تنها خراسانی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
ببخشید بعضی کلمه ها را جابجا تایپ می کنم.
ورد صبحگاه
تنها خراسانی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:
«دعای پیر مغان وردگاه صبح من است»
ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
ای بداده رایگان صد چشم و گوش
بی ز رشوت بخش کرده عقل و هوش
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
مثنوی معنوی دفتر سوو
عالی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۱ - مدح و مصیبت رقیه خاتون(ع):
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: «افشار، من این شعر صامت را دوست دارم»
یکی از علمای روحانی به نام آقای افشار که مردی مدتین بود و به صداقتش ایمان داشتم ، حدود 40 سال پیش برایم چنین نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم، جراحتی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم.
پس از گذشت دو ماه، پزشکان چاره ای جز قطع پای من ندیدند.
وقتی از این موضوع باخبر شدم، مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین (ع) توسل پیدا کنم.
برای فراهم آمدن توجه بیشتر ، منتظر ماندم که تاریکی شب برسد.
شب هنگام با خود گفتم : دختر پیش پدر عزیز است.
خوب است از نازدانه ی امامم بخواهم که از پدر ، شفای مرا بخواهد .
سپس این شعر صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم:
بود و در شهر شام از حسین دختری
آســـیه فطرتی، فاطــــمه منظری
همین طور با گریه ، شعر ها را ادامه دادم. سپس در حالت خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می آید و این دختر انگشت پدر را گرفته ، او را به سوی من میکشد.
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار، من این شعر صامت را دوست دارم. برایم بخوان.
خواستم بخوانم که فرمودند : بایست .
عرض کردم : آقا جان ، قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم.
فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید بایست ، میتواند او را شفا دهد. برخیز.
من ایستادم و اشعار را خواندم. در حین خواندن ناگهان به خود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران ، اطرافم گریه می کنند.
صبح دکتر ها مرا معاینه کردند و گریه کنان ، با تعجب گفتند پایت هیچ مشکلی ندارد و می توانی از بیمارستان مرخص شوی .
بیماران دیگر اتاق ها از این موضوع با خبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند : باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم.
من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند. سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم.
پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم، اما از آن دو خبری نبود.
پس از پرس و جو ، مسوولان بیمارستان گفتند: آن روز همه ی بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند!(1)
1- نقلی از کتاب ریحانه ی کربلا ، نویسنده: عبدالحسین نیشابوری
سامان در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳:
با سلام
مصرع دوم بیت آخر "بزادیم" صحیح به نظر می رسد
سید علی مرتضوی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:
دوست عزیز حمید آقا
« کین» اشاره به نزدیک و حال است
در صورتی که « کاو» اشاره به دور است که به نظر حقیر همان « کاو» درست است
البته آنچه که دقیق است همان است که جناب حافظ بیان فرموده
ما از برای اینکه درسی بیاموزیم نظر میدهیم والا ما کجا و بزرگان شعر ادب کجا
پایدار باشید
محمد در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۹ - دل بی قید من با نور ایمان کافری کرده:
بیت دوم
متاع طاعت خود را ترازویی برافروزد
سیاوش در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
بیت چهارم
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
چون گلاب در گلابدان است و شراب در جام
حامد در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
درود به روان پاک سعدی
به زیر بار تو سعدی چو خر به گل در ماند
دلت نسوزد که بیچاره بار من دارد
وزن شعر:مفاعلن ،فعلاتن ،مفاعلن،،فع لن با این حساب محرز هستش که مصرع اخر بر روی کلمه "نسوزد"از وزن خارج شده ،لدا مصرع آخر ایراد تایپی داره.
رسول صالحی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
جعفر گرامی
نوشته اید دستار استعاره از عقل است و یعنی عقل مرا بگیر و بطور کامل مرا عاشق و شیفته خود بساز.
عرض می کنم که از نگاه عرفا عشق وقتی بیاید همزمان عقل رخت می بندد و زایل می شود و نیازی نیست معشوق، عقل عاشق را بگیرد تا عشق کامل ظهور کند. مولانا میفرماید:
عشق آمد عقل از آن آواره شد
صبح آمد شمع ازو بیچاره شد
یا در جای دیگر می فرماید :
پس چه باشد عشق به دریای عدم
درشکسته عقل را آنجا قدم
ایضاً :
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
که در اینجا احتمالا "چیز دگر " اشاره به عقل است.
لولی وش در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۷:
با عرض سلام...
ظاهراً مصرع چهارم باید بجای «کنم»، «کم» باشد. بنابراین:
ز آن سیمستان بوسه کم از سی مَسِتان
منظور از هر زنگی یک بوسه باید ستاند
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۹:
کل غزل استفهام انکاری است.
در نزدیک تر از رگ گردن بودنت با من شکی نیست.
در ستاریت شکی نیست.
در دوزخ آشام بودنت و سرد کردن جهنم روانی من شکی نیست.
جدایی از تو دنیایی از مشکلات بر سرم آوار کرده ، در یاریت شمی ندارم.
بعد از اعترافم به اتکا به دنیای فرم و تکیه به ذهن مرا بخشیدی
، و محال است عذابم کنی و در این غفران منتج از آگاهی شکی نیست.
چشمی که دید و نظر تو را ، بر اثر تسلیم و پذیرش دید خودش قرار داد ، چون کوران گمراه نخواهد شد . و در این درست بینی شکی نیست.
عدالت گستریت چنان است که حتی کوچکترین موجود را هم آزرده نخواهد کرد .
الهی ، ای خدا ، و ای زندگی
تو آنچنان بی نهایت و نامحدودی که هرگونه تصور در باره محروم سازی جهانیان از خودت محال است
و چنان آشکاری که در نهان ماندنت هم باور کردنی نیست.
اندیشه در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:
با سلام
به نظر میرسد در این بیت اشتباه تایپی وجود دارد
خشک درست نیست
خوش صحیح است
مزاج از قطره ها خوش کرد نرگس
چو بیماری که یابد ناردان ر
پرویز دهداری در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۹۱ - مهروبان:
با توجه به اطلاعاتی که ناصر خسرو داده، که از جنوب به دریا میرن و مسیر بعدی ناصر خسرو که لردگان و لنجانه. مهروبان، بندر ماهشهره که یکی از نام های قدیمش، با یکی از نام های قدیم بوشهر و دیلم یکسانه.
و صد البته ناصر خسرو فاصله عبادان تا مهروبان رو 10 فرسنگ گفته در صورتی که فاصله آبادان تا دیلم، بیش از 30 فرسنگه
ع.چاوش در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
جناب بابک و سایر دوستان لازم به تذکر است مراد از «ساق» ، ساق پا میباشد نه ساق دست!
اگر به ریشه لغت «ساق» هم مراجعه کنید، ساق معادل پایه و اساس است و ساقه گندم یا ساقه گیاه نیز ، به همین علت ساق یا ساقه خوانده میشود.
به علاوه در هیچ شعری، ساق برای دست استفاده نشده و فی المثل جناب سعدی(ره) که در معاصرت خواجه حافظ(ره) است، ساقرا در اشعارش، به معنای ساق پا آورده. به خصوص این امر وقتی به قطعیت میرسد که ساق در ترکیب «سیمین ساق» میآید و هیچ کجا در کل تاریخ ادبیات، ترکیب سیمین ساق، برای ساق دست به کار برده نشده زیرا ترکیب جا افتاده «سیمین ساعد» یا «سیم ساعد» وجود داشته است.
همچنین ساق که از ریشه سوق است(به معنای بازار یا هوس و میل)، با ساق پا و ساقی قرابت معنایی دارد؛ چون بازار نیز جایی است که با پای پیاده میروند و امیال در آن برانگیخته میشود و افراد به سمت خرید کالاها سوق داده میشوند. همچنین ساقی است که با می ، میگساررا سوق میدهد به حالتی؛ البته ساقی با سقا نیز هم ریشه است که دلالت دیگری ایجاد میکند.
باری استفاده از ساق برای دست، کاربردی مجازی است و تنها در فارسی هست که فاصله میان مچ تا آرنج راساق گویند و نزد عرب و در کاربرد اصیل لغت، ساق مجازا برای بازو به کار برده میشود که وجه کاربرد آن هم، بر میگردد به قوت بازو که شبیه قوت ساق پا است که در حکم تکیه گاه است.فلذا در بیت هشتم، ساعد تناسبی با ساق سیمین ندارد و دامن اولی است.
۸ در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
بابک گرامی ( پارسال دوست امسال آشنا، و شما آن دگر بابک نیستید)
باری ، دست اندر زدن همان دست به دامان شدن است ، اما شاعر از بودن دست مبارکشان در جایی سخن می گوید ؛ اندر جایی بوده است دست بی قرار شاعر که عنان اختیار از کفش ربوده است ، لاجرم رشته تسبیح بخوانید رشته زهد گسسته است.!
و مانا در نهان سراینده وخداوند که آگاه ترین است.
بنده خدا در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:
با سلام خدمت اساتید
اگر امکان دارد اینجانب را راهنمایی کنید
1: اگر در بیت اول،مصرع دوم،به جای علم از عالم استفاده میشد و در بیت دوم،مصرع اول،اگر به جای گناه از عمل استفاده میشد. چه برداشتی از معنی شعر به وجود می امد
با تشکر
حامد در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:
درود به روان پاک سعدی
هر که را برگ بی مرادی نیست
گو برو گرد کوی دوست مگرد
اینجوری به نظر من میاد که در مصرع دوم کلمه "مگرد"اشتباه نوشته شده و در اصل "بگرد "باید باشه
گو برو گرد کوی دوست بگرد
بابک چندم در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۱:
مطابق نه مطلبق
بابک چندم در ۵ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۱:
@ بابک پرتو
دوست عزیز،
مطلبق معمول من یکی را که کله پا کردی...
اگر آورده بودی که این vin در فارسی تبدیل شده به "بین" (ریشه بینایی، بینش، ببین، و...) عرض می شد که صد آفرین، ولی با چه فرمول و شامورتی بازی "وین = نی " (vin=ney!!!) شد را نیافتم که نیافتم...
نمونه های دیگری از (v) کهن که در فارسی تبدیل به ( b) شده :
ورهرام و وهرام -> بهرام
وهومن -> بهمن
باری،
در اینجا پر واضح است که نای همان آلت موسیقی است که :
در بیت دوم چون بلبل نغمه سر می دهد ( می خواند، نه آنکه ببیند)
و در ابیات 8 و 10 بر لب می نشیند...
برگ بی برگی در ۵ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸: