خامش در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
ناشناس ناشناس محترم، احتمالا نظر شما به شمس تبریزی در مورد «روان پریشی» ایشان در بعد چهارگانه عالم محسوسات، با روشنگری این چند بیت مولانا از بعد عالم مثال، لطف ضمیر ناخودآگاه شما به شمس می باشد:
بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی فغان برخاست از جانهای مجنونان روحانی
میان نعرهها بشناخت آواز مرا آن شه که صافی گشته بود آوازم از انفاس حیوانی
اشارت کرد شاهانه که جست از بند دیوانه اگر دیوانهام شاها تو دیوان را سلیمانی
به پیش شاه شد پیری که بربندش به زنجیری کز این دیوانه در دیوان بس آشوب است و ویرانی
شه من گفت کاین مجنون به جز زنجیر زلف من دگر زنجیر نپذیرد تو خوی او نمیدانی
هزاران بند بردرد به سوی دست ما پرد الیناراجعون گردد که او بازی است سلطانی
دامادِ میر در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:
به نظر میرسد که واژهی پایانی بیت چهارم به غلط "نگر" ثبت شده است و باید "منگر" باشد. با احترام
فرزاد در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۱:
بلفنجی در اشعار ناصر خسرو به چه معناست ؟
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۶ - حکایت:
در ذکر بیچارهای باز کرد: نام بیچاره ای را به بدی یاد کرد.
شوریده رنگ: شوریده (آشفته) حال
غزا کردن:جنگ کردن با دشمنان دین
صادق نفس:آن که نفس او حق است.
مرغزی:منسوب به شهر مرو
لب به دندان گزیدن:تعجب کردن.
که طاعت همان به که مادر برد: این سخن از ابوعبدالرحمن بن مبارک مروزی (از زاهدان مشهور، متوفی 181 ه.ق.) است: "به نزدیک عبدالله مبارک حدیث غیبت همی رفت. گفت اگر کسی را غیبت کردمی پدر و مادر را کردمی که ایشان اولی ترند به حسنات من". زیرا طاعت و ثواب غیبت کننده به غیبت شده می رسد.
در عربی نیز گویند: إذا ذﮐﺮ ﺟﻠﯿﺴﮏ ﻋﻨﺪک أﺣﺪاً ﺑﺎﻟﺴﻮء ﻓﺎﻋﻠﻢ أﻧّﮏ ﺛﺎﻧﯿﻪ:اگر همنشین تو از کسی پیشت ببدی یاد کند بدان دومی آن تویی.
امام علی (ع): لا تتبعن عیوب الناس فإن لک من عیوبک إن عقلت ما یشغلک أن تعیب أحدا:عیوب مردم را مجوی براستی تو نیز عیبهایی داری که اگر عقل داشته باشی آنها تو را از عیب جویی نسبت به کسی باز می دارد.
بی نام در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۱ - پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش:
شرح و تفسیر بیت 1297
شیر گفتش : تو ز اسباب مرض / این سبب گو خاص ، که اینستم غرض
شیر نه تنها به اندرزهای پیشین خرگوش توجه نکرد بلکه سوال پیشین خود را تکرار کرد و گفت : تو ای خرگوش ، علت و سبب پریشانی و اضطرابت را بگو که مقصود من ، همین است و به شنیدن و دانستن آن علاقمندم .
شرح و تفسیر بیت 1298
گفت : آن شیر اندرین چه ساکن است / اندرین قلعه ز آفات ایمن است
خرگوش گفت : آن شیر در این چاه سکونت دارد و در همین قلعه از همه بلاها و آفات ، مصون و محفوظ است .
شرح و تفسیر بیت 1299
قعر چه بگزید هر که عاقل است / ز آنکه در خلوت صفاهای دل است
هر کس خردمند باشد ، در عمق چاه ، خلوت نشینی اختیار می کند زیرا در خلوت ، دل صفا می گیرد . چرا که اشتغال انسان به امور خارجی و سرگرم شدن به روایط روزمره ، او را در چنبر غفلت گرفتار می آورد و نمی گذارد با درون خود ارتباط برقرار کند .
شرح و تفسیر بیت 1300
ظلمت چه ، به که ظلمت های خلق / سر نبرد آن کس که گیرد پای خلق
این بیت جنبه تعلیلی دارد و موضوع بیت پیشین را مدلل و معلل می سازد . ظلمت چاه خلوت نشینی از ظلمت های روحی و اخلاقی مردم بهتر است و سر به سلامت نمی برد هر کس که بی حساب و خارج از قاعده با مردم حشر و نشر کند .
شرح و تفسیر بیت 1301
گفت : پیش آ ، زخم ، او را قاهر است / تو ببین کان شیر در چه حاضر است ؟
شیر به خرگوش گفت : بیا جلوتر ، ببین آن شیر در ته چاه قرار دارد یا نه ؟ زیرا من از او قوی ترم و زخمی که بدو زنم هلاکش سازد .
شرح و تفسیر بیت 1302
گفت : من سوزیده ام ز آن آتشی / تو مگر اندر بر خویشم کشی
جانم از هیبت و صلابت آن شیر خشمین آتش گرفته است . ای شیر ، مگر تو مرا در آغوش خود گیری و ایمنم سازی .
شرح و تفسیر بیت 1303
تا به پشت تو من ای کان کرم / چشم بگشایم به چه در بنگرم
تا در سایه حمایت تو که منبع بزرگواری هستی و از زیردستان حمایت می کنی بتوانم جرات کنم و چشم بگشایم و در چاه نگاه کنم . [ خرگوش با مهارتی خاص و دقیق هیجان او را سخت می انگیزد و بدین سان عقل او را در می رباید . ]
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۵ - حکایت روزه در حال طفولیت:
به طفلی درم: در زمان کودکیم
بسنت: مطابق سنت و آیین. بسم الله گفتن در آغاز وضو و هر کار مستحب است.
مناخر:جمع منخر، سوراخ های بینی
سبابه: دومین انگشت دست که بعد از شست قرار دارد. که نهی است در روزه بعد از زوال یعنی این کار (انگشت به دندان مالیدن، مسواک کردن) در حال روزه پس از رسیدن ظهر مطابق فقه برخی اهل سنت منع شده است.
ذقن: چانه، زنخدان
مرفق:آرنج
مسح سر: مسح کردن یعنی دست مالیدن به چیزی. مسح سر یعنی دست آغشته به آب وضو را به پیش سر مالیدن.
غسل پای: غسل به فتح اول و سکون سین یعنی شستن، پاک کردن چرک با آب. غسل پای یعنی شستن پاها زیرا اهل سنت مطابق استنباط خود از آیه 6 سوره مائده پاها را به هنگام وضو می شویند و شیعیان پاها را نیز مانند سر مسح می کنند.
دهخدا: در اینجا، پیرده مقصودست.
بنی آدم مرده خوردن : اشاره است به آیه ی شریفه در بدی غیبت: وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا، سوره ی حجرات، آیه 12:و از یکدیگر غیبت مکنید آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده ی خود را بخورد؟
آن که از خوردنیها بشست:ای که دهانت را از خوردنی ها شستی
نعت: ستایش ، مدح
امیر در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیهالسلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد:
در کتاب خاطرات و خطرات بیت «کی دروغی قیمت آرد...» اینطور درج شده:
کی دروغی قیمت آرد نی ز ر است / اندر عالم هر دروغ از راست خاست
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۴ - حکایت:
فتادند در پوستین:در پوستین کسی افتادن یعنی بد او را گفتن
مدر پرده بر یار شوریده حال: راز دوست آشقته حال را فاش مکن.
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۳ - حکایت:
مدبر:کسی که اعمالش اثر بد کند و بعکس نتیجه دهد. برگشته بخت، بدبخت
علیاکبر مصورفر در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
ناباور عزیز
مطلبتان خیلی جالب بود.
به نظر من هم شاعران جدید عموما بهترند چون موضوعشان انسان و مشکلات واقعی او است و درد مردم دارند. مانند فروغ و سیمین و نادرپور و شاملو و ایرج و دیگران. شاعران قدیم عموما گمراه بودهاند و مایه گمراهی!
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۳ - حکایت:
حجاج:این حکایت در ترجمه ی رساله قشیریه (ص 234-235) در بدی غیبت به صورت زیر آمده است:"کسی گوید اندر نزدیک ابن سیرین (محمد، متوفی 110 ه. ق. که در فقه و حدیث و بخصوص در تعبیر خواب شهرت داشت) شدم، حجاج دا غیبت کردم. ابن سیرین گفت خدای تعالی حاکمی عادل است چنان که از حجاج انصاف ستاند حجاج را نیز انصاف دهد و تو فردا چون خدای را ببینی کمترین گناهی که کرده باشی سخت تر بود بر تو از بزرگترین گناهی که حجاج کرده باشد." همین روایت در احیا علوم الدین (مصر 1306، 116/3) نیز مذکورست (به نقل از: المتنبی و سعدی 166).
دیرینه زاد: کهنسال
بهره مند:سودمند، مفید
پیمانه پر کرد:پیمانه پر کردن کنایه از سپری کردن عمر پر شدن پیمانه کنایه از رسیدن مرگ است. معنی مصراع این است: که عمر را سپری و نامه ی اعمال خود سیاه کرد.
نگار بهشتی پور در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:
نظامیه:مدرسه ی نظامیه بغداد مخ به کوشش خواجه نظام الملک طوسی وزیر مشهور سلجوقیان در سالهای 457 تا 459 ه.ق. بنا شد و سعدی در آن جا به تحصیل و تکمیل معلومات پرداخته است.
تلقین: در اینجا یعنی آموختن، فهماندن، مطلبی را زبانی گفتن.
تکرار:در اینجا یعنی باز گفتن درس.
خسی: پستی،نامردمی.
از شرح دکتر یوسفی
mehdi nasiri در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۴:
دَمِ او جانْ دَهَدَت، روزِ نَفَخْتُ بِپَذیر
کارِ او کُنْ فَیَکوُن است، نه موقوفِ عِلَل
از چندین استاد دربارۀ خوانش صحیح این بیت پرسیدیم.
این خوانش صحیح است.
سپهر در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۲ - تمثیل در بیان نکاح معنوی جسم با جان یا صورت با معنی:
با سلام
بیت آخر در چاپ انتشارات صدای معاصر به کوشش شهربانو بهجت به این شکل آمده است: حق اندر کسوت حق دین حق دان/حق اندر باطل آمد کار شیطان
کوروش امیری در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
در بیت دوم، آشکار است که با دل شوریده، بر چشم خواب نمی آید، پس به معنی نزدیکتر است که: " ناز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت" و اگر مصرع دوم چنین باشد، پس مصرع اول بهتر است: "ناز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید"، که در این صورت هماهنگی و پیوستگی دو مصرع حفظ می گردد.
بیت پنجم: در مصرع اول با توجه به اصطلاح رایج در جنوب ایران، "می جَست" (به زبر جیم) و "ببینی" معنای صریح و رایج می باشد، ولی اگر این معنی را بپذیریم، با توجه به مصرع دوم، عاقبت تلاش و جستجوی انسان پوچ خواهد بود که در جهان اندیشه ی سعدی غریب است. پس با توجه به ذهن پیچیده، خوشبین و اندیشمند سعدی، روایت دوم بیشتر با جهان وی نزدیک است که: "دیده ام می جُست (به پیش جیم)، گفتندم نبینی رویدوست عاقبت معلوم کردم کاندرو سیماب داشت"
که در مصرع دوم پس از تلاش شاعر، ثابت می گردد که منفی اندیشان نادرست می اندیشیدند.
بیت ششم: در روایت: "زآسمان آغاز کارم...."، اشاره به ازل دارد که در مصرع دوم با نگرانی و دیدی شکاکانه به شهدی که در ازل میان آدم و حواء بوده اشاره می نماید که: از کجا باید می دانستم که آن شهد زهرآگین بوده که اگر توجه نماییم که چگونه و توسط چه کسی می توانسته در شهد آدم و حوای باشنده در بهشت و معصوم از اندیشه، زهر باشد، از جهان اندیشه ی سعدی بسیار دور می شویم. حال آنکه با پذیرش روایت:
"روزگار عشق خوبان شهد فائق می نمود باز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت"
با معنایی ملموس تر و زمینی تر و خاکستری (به جای جهان سیاه و سفید) روبرو می شویم که با ذهنیت عملگرای شاعر بزرگوار همخوان است.
nabavar در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
گرامی حبر
مولوی را تا انجا که به هپروت نرفته و موعظه ی منبری نمی کند بسیار مفید می بینم .
ولی زمانی که سخن از عالم غیر دنیایی و ماورالطبیعه می گوید دفترش را می بندم و ناخوانده می گیرم
این طور نیست که یکباره تخطئه اش کنم، بسیار دارد نکات آموزنده و قابل ستایش.
حافظ را شاعری می دانم که اشعار و ایده های شعری دیگران را گرفته با طبع بلند خود رنگ و بوی زیبایی به شعر داده و در مدت شاید نزدیک به پنجاه سال کمتر از پانصد غزل سروده، که نیمی ش خرافه و پرواز به ناکجا آباد است،
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم اورد بدین دیر خراب آبادم
جز بی ربط چیزی نیست ولی آرایه ای زیباست،
حافظ را برای زیبایی شعرش میخوانم،
و مولوی را برای نکته های جالبش
محمد در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:
شعر زیبایی بود علیرضا عصار هم ترانه زیبایی برای این شعر خواندن که شنیدنی ست.
تنها خراسانی در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا میفرستمت
حافظ
علیاکبر مصورفر در ۵ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
در چواب احمد:
با تشکر از نظرتان، البته که رکیک بودن کلمات "هم" مهم است. اتفاقا اگر کلمات رکیک برای تفریح باشد، مشکل بزرگی نیست (کمتر پیش میآید سعدی را به خاطر هزلیاتش ملامت کنند چون او زبان و موضوع را هماهنگ به کار میبرد). مشکل اصلی وقتیست که در جای جدی چنین بیانی به کار میرود. بنابراین، حداقل با فرهنگ و فهم امروزی چنین ادبیاتی به هیچ وجه مقبول نیست.
در جواب s.Ali:
بعید نیست که من در برداشت خودم اشتباه کرده باشم ولی از ادبیات جناب عالی مشخص است که چه خواندهاید و چه فهم کردهاید!
حسین مقدم در ۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹: