گنجور

حاشیه‌ها

نگار بهشتی پور در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۰ - حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی:

داود طائی: ابوسلیمان داود بن نصیر طائی کوفی از فقیهان و عارفان و پارسایان قرن دوم هجری.
شنیع:‌زشت، ناپسند
که در شرع نهی است و در خرقه عار:‌چنین کاری در خرقه ی صوفیانه انجام دادن در نظر اهل تصوف ننگ است.
نیوشنده: شنونده
یارا: توانایی و تاب و طاقت
بپیچید: ناراحت شد
شهری بر او عام جوش: عامه ی مردم شهر بهم برآمده بر او ازدحام کرده بودند، هنگامه و آشوب برپا کرده بودند.
زهی: در اینجا بیان تعجب است.
مرقع به سیکی گرو کرده‌اند: مرقع جامه ی پاره پاره بهم دوخته و وصله دار صوفیان است. سیکی باده ایست که بر اثر جوشیدن دو سوم آن بخار شده و یک سوم آن باقی مانده باشد. گاه نیز به معنی مطلق باده بکار رفته است.
حسام: شمشیر تیز
شنعت: سرزنش
گذاشت: سپری کرد
بناکام:‌ناگزیر

جمشید پیمان در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۱ - دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد:

با سلام، :
ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی، خویش را " ارزان " فروش
در این بیت واژه ی " ارزان" به معنای پر بها و ارزنده است ونه آنگونه که امروز معنایی عام و مصطلح یافته است : کم بها و مقابل گران.
مولانا در مشهور ترین غزلش " بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست" در این بیت به این معنی اشاره دارد :
هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کانِ عقیقریال نادر ارزانم آرزوست!
در هر دو بیت ؛ ارزان به معنی پر بها و ارزشمند و به اصطلاح امروزی " گران" است!

ناصر از آنکارا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴:

آغاشتن = آغاز کردن

نیک در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۹:

ای نسخه اسرار الهی که تویی
وی آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.

محسن فرشاد در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

واژه جلاب (به ضم جیم) در مصرع دوم بیت هفتم:شربتی را گویند حاصل از خوابادن میوه خشک(معمولا انجیرخشک) در آب.

نسرین در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

سلام
این اولین بار است که من در اینجا مطلبی مینویسم . بنده دوستدار ادبیات عرفانی ایران هستم و مدتی هست که از این مجموعه وزین گنجور بهره میگیرم. امروز برای شرکت در جلسه ای این غزل جناب حافظ رو انتخاب کردم و اتفاقا مدتی وقت صرف خواندن حاشیه ها کردم و بسیار تعجب کردم از اینکه نگارنده های زیادی اینقدر که درگیر حروف و کلمات
وزن و قافیه هستند که مفاهیم فاخر غزل کاملا فراموش شده. ایا رسم حاشیه نویسی دراینجا این چنین است؟

دکتر محمدحسین بهاری در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۱:

درود و مهر
گرامیان در بیت دوم واژه فراغت درست است، که به نادرست
«فارغت» نوشته شده است.
با سپاس_ خطیب

رباب کلامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۵:

بیت پنجم ظاهرا " از سنگ" صحیحه. از جا افتاده

احمدتهامی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰:

با سلام بنظر میرسد هنگام استنساخ کلمه مشکین با مسکین اشتباه شده است لطفا بیت ششم را بصورت زیر اصلاح بفرمایید:
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد ازین مشکین سرگردان؟ نمی‌دانم
مراد از مشکین زلف پریشان است.
درمصرع بیت بعدی(هفتم) است که عراقی کلمه مسکین را بکار برده است. اگر ‌کلمه مسکین را دربیت ششم بکاربرده بود آنرا درمصرع مشابه در بیت بعدی بکارنمی بر‌د

Dr.Mazluminejad در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۲۲:

با سلام خدمت دوستان و تشکر از زحمت کشان مجموعه هنگفت گنجور
اولا مصرع سوم در برخی نسخ به صورت :
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک "
نیز آمده است. که به نظر من زیباتر است و باز هم به نظر من بیت :
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی "
یک بیت بسیار شگفت انگیز در ادبیات فارسی است ! و عجیب تر اینکه سخن خیام نیشابوری صاحب ژرف ترین اندیشه شرق است ! خیام انگار در 1000 سال پیش از DNA صحبت می کند و توجه کنیم که امروز دانشمندان به دنبال این هستند که حیواناتی را که منقرض شده اند از طریق DNA آن ها مجددا بر کره‌‌ی خاک برگردانند ! DNA یی که از دل خاک و لاشه های مدفون شده بدست می آید.. من شدید حس می کنم این بیت ناشی از یک اندیشه ژرف علمی است.
" ای کاش پس از هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی " .

tara در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۹:

این شعر رو خانم شکیلا در ترانه ای به نام نمی‌دانم از آلبوم جادوی سکوت خواندند

تنها خراسانی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
«ای کسانیکه که ایمان آورده اید از شکیبایی و نماز یاری جوئید زیرا خدا با شکیبایان است.»
بقره/153
در این آیه" صبر و نماز "را در کنار هم آمده اما در انتهای آیه آمده است خدا با" صابران" است .شاید مقام صابر از نمازگزار بالاتر است!
مولانا از حافظ زیباتر صبر را بیان نموده ،در کلام حافظ خورده ای طعن احساس می شود !
صبر را با حق قرین کرد ای فلان
آخر والعصر را آگه بخوان
صد هزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید
دفتر سوم/حکایت صبر لقمان...

موژان در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

از مطالب این سایت بسیار می اموزم.
به عقیدهء من این بیت زیر در این غزل باید حتماً اینکونه خوانده شود:
هر کوشه یکی مستی "دستی ز بر دستی " وان ساقی هر هستی با ساغر شاهانه. اگر بخوانیم "دستی زده بر دستی" معنی عرفانی غزل واژگون میشود.و شور عشق و عاشقی از بین میرود زیرا:
مولانا میگوید کلیه عالم خلقت مست عشق است و در این میخانهء هستی همه دستها را بالا برده (هر دستی از دست دیگری سبقت می‌گیرد (دستی زبر دستی) و تقاضای دریافت جرعه بعد از جرعه از بلده طهوری الست که بوسیله ساقی هر هستًی در جامهای انها ریخته میشود می نمایند. ان ساقی هر هستی همان انسان کامل و مظهر الهی است که واسطه رساندن فیض از عالم اعلی به عالم ادنی است. و بدون وصول فیض الهی توسط او هیج موجودی نمی تواند به کمال. خود که همان معشوق خود است برسد.
این غزل مولانا فوق العاده است زیرا هم معنی "مستی عشق" را روشن میکند و هم معنی عاشق و هم معنی معشوق را. به عبارت دیگر او میگوید خود ما هم عاشقیم و هم معشوق. عاشق رسیدن به کمال نهفته در وجودمان) که همان معشوقمان هست) میباشیم. واین امکان پذیر است اگر لا جرعه از "شراب طهوری" که ساقی هر هستی با ساغر شاهانه به ما عطا مینماید بنوشیم.
در این غزل او معنی عشق، عاشق و معشوق را توضیح می‌دهد که در خود ما ودر هر پدیده عالم هستی به صورت "تمنای وجودی" به ودیعه گذاشته شده و اینکه هدف زندگی هر موجودی رسیدن به کمال خود (بهشت خود) است و این توسط مجاهدتی عاشقانه و مستانه تحقق میابد. بدون این نیروی مستانه عشق که موجودات را به سوی کمال و بهشت خود سوق می‌دهد خلقت فاقد معنی میشود.
اگر لطف کنید نظریات خود را راجع به توضیح من بنویسید متشکر میشوم

امیرالملک در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۲۹:

از خیام یک رباعی می آورم که این حکم ازلی را در کلماتی دیگر آورده است
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند
نیازی به رفع شبهات انسان مدرن در مورد این دو رباعی نمی بینم و تنها با بیت دیگری راه چاره‌ی این رنجوری زیبا را باز می‌گویم
سر بر خط لوح ازلی دار و خموش
کز هر چه قلم رفت قلم در نکشند
در پناه حق

و در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:

با سلام
میخواستم بدونم معنی دل چون کمان بد تیر شد چیه؟
متشکرم

مهناز در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:

متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد
مشو غره بر حسن گفتار خویش
بتحسین نادان و پندار خویش
همه کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
بطیره گفت مسلمان، گر این قباله من
درست نیست خدایا جهود میرانم
جهود گفت بتوریة می خورم سوگند
وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
بخود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

همیرضا در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۶:

ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
* در درون من عطشی است که اگر دریاها آب زلال بنوشم تشنگی مرا فرو نمی‌نشاند. (ترجمه از شرح استاد خزائلی)

داکتر سید حشمت الله حسینی در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۶:

مصرع نهم :«برتحمل زن ‌که می‌گردد دپن دیر نفاو» در غزل اشتباه نوشتاری دارد؛ لطفاً آن را مطابق صفحهٔ 380؛ کلیات چاپ کابل؛ 1341.
به شکل زیر اصلاح ‌بنمائید:
«بر تحمل زن که میگردد درین دیر نفاق»!
تشکر

افسانه در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:

بسیارلذت بردم خیلی برای خودم متاسفم که دیراقدام کردم برای اینکه حافظ خوانی کنم
من به خاطربرنامه دورهمی اقای مدیری تشویق شدم که سری به دیوان حافظ بزنم بعدکه دیدم کمی برایم معانی سنگین است سایت گنجورروشناختم ودرایام قرنطینه با مطالعه این سایت کلی مفهوم ومعنی های فشنگ اموختم
حافظ والامقام روحت شاد

افسون در ‫۵ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

حسین علیشاپور درالبوم تنها به آواز این غزل را خوانده است

۱
۱۹۹۰
۱۹۹۱
۱۹۹۲
۱۹۹۳
۱۹۹۴
۵۴۵۹