در موسمِ بهار می روید نمادِ عاشقی و عشق ورزیدن است که‌ به تنوری آمادهٔ اشتعال تشبیه شده است، پس‌حافظ ادامه می‌دهد بادِ بهاری که جهان و طبیعت را از خوابِ زمستانی بیدار کرده است تنورِ لاله را آنچنان برافروخت و مشتعل کرد که آتشِ عشق را بر غنچه زد بگونه ای که او غرقِ عرق شد، غنچه استعاره از نوجوانی ست که به تازگی از مرحلهٔ کودکی عبور کرده و آماده شکوفا شدن است، پس غنچهٔ وجودِ انسان از اینکه طبیعت و گلها بوسیلهٔ بادِ بهار شکفته شدند غرقِ عرقِ شرم می شود زیرا که موسمِ شکوفاییِ او نیز نزدیک است و باید خودی نشان دهد ولی احتمالن شرم دارد که مبادا نوبتِ عاشقیِ او فرا نرسیده‌ باشد، اما گل (گلِ قرمز) در اینجا نمادِ انسان در اوجِ جوانی و کمال جسمانی ست که پیش از این او نیز غنچه بوده و اکنون تبدیل به گلی زیبا و با طراوت شده است، پس او از حرارتِ آتشِ عشقی که از لاله می خیزد به جوش می آید، یعنی که موسمِ عاشقیِ او هم اکنون است و اگر در بهارِ زندگی به عاشقی نپردازد فردا در خزانِ عمرش افسوس و حسرتِ زمانِ از دست رفته را خواهد خورد، پس تا تنورِ عشق داغ است باید که نان را بچسباند.

به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
پس تو ای گل یا انسان به هوش و ذکاوت خود از این تمثیل های منِ حافظِ مِی فروش به هوش آی و از خوابِ زمستانی برخیز و برای رسیدن به عشرت و شادی بی سبب (بازگشت به جنسِ اصلی خود ) کوشش کن، یعنی کارِ عاشقی را شروع کن چرا که این پیغام و نصیحت را در سحرگاهان از سروش غیبی شنیدم که تنها کار و سعی فراوان راهگشا ی انسان است برای رسیدن به عشرت و لذتِ زندگی.
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد

تفرقه و مجموع از اصطلاحاتِ عرفانی می باشد که صوفیان هم مقلدانه آنرا فقط بر زبان جاری می کنند، تفرقه یعنی پراکندگی و جدایی، یعنی وجود یا خداوند را یک سو و انسان یا دیگر موجودات را سوی دیگر دیدن، در تقابل با مجموع که وحدت و یگانگی می باشد، حافظ می‌فرماید با این فکر و ذهنیت خدا و هستی را دیدن ، نشانگر اهریمنی یا دیو درون انسان است ، پس اگر از این تفرقه بینی باز گشته و هستی و هشیاری ایزدی را در همه انسانها و سایر موجودات یکی بدانی (چنان‌که از ازل چنین بوده است) و به همگی عشق بورزی یا به عبارتی تجلی خداوند را در انسانها و باشندگان عالم ببینی جهان را مجموع دیده ای و این نشانه ای از رخت بربستنِ اهرمن از درون و مرکز تو است و از این پس پیغامهای غیبی و سروش آسمانی  بر دل و مرکزت خواهد نشست ، این امر مطابق حکمی ست که دیو چو بیرون رود فرشته در آید زیرا هر دو در یک مکان نمی گنجند، دیو درد و خشم، حسادت، کم بینی، کینه، دشمنی و سایر صفات پست را می‌شناسد اما فرشته یا خداییت انسان عشق و مهربانی و دوستی  را ، و این دو در یک جا نمی‌گنجند .
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
اما اگر گُلِ زیبا در موسمِ بهارِ زندگیِ خود به عاشقی نپردازد و این فرصت را از دست دهد چه خواهد شد؟ بنظر‌می‌رسد حافظ معتقد است که تبدیل به سوسن می شود یا بعبارتی به ذهن رفته و زیبایی و نشاطش تقلیل می یابد، گُلِ سوسن که نوعِ آزادش معروف و شکلِ ظاهریِ آن هم متشکل از گلبرگ هایی شبیه به زبان است خود را آزاد می‌داند تا (با ده زبان که نشانه کثرت است) همچنان ذهنی فعال داشته باشد و از سر فکر و بر مبنایِ ذهن حرف بزند، پس‌ اگر گلی در اوجِ جوانی تا تنورِ عشق داغ است نان را نچسباند بزودی مبدل به سوسنِ ده زبانی می شود که به تمامیت در ذهن است اما هنوز هم امیدی هست و خوشبختانه او به دلایلی نامعلوم که می تواند لطفِ خداوند باشد سرانجام نصیحت مرغ صبح (حافظ ) را گوش کرده و خاموش می گردد تا زندگی بجایِ او حرف بزند و با این خاموشی او نیز بتواند سروشِ غیبی را دریافت کند،‌ یا بفرمودهٔ مولانا :
انصتو بپذیر ، خاموش باش / چون زبان حق نگشتی گوش باش     و یا

صبر و خاموشی جذوبِ رحمت است / این نشان جستن نشانِ علت است

چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
حافظ چنین بزم و مجلسی که سخن از بادِ صبا و لاله و عشق و گل است را مجلسِ اُنس و الفت با زندگی یا خداوند توصیف می کند که پیرِ مِی فروش در آن جام های مشتاقان را لبریز از شرابِ عشق می کند، در چنین مجلسی نامحرمان جایی ندارند زیرا اگر در آن وارد و همنشینِ اهلِ دل شوند بدلیل اینکه از طریقِ ذهن می بینند و همچون سوسنِ ده زبان حرف می زنند همهٔ کنایات و استعاراتِ ذکر شده را مجازی و این جهانی تشخیص داده و مجلسِ اُنس را بر هم می زنند، پس باید که سرِ پیاله های بادهٔ عشق را پوشاند و از بیانِ اسرارِ عاشقی در حضورِ کسانی از قماشِ صوفیانِ خرقه پوش که زبان در دهان نمی گیرند تا پیغامِ سروش را دریافت کنند خودداری کرد.
ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

خانقاه نمادِ اماکنِ باورمندانی ست که همچون سوسنِ ده زبان فقط حرف می زنند و به کارِ عاشقی همت نمی گمارند، پس‌ حافظ عطای چنین اماکنی را به لقایشان بخشیده و راهِ میخانه را در پیش می گیرد، میخانه ای که شرابش او را از تفرقه و پراکندگی به مجموع و وحدتِ وجود می رساند و ذهنِ او را خاموش می کند. در خانقاه و مکان هایی همانند آن زاهد مستِ ریا کاری های خود است که عبادت می پندارد اما مگر و حتماََ که حافظ از این گونه مستی های زهدِ ریایی به هوش آمده است که از خانقاه به میخانهٔ عشق می رود.

فواد اباذری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:

متن درست شعر در مصرع سوم غلط آورده شده:
هر یک به زبان حال با من گفتند
به جای
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
اولا در رباعی مصرع سوم لازم نیست هم وزن سه مصرع دیگر باشد
در ثانی وقتی دو هزار کوزه گویا و خموش هستند چرا فقط یکی از کوزه ها خروش بر می آورد
(درست تر نیست که همشون خروش بر آورند)

سحر ناسوتی saharnasouti@gmail.com در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

نگاری نگارید بر خاک پیش
همیدون بسان سر گاومیش
یعنی چه؟ می تونید من رو راهنمایی کنید؟

مسلم فلاح در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
به نظر میرسد این بیت حافظ با آیات زیر همخوانی ندارد لطفا اساتید نظر بدهند.
خداوند در آیه 46 سوره انفال می فرماید :وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا -و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع نکنید، تا سست نشوید،
یعنی اطاعت از خدا ورسول مطلق است ونزاعی مجاز نیست یعنی وقتی خدا ورسول دستوری صادر کرد کسی نمی تواند بگوید من نظری غیر ازاین دارم
اما در آیه 59 نسا می فرماید:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ
اینجا تنازع را مجاز دانسته و فرموده که اگر نزاعی پیش آمد برگردانید به خدا ورسول ونگفته به اولی الامر برگردانید.
این آیات نشان میدهند که تفاوت اساسی این دو آیه در کلمات نزاع و اولی الامر هست. یعنی به نظر میرسد وقتی صحبت از اطاعت از خدا ورسول (که با خدا از طریق وحی ارتباط دارد) است هیچگونه نزاعی مجاز نیست.اما وقتی اولی الامر هست به نوعی نزاع را مجاز دانسته وفرموده که اگر نزاعی پیش آمد سخن را به خدا وقران ارجاع دهید بنابراین اگر دستور اولی الامر در چارچوب دستورات خدا ورسول باشد اطاعت لازم است ولی اگر در بین دستور اولی الامر ودستور خدا ورسول مغایرتی پیش آید که منجر به نزاع خواهد شد در آن صورت همه(اعم از اطاعت کنندگان واولی الامر ) مکلف هستند که در موضوع مورد نزاع به چارچوبی که خدا ورسول تعیین کرده اند برگردند.

امیرحسین در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۶:

آدم روحش تازه میشه با این شعر

امیرحسین در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۱۳:

با عرض سلام و ادب
دوستان لطفا این شعر رو تفسیر کنید

نگار بهشتی پور در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خلل‌هایی که از وی صادر شود:

در پوستین خودست: از خود بدگویی می کند.
که فعل فلان را بباید بیان/ وز این فعل بد می‌برآید عیان: زیرا نسبت کار بد به فلان کس محتاج بیان و دلیل است اما از عیب گوینده کاری زشت بظهور می رسد که غیبت است و عیان محتاج بیان نیست.
گرفتم ز تمکین او کم ببود: فرض میکنم بواسطه ی بدگویی تو از احترام و قدر او کاسته شد.
طیبت: مزاح، شوخی
به ناراستی در چه بینی بهی/ که بر غیبتش مرتبت می‌نهی؟ : در کار ناراست دزدی چه می بینی که آن را بر غیبت مردن ترجیح میدهی؟
تهور کنند:‌بی باکی کردن و خود را در مهلکه انداختن و رشادت نمودن
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد:‌نامه ی اعمال خود را سیاه کرد و بهره ای نبرد.

نگار بهشتی پور در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۰ - حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی:

داود طائی: ابوسلیمان داود بن نصیر طائی کوفی از فقیهان و عارفان و پارسایان قرن دوم هجری.
شنیع:‌زشت، ناپسند
که در شرع نهی است و در خرقه عار:‌چنین کاری در خرقه ی صوفیانه انجام دادن در نظر اهل تصوف ننگ است.
نیوشنده: شنونده
یارا: توانایی و تاب و طاقت
بپیچید: ناراحت شد
شهری بر او عام جوش: عامه ی مردم شهر بهم برآمده بر او ازدحام کرده بودند، هنگامه و آشوب برپا کرده بودند.
زهی: در اینجا بیان تعجب است.
مرقع به سیکی گرو کرده‌اند: مرقع جامه ی پاره پاره بهم دوخته و وصله دار صوفیان است. سیکی باده ایست که بر اثر جوشیدن دو سوم آن بخار شده و یک سوم آن باقی مانده باشد. گاه نیز به معنی مطلق باده بکار رفته است.
حسام: شمشیر تیز
شنعت: سرزنش
گذاشت: سپری کرد
بناکام:‌ناگزیر

جمشید پیمان در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد:

با سلام، :
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی، خویش را " ارزان " فروش
در این بیت واژه ی " ارزان" به معنای پر بها و ارزنده است ونه آنگونه که امروز معنایی عام و مصطلح یافته است : کم بها و مقابل گران.
مولانا در مشهور ترین غزلش " بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست" در این بیت به این معنی اشاره دارد :
هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کانِ عقیقریال نادر ارزانم آرزوست!
در هر دو بیت ؛ ارزان به معنی پر بها و ارزشمند و به اصطلاح امروزی " گران" است!

ناصر از آنکارا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴:

آغاشتن = آغاز کردن

نیک در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:

ای نسخه اسرار الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

محسن فرشاد در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

واژه جلاب (به ضم جیم) در مصرع دوم بیت هفتم:شربتی را گویند حاصل از خوابادن میوه خشک(معمولا انجیرخشک) در آب.

نسرین در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

سلام
این اولین بار است که من در اینجا مطلبی مینویسم . بنده دوستدار ادبیات عرفانی ایران هستم و مدتی هست که از این مجموعه وزین گنجور بهره میگیرم. امروز برای شرکت در جلسه ای این غزل جناب حافظ رو انتخاب کردم و اتفاقا مدتی وقت صرف خواندن حاشیه ها کردم و بسیار تعجب کردم از اینکه نگارنده های زیادی اینقدر که درگیر حروف و کلمات
وزن و قافیه هستند که مفاهیم فاخر غزل کاملا فراموش شده. ایا رسم حاشیه نویسی دراینجا این چنین است؟

دکتر محمدحسین بهاری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۱:

درود و مهر
گرامیان در بیت دوم واژه فراغت درست است، که به نادرست
«فارغت» نوشته شده است.
با سپاس_ خطیب

رباب کلامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۵:

بیت پنجم ظاهرا " از سنگ" صحیحه. از جا افتاده

احمدتهامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

با سلام بنظر میرسد هنگام استنساخ کلمه مشکین با مسکین اشتباه شده است لطفا بیت ششم را بصورت زیر اصلاح بفرمایید:
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد ازین مشکین سرگردان؟ نمی‌دانم
مراد از مشکین زلف پریشان است.
درمصرع بیت بعدی(هفتم) است که عراقی کلمه مسکین را بکار برده است. اگر ‌کلمه مسکین را دربیت ششم بکاربرده بود آنرا درمصرع مشابه در بیت بعدی بکارنمی بر‌د

Dr.Mazluminejad در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۲۲:

با سلام خدمت دوستان و تشکر از زحمت کشان مجموعه هنگفت گنجور
اولا مصرع سوم در برخی نسخ به صورت :
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک "
نیز آمده است. که به نظر من زیباتر است و باز هم به نظر من بیت :
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی "
یک بیت بسیار شگفت انگیز در ادبیات فارسی است ! و عجیب تر اینکه سخن خیام نیشابوری صاحب ژرف ترین اندیشه شرق است ! خیام انگار در 1000 سال پیش از DNA صحبت می کند و توجه کنیم که امروز دانشمندان به دنبال این هستند که حیواناتی را که منقرض شده اند از طریق DNA آن ها مجددا بر کره‌‌ی خاک برگردانند ! DNA یی که از دل خاک و لاشه های مدفون شده بدست می آید.. من شدید حس می کنم این بیت ناشی از یک اندیشه ژرف علمی است.
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی " .

۱
۲۰۱۱
۲۰۱۲
۲۰۱۳
۲۰۱۴
۲۰۱۵
۵۴۸۰
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود