یعقوب زارع ندیکی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:
به هر چه مینگرم جلوهٔ تو میبینم
به هر که میگذارم قصهٔ تو میگویم
جسارتا در مصراع دوم به جای میگذارم باید فعل " میگذرم" درست باشه.
یعقوب زارع ندیکی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:
سید محسن عزیز
جسارتا احساس میکنم همین ضبط، خیلی درستتره
من که شیر بیشه را صیدمگهی دشوار بود
یعنی من که برای شیر بیشه هم گاهی صید کردنم دشوار بود.
یعقوب زارع ندیکی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:
با عرض سلام و ارادت
نشانهگذاری در بعضی از کلمات، به درستخوانی و بالتبع درست معنی کردن شعر کمک شایانی میکنه. مثلا در بیت اول این غزل، اگر کلمه خمار رو دقیقا با تلفظ درستش؛ یعنی "خَمّار" بنویسیم مخاطب معمولی راحتتر به معنی شعر راه میبره.
یعقوب زارع ندیکی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:
لعل تو برق خرمنم زلف تو طوق گردنم
وه که به فکر کشتنم، مهره فتاده، مار هم
در این بیت، از نظر فنون ادبی، آرایه لفونشر و استعاره مکنیه را با هم میبینیم رو میبینیم که تصویر بسیار زیبایی ایجاد کرده است.
لعل در مصراع اول همان لب است که به سبب سرخی زیاد مثل صاعقه است که در خرمن زندگی شاعر افتاده است.در مصراع دوم مهره، همان مهرهی مار است که استعاره از لب معشوق است. مهره مار باید اصولا باید باعث نجات و شفا باشد ولی باعث هلاکت شاعر میشود. مار هم استعاره از موی معشوق است که بنا به ذات خویش، کُشنده است. در مجموع همزمان؛ صاعقه و طناب دار و مهرهی مار و خود مار، دمار از روزگار شاعر در میآورند.
Abbas در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲:
سلام. منظور از شرر در سنگ خارا چیست؟؟؟؟
علی اکبرقلی زاده در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰:
چه روزگار خوش است آن برای رفع مظنه
عتاب ظاهر و سد لطف و عذر خواه نهانی*
ز خون وحشی اگر منکری نگاه به من کن
که بگذارنم از آن چشم سد گواه نهانی*
اساتیدارجمند
باسلام ووقت بخیر
مصراع دوم ابیات فوق واژه سد(صد)به اشتباه شده اند.
سدلطف (صدلطف) و سدگواه (صدگواه )
لطفا اصلاح فرمایید.
باکمال احترام
مهدی رضائی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:
منظور حافظ از شراب، عشق الهی است. وگرنه شراب مادی زیان زیادی دارد و هم حرام است و چون خواجه انسانی مذهبی است هرگز تبلیغ حرام نمی کند.
سید رسول در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴:
سلام.
به نظرم شاعر در بیت اخر از عمد کلمه (که)استفاده کرده که هرکسی با توجه به برداشتش اونو معنی کنه.
با توجه به این مصرع خود شاعر
هر کسی از ظن خود شد یار من
خشایار در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
چه زیبا حافظ میخواسته، یک مطلب را با تمام وجود و با بلاغت کلام در آرایه ای پارسی بگنجاند. تا مگر قرنها خوانده شود، تا مگر عوام به خود ایند که تحمیق هم حدّی دارد.
در ابتدا غزلی زیبا که خواندیم و هر یک در حدّ پیاله در دست کسب فیض کردیم.
از اینجا شوربختی و دربدری و صغری کبری ها شروع میشه که:
اولاً ببینیم غزل اصل است یا نه؟ (فتح باب) که انواع اسناد اورده شده که اصل است. خدا را شکر
دوماً ببینیم چه استاد موسیقی آن را خوانده، به به.
سوماً برچه وزنی گفته شده. چه زیبا
و از اینجا تازه ابهامات ما شروع میشه که. حالا بیا و درستش کن. یکی از عقل می لافد یکی تامات میبافد، بود به یاد سالار شهیدان می افتد، دیگری از معراج میگوید.
از غلو خلق و لفظ و طمطراق تابیده شد بر نفس و غرور و خود بینی هر یک آفتاب عراق، کار به دعوا میکشد، یکی میانجی میشود، . . .
ای بابا طرف داره میگه: یه بلبلی یه برگی در منقارش داشت و داشت میخوند، حالا ناله هست؟ ماتمه؟ خنده هست؟ و تا ته غزل 2000 تا مثال و شاهد میاره، که آهای به شما چه!؟ اخه.. بلبله میگه آقا طرف یا اوستا یا عیال یا از اونطرف به من گفتند این کار را بکن و من هم میکنم، یعنی تو برو کشک خودتو بساب. بیچاره بلبله، ادامه میده که مگر نمیگید که شیخ صنعان کافر شد؟ آقا به تو چه؟ اون در کفر ظاهری معبود باطنش را یافت. این سند اینم مدرک و اون هم شیخ عطار که به باورت میلیونها کی چی بود و چی شد. شما هم بروید پی کاری گیرید. اصلا با صراحت جریان امام حسین است، احسنت او هم که در راه عشق و اعتقادش جان داد و شهید شد، خوب یاد بگیرید،
ای بابا شمس به مولانا همین رو یاد داد که ننشین شر و ور بگو، عاشق چی هستی؟ برو نقشت رو در راه زندگیت پیدا کن و عاشقانه پی اش را بگیر. همین، والله و بالله همین رو گفت. منقلب شد و بقیه داستان.
حالا شروع کنید جوان هم بیفتید که فلان و بهمان و بیا و بگیر و ببر.
بابا بی خیال، راه خودت رو برو، از اول تا آخر حافظ مولانا عطار و... همین رو میگه. برای یکی به زبان امام حسین برای یکی دیگه طور دیگه. والله همتون درست فهمیدید. افرین. حالا بروید و شروع کنید. چکار به همدیگه دارید.؟ ببینم دیگه جنگی میشه. دیگه شیطانی هست، وقتی همگی عاشقانه کاری که بر لوح دلمان هست را اجرا کنیم. چنان زیبایی کل جهان را میگیره که آخر زمان میاد، نشستیم در فرعیات، در نام، در بند، خودمون رو گیر انداختیم. آقا ننویس برو بکن، انجامش بده بجای نوشتن. اُسکل بازی بسه، فیلم راه انداختید، بگذارید گنجور ها باشند تا لذت ببریم، نمیخواد از لذتت به کسی بدی. شَّر میشه. بیخیال.
احمد نیکو در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴:
گر آمدنم به خود بدی نامدمی
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی؟
به زان نبدی که اندرین دیر خراب
نه آمدمی نه بدمی نه شدمی
مجتبی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۹:
همان کلمهی «جز» درست است و باید درست هم خوانده شود
«جزِ» باید خوانده شود و به معنای «به جز» است و زیاد در اشعار مولوی هست
احمد نیکو در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۸:
عبارت مصراع سوم:
خاکیم همه چنگ بساز ای مطرب
دانبال در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۴:
درود بر ادیبان عزیز
دوست بزرگوار تا انجایی که من می بینم این رباعی هیچ نشانی از دیندار بودن خیام ندارد
کجای این رباعی زیبا خیام شهادتین گفته که جنابتان دیده و ما از دیدن ان عاجزیم؟
انچه خیام بدان دست پیدا کرده و سوالاتش تا امروز توسط هیچ عالم دینی چه در قالب نثر چه در قالب نظم جواب داده نشده است
Pourya در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:
در مورد بیت هشتم:
بازی با کلمات سعدی در این بیت بیداد می کنه.
اگر واژه ی آخر رو اسیری در نظر بگیریم ، می تونیم یکبار جوری بخونیم که معنی مصراع بشود"شخصی حتی شایسته تر و لایق تر از یک امیر در محضر تو یک اسیر است" و جور دیگه بخونیم که دوستمون اشاره کردن"بهتر از امیر بودن در حضور و بارگاه تو اسیر بودن است" که خوانش اول به نظرم به معنای ذاتیِ کلمه ی لایق نزدیک تره.
حالا چنانچه کلمه ی آخر رو امیری در نظر بگیریم هم می تونیم جوری بخونیم که معناش بشه" تو از امیران هم شایسته تر و لایق تر هستی و امیران خودشون در حضرت و بارگاه تو هستند" که خب کمی نامأنوس و سطحی به نظر میاد.
مصراع دوم رو هم میتونیم یکبار جوری بخونیم که بشه" بهتر از پادشاهی و فرمانروایی کردن، غلامی و خدمت برای توست" و یکبار بشه "شخصی حتی بهتر و بزرگتر از یک پادشاه، در خدمت تو غلامی ست و نه بیشتر" . جالبه نه؟
سعید در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۷:
دوستان اگر گمنام عزیز ما کلمات را ناب ادا می کند بر او خرده نگیریم...عباس و محمد جواد و سوزان و حتی گمنام یهمه یکدلیم ...از شعر فارسی لذت ببریم ...بیایید دستی برآریم ...دعایی بکنیم تا چراغ گنجور روشن بماند...در میخانه ببستندخدایا مپسند ...صفای وجود علیرضا که همه را از حاشیه به متن می خواند...چنین باد !
احمد میرزنده دل در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن:
در مصرع نخست از بیت هجدهم: "طبیب" صحیح نیست و باید با "طیب" جایگزین شود.
بی نشان در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۷:
غزلی حزن انگیز و پر از رموز عشقی پنهان!
صحت در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:
این غزل چنان انسان را سرمست میکند. که حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد. خدا رحمت کند مولانا را .
تنها خراسانی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
«بگذار عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که به آن مینگری.»
آندره ژ ید
واقعا چه تفاوتی دارد که "خدایا" صحیح باشد یا "خدارا"!
مهم نگاه ما خواهد !
باری ،هر چه هست "نمود" است وتنها "بود"اوست!
...
ناتانائیل، همچنان که می گذری به همه چیز نگاه کن،
در هیچ جایی درنگ نکن!
به خودت بگو تنها خداست که گذرا نیست!
یعقوب زارع ندیکی در ۵ سال قبل، جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰: