گنجور

 
فروغی بسطامی

توان شناخت ز خونی که ریخت بر رویم

که صید زخمی آن ترک سخت بازویم

امید طلعت او می‌برد به هر جایم

هوای طرهٔ او می‌کشد به هر سویم

به هر چه می‌نگرم جلوهٔ تو می‌بینم

به هر که میگذارم قصهٔ تو می‌گویم

مجو خلاف رضای مرا که در همه عمر

به جز مراد تو هیچ از خدا نمی‌جویم

اگر چه نام برآورده‌ام به لاقیدی

ولی مقید آن حلقه‌های گیسویم

به حلقه‌ای که سر زلف او دست افتد

مسلم است که مشک ختا نمی‌بویم

اگر وصال میسر شود، مگر نشود

به جای پا ز پی او به فرق می‌پویم

ملک به دیده کشد خاک من پس از مردن

اگر قبول کند خاک آن سر کویم

مرا که شیر نکردی شکار در میدان

کنون اسیر غزالان عنبرین مویم

ز مهر دوست فروغی چگونه شویم دست

مگر که دست به خون آب دیدگان شویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

فضول گشته‌ام امروز جنگ می‌جویم

منوش نکته مستان که یاوه می‌گویم

تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم

دلا برو تو ز پیشم تو را نمی‌جویم

لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم

[...]

سعدی

من آن بدیع صفت را به ترک چون گویم

که دل ببرد به چوگان زلف چون گویم

گرم به هر سر مویی ملامتی بکنی

گمان مبر که تفاوت کند سر مویم

تعلقی است مرا با کمان ابروی او

[...]

جهان ملک خاتون

کدام لطف که در شأن ما نکرد ایزد

به صد زبان نتوانم که شکر آن گویم

اگر نه در دل من یاد او بود شب و روز

ز دل نفور شدم دست ازو فرو شویم

به هرکه درنگرم لطف او همی بینم

[...]

حافظ

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم

عبوس زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه دردی کشان خوش خویم

شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست

[...]

جامی

شدم به باغ که کنج فراغتی جویم

غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم

شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک

بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم

اگر چه روی به رویم نمی نهی باری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه