فرزاد در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:
فایل صوتی خرابه
جلال در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:
با توجه به گوش گران در ابیات بعدی، کلمه مردی کرم(انسانی کر هستم) درست است.
حسین امیری در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۸:
واقعا انسان متحیر میشود از این عشق. عاشق چگونه حتی عاشق همراه معشوقش میشود.
رضا صدر در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴:
ببخشید نام فامیل من در بالا اشتباه شد
رضا صدر در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴:
در چند جا وزن درست نیست، که احتمالا اشتباه ضبط یا چاپ است. آن اشتباهات از این قرارند (هر جا توانستم شکل درست احتمالی را هم ذکر میکنم):
گره کشی خوان وصل لب بگشای
(شاید: گر کشی خوان وصل، لب بگشای)
هرچه گفتیم بر زمین انداز باز
(«باز» زیادی است)
رفتی به فکر دور و دراز
(احتمالا: زان که رفتی به فکر دور و دراز)
پژمان در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
دوستانی تعبیر کردند که دست به ساعد شدن کام جویی است و دستم به دامان شدن خواهش و تمناست. نخست که برای کام جویی کسی دست به ساعد نمی برد مگر اینکه فیتیش جدیدی باشد که من و حافظ از آن بیخبرباشیم. دوم اینکه با توجه به متن شعر حافظ دست به دامان نشده بلکه دست به دامن برده که این اصل کامجویی است
محسن در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » فال قهوه:
تابوت مگر بشنوم از رخنه تابوت صنعت حس آمیزی دارد
در آرایههای ادبی، حس آمیزی آمیختن دو یا چند حس است در کلام؛ به گونهای که ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید. عبارتهایی چون «خبر تلخ»، «قیافه بانمک» نمونههایی از حسآمیزی در ادبیات عامیانه است که در آنها حس شنوایی و حس بینایی با حس چشایی آمیخته شدهاست. نقطه اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است.
پژمان در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
اندر معنی به درون می دهد . نمی شود دست اندر ساعد برود . اونوقت باید میگفت دستم اندر آستین. در سماع عارفانه هم دست کسی در آستین بغل دستی نمی رود.
سیاوش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۱۲:
آقای صدیق تعریف هم از این شعر در تصنیف بلبل شوریده، استفاده کرده اند که بسیار شنیدنی ست.
دکتر صحافیان در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
حال خوش در سایه زندگی و هم نشینی باغ و بهار، بهترین حال آدمی است. نمی دانم چرا ساقی منتظرم نگه داشته است؟! (شراب حال خوش می خواهم)شارحان دو سوی عرفانی و عیش ظاهری را برگزیده اند.اما برای حافظ عیش و...بهانه ی است برای گریز به سرچشمه حال خوش.
2-هر آن، که گریزی به حال خوش زدی، قدردان باش چه آنکه سرانجام جهان و هر لحظه ای نامعلوم است.
3- آگاه باش که زندگی ات به مویی بسته است، پس به جای غمهایت نگران خود و احوالت باش.
4- اّب حیات و بهشت ارم همان دلخوشی کنار جویبار و شراب حال خوش است.
5- آنکه پرهیز از شراب دارد و آنکه مست شراب است هر دو از یک جنس اند ما فریب کدامشان را بخوریم؟!( انتخاب ما شراب حال خوش است)
6- سرنوشت نیز از راز خود بی خبر است،( خداوند نیز تابع راز تقدیر است)ای که ادعای آگاهی داری، با او ستیزه نکن.
7- اگر خطا و گناه ما بی ارزش است پس دریای بخشایش حق چگونه موج زند. -صفت بخشایش خداوند گناهکار می جوید - خطاها زنده شدن روح بندگی و عشق در آدمی میشوند
8- زاهد شراب بهشتی و حافظ حال خوش می خواهد، نظاره گریم تا خواست حق کدام است؟ -در یک مثلث زیبا( شراب کوثر، پیاله و اراده حق) تسلیم را به نمایش می گذارد و با ایمان به حال خوشش ادب نگه داشته و در تسلیم انتخاب او محو می شود( شوق حال خوش دارد اما از روی ادب اراده نمی کند تا خداوند پیشکشش کند) و البته انتخاب حق می تواند هر دو باشد یا حال خوش ژرفای شراب کوثر.
آرامش و پرواز روح
محمد در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
آنچه از این غزل زیبا درک میکنم بیان و تمثیلی شگفت انگیز از حضرت مولانا در چگونگی کار ذهن یا به تعبیری نفس و من کاذب انسان است، در عالم وحدت که همه موجودات در ذات یکی هستند، تمامی علت ها و معلول ها در هم تنیده اند، ذهن یا نفس این کل بی عیب و نقص را نمی بیند و نمی تواند از آن درک صحیحی داشته باشد. ذهن حقیقت کل را به پاره هایی تکه تکه میکند و همیشه به دنبال علت ها است. دایم در جستجوی جواب مسئله هاست. ذهن با ندانستگی راحت نیست. نفس دوست دارد دندان خود را در مسئله ها فرو برد، فرمول کشف کند و قانون بگذارد و از این طریق حیات خود را تضمین کند. نمیداند تمامی چون ها در بی چون غرقند. در بیت آخر جوینده از دل دام «دانم های» بسیار تسلیم ندانستن می شود، که تمام دانستن ها در این سکون و پذیرش «نمی دانم» است.
nabavar در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴:
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
آن که غالیه از زلف او جلوه گرفته
معمولاً مو را با غالیه خوشبو و زیبا می کنند،
ولی حافظ رونق بازار غالیه را گیسوی یار می داند
سام در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:
سلام.
معنی این بیت چی هستش؟
ما زنده به ذکر دوست باشیم
دیگر حیوان به نفخه صور
جعفر عسکری در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۳:
سلام
این رباعی از مهستی گنجوی نیست!
شخصی دارم دلی خراب اندر وی
جانی دارم هزار تاب اندر وی
در آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
(چ باکو: ص 91؛ چ دهقان: ص 139)
فقط کاتب نزهت المجالس، رباعی بالا را به مهستی منسوب کرده است و به زعم راقم این سطور نمیتواند از وی باشد.
یزدگردی در تصحیح دیوان ظهیر، نسخهای از کتابخانۀ اسعد افندی به تاریخ کتابت 717ق را اساس کار قرار داده و رباعی مذکور در این نسخه موجود است؛ این رباعی، در نسخۀ دیگر یزدگری، مورخ 759ق و نسخ دیگری که در سدۀ نهم تحریر یافته نیز به نام ظهیر درج گشته است (ص 273 دیوان چاپی).
در نسخۀ نورعثمانیه مورخ 844ق نیز (برگ 180) به نام ظهیر آمده است.
صاحب عرفات العاشقین نیز آن را به نام ظهیر خوانده است (ج4 ص 2521).
اما این رباعی در دیوان چاپی کمال (ص 955) نیز وجود دارد.
با عنایت به آنچه گفته شد، اجماع اغلب دستنویسهای قدیم دیوان ظهیر در نسبت رباعی به ظهیر، تعلق شعر به وی را در مقایسه با مهستی و کمال اصفهانی محتمل تر مینماید.
خلط اشعار مهستی و ظهیر، محدود به رباعی بالا نیست؛ دو رباعی دیگر نیز در دیوان ظهیر وجود دارد (ص 260 و 273) که در برخی چاپهای دیوان مهستی وارد شده است و از مهستی نیست:
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت ...
و:
در ده می لعل لاله گون صافی ...
کامبیز در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
بنده فکر می کنم منظور از «کف خاران» دراویش و فقرا باشند.
رضا عباسی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
اینکه دوستان میگویند شمس تبریزی نه شمس است و نه تبریزی ،حیرت آور است.
شمس شخصیتی شناخته شده و معلوم در تاریخ است و از قضا زندگی مولانا هم به برکت خیل شاگردان و اعقاب و مورخینش نکته مغفول و ناگفته ای ندارد.
میثم در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴:
در مورد مصرع سوم نکته جالب اینه که در تمام خوانش هایی که در همین صفحه وجود داره "می گذری" استفاده شده و در تمام صفحات کتاب هایی که باز هم در همین صفحه اومده "می گذرد" نوشته شده
دختر پاییز در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:
برای اولین بار تو تفال بامداد امشبم این شعرو خوندم و فال برایم نیک شد چقدر زیبا و روح نوازه غزلیات حافظ هرچقدر هم که بخوانی بازهم کمه و از شیریتیش کم نمیشه
امیدوارم که این غزل تفال حافظ آغاز شادی و پایان دوران غم انگیزیم باشد.ممنون از سایت خوبتون
علیرضا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۶:
سلام.وقت بخیر. از روی اتفاق سایت یونسکورو دیدم که درباره ی دوازده کشوری که رسما نوروز رو جشن میگیرن مطلبی گذاشته و در کنار نام هر کدوم از این کشورها ، کلمه ی نوروز رو بنا به لهجه ی مردمِ اون کشور ، باحروف انگلیسی آورده.. از Nowrouz ایرانیها گرفته تا Nawrouz افغانستانیها و گفته تمام این دوازده واژه ی نوروز ، newday معنی میدن... و جالب اینکه یک فایل صوتی هم گذاشته که بیت اولِ این غزل مولوی ، در اون خونده میشه... امیدوارم در این روزهای گرم آخر بهار ، این مطلب رو بپسندین.
مفسر در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت: