برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بودبا توجه به ابیاتِ بعدی غزل منظور از میخانه در اینجا نیز میخانه عشق و می میِ معرفت است که بدون شک تا ابدیت نام و نشانش برجا خواهد بود، نه حوادثِ تاریخی و نه هر اتفاقِ بیرونیِ دیگر نخواهند توانست نام و نشانیِ میخانه را از خاطرِ انسان محو کنند زیرا خمیر مایه او از جنسِ می است و باشندگانِ عالمِ قدس گِلِ او را با پیمانه سرشتند، پسحافظ نتیجه گیری می کند که تا جهان پابرجاست آن میخانه و می از خاطرِ انسان زدوده نخواهد شد، حتماََ اینگونه است که احتمالن مدتی آن را فراموش کند اما بدلیلِ ذات و سرشتی که دارد پس از سرگشتگی هایِ بسیار سرانجام درخواهد یافت که جز آن میخانه و شرابی که در الست نوشیده است پناه و مأمنی وجود ندارد، در مصراع دوم پیرِ مغان استعاره از انسانهایِ کاملی همچون مولانا و عطار و دیگر بزرگان یا اولیا است که با خداوند یکی شده و به وحدت رسیده باشند، پس انسانهایِ عاشق و سالک نیز از خاکِ راه و طیِ طریقتی که پیرِ مغان نشان می دهد سر بر نمی دارند تا به میکده و شرابِ عشق دست یابند.
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بوداما پیرِ مغان در این بیت استعاره از خداوند یا زندگی ست که پیر و قدیم است و با گرفتنِ اقرار به ربوبیتِ خود حلقه بندگی در گوشِ انسان نموده است، کنایه از پیمان الست و عهد بین انسان و خدا که در آنجا انسان به وحدت وجود اقرار کرده و در عینِ غلامی به هم جنس بودن با حضرت معشوق صحه گذاشت. ازل زمان بی زمانی و بر اساس داستان قرآن و سایر ادیان روز خلقت انسان و عهد و پیمانی ست که خداوند از انسان گرفت و حافظ میفرماید که او بر همان پیمان وفادار بوده و خواهد بود و این تعهد به عهد شامل همه انسانها میباشد ." بر همانیم" یعنی که انسان حق بی وفایی ندارد و باید بر همان عهد بماند و پابر جا باشد.
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندانِ جهان خواهد بود
این بیت یک معنای ظاهری و مشخص و واضح داشته و همچنین معنای نهفته دیگر در بطن آن، همت خواستن یعنی که برای کار بر روی خود طلبِ همت کن و بزرگان هم تنها با اهتمام به قرب خدا و حضور رسیدند و نه دفعتن و با لمس مکانی خاص. همه زایران تربت حافظ رند نیستند و بسیاری به منظور ارج نهادن به جایگاه ادبی حافظ بر سر مزار او میروند یا صرفاً برای گرفتنِ عکسِ یادگاری، پس بایستی معنای ژرف و بزرگتری را ورایِ معنای ظاهرِ آن جستجو کرد.
برو ای زاهدِ خودبین که ز چشم من و تو
رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود
زاهدِ خود بین نمادِ انسانِ دارای خویشتنِ کاذب ذهنی ست که تنها خودِ جعلیِ دروغین و باورهایش را می بیند و اصل میداند، رمز و راز هایِ پردهٔ هستی و چراییِ خلقت و سپس حضورِ انسان در این جهان بر کسی آشکار نیست وحافظ میفرماید زاهدی که فقط زهدِ خود و باورهایش را می بیند راز و رمزهای هستی را نمی بیند چون فاقد چشم بصیرت زندگی ست و تنها به ظواهرِ دین و داستانهای ذکر شده در ادیان بسنده میکند و حتی به تأویلِ این داستانها نمیپردازد، اما نه تنها زاهد که حتی او و عارفان و بزرگانی که با چشمِ زندگی به جهان می نگرند نیز بطورِ دقیق و قطعی از چند و چونیِ رازهایِ این پرده آگاه نیستند و " هرکسی بر حَسَبِ فکر گمانی دارد"، پسبهتر است زاهد به دنبالِ کارِ خود برود که همانا ادعایِ فضل و همه چیز دانی ست و اجازه دهد بزرگانی چون حافظ محققانه سعی در رمز گشایی از این پرده راز آلود نمایند.تُرکِ عاشق کشِ من مست برون رفت امروز
تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
ترک سمبل و نماد زیبایی ست و غارتگری و در اینجا استعاره از حضرتِ معشوق ، پس حافظ میفرماید امروز (هر لحظه ) زندگی یا معشوقِ ازل، مست و بدون توجه به چیزهای بیرونی که بیشتر انسانها را گرفتار کرده است، در پیِ انسانهایی ست که از این چیزهایِ دنیوی و ذهنی رها شده و دردهای هشیارانه به منظورِ رهایی چیزها مانندِ خون از دیدگانِ آنها جاری شده است، روان شدن خون را حافظ برای بیان رضایتِ کامل سالکِ عاشق به منظور گذشتن از چیزهای مادی جهان و زدودن دردها بکار برده است، پس از جاری شدنِ خونِ خویشتنِ کاذب و توهمیِ عاشق است که پرده هایِ پندار نیز از برابرِ چشمانِ عاشقانی چون حافظ کنار خواهند رفت و تا اندازه ای به رموزِ هستی پیخواهند برد.
چشمم آن دم که ز شوقِ تو نهد سر به لحد
تا دمِ صبحِ قیامت نگران خواهد بود
سر به لحد گذاشتن نشانه و استعاره از تسلیم محض در پیشگاه حضرت معشوق است و صبح قیامت کنایه از قائم شدنِ انسان بر روی هشیاریِ اصیل و خداییِ اوست که این را قیامتِ فردیِ انسان در این جهان و در حالی که در فرم بسر میبرد دانسته اند و حافظ میفرماید انسانی که از درد فراق میسوزد از شوق رسیدن به اصل خدایی خود از زمانِ تسلیم شدن تا زمان زنده شدن به او نگران است و این نگرانی میتواند در موارد متعددی از جمله در راه ماندن و گاه نیز مایوس شدن از دیدار حضرت دوست باشد .
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود
زلف زیبا رویان پوشاننده روی و یا پیشانی آنان است که استعاره از وسعت و بینهایتِ حضرت دوست میباشد و با دنبال کردن زلف است که انسان سرانجام می تواند به مقام دیدار و حضور نائل گردد، جایگاهی که بزرگانی مانند حافظ و مولانا و فردوسی به آن دست یافتند اما حافظ رندانه و فروتنانه و با طنزی ظریف به امدادهایِ بختِ خود برای دستیابی به زلف تردید می کند در حالیکه بیانِ جهان بینی و آموزه هایِ او می تواند راهگشایِ دیگران برای در دست گرفتنِ سرِ زلفِ معشوق باشد.
! در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۶:
زشته. مهستی این جوری صریح نمیگه.
جزیره مثنوی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۶:
چه بسا این شعر از مهستی گنجوی باشد و انتساب آن به رودکی درست به نظر نمی رسد.
؟ در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:
میگوید: سعدی با این سخنان شیرینت، در روزگار تو سزاوار نیست که طوطی شکرخایی ( شکرجویدن که کنایه از شیرین حرف زدن و آواز خواندن خوش است) کند.
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
بیت اول، احتمالاً بایستی به صورت ذیل باشد:
غنچهسان، پر گل اگر خواهی دهان خویش را / «پردهی» قفل خموشی کن، زبان خویش را
پری در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:
معنی این بیت اخر مصرع دوم چیه “مسلم نیست طونی در ایامت شکر خایی"؟
شهرام در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۲:
پریر به چه معنی است ؟
کلا مصرع اول رو میشه توضیح بدید ؟
شهرام در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۰:
بسیار زیبا و ممنون از سایت گنجور که این اشعار را جمع آوری کردند
علی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را:
به نظر می رسد که صحیح همان«جفای»باشدنه خرابی به قرینه : تا دل اهل دلی نامد به درد
هیچ قرنی را خدا رسوا نکرد
حمید خوانین زاده در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:
درود
کاملا با نظر 9ناب عباس مشرف رضوی موافقم زیرا :
حکیم بزرگوار در این رباعی درباره هرآنچه نیست و هرآنچه هست میگوید پس به نظر میرسد چنین صحیح باشد که گفته باشد:
چون نیست به هرچه نیست جز باد بدست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
پس اینگونه که سایت محترم درج کرده است بنظر اشتباه باشد:
چون نیست به هرچه هست جز باد به دست !
شاعر در مصرع اول درباره نیستی میگوید ودر مصرع دوم درباره هستی و جدای از صناعات ادبی که نیستی را با نیستی و هستی را یا هستی همراه کرده است از لحاظ مفهومی نیز اینگونه صحیح است که گفته باشد :
چون نیست به هرچه نیست جز باد به دست
چون هست به هرچه هست نقصان و شکست
معنی شعر کاملا گویا و واضح است
ولی در سرودن
چون نیست به هرچه هست جز باد بدست !
بی معنی و نامفهوم است.
مجید جلیلیان در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - سفر اشک:
ملکالشعرای بهار دیوان خانم پروین اعتصامی را «گلدستهای از ازهار نوشکفته» توصیف میکند و اضافه میکند که اگر تنها شعر «سفر اشک» از دیوان او منتشر میشد، جایگاه والایی در علم و ادب فارسی پیدا میکرد.
سـینا ----- در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴:
گر زی تو قول ترسا مجهول است
معروف نیست قول تو زی ترسا
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
ناصر خسرو چرا یلدا را به ترسایان نسبت میدهد؟! آیا آن زمان از روی ناآگاهی چنین فکر میکردند یا چنیـن بوده؟!
تیمور ناصری در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۱:
باز با طرز تکلف آشنا میبینمت
جام دردست (ا ز) عرقهای حیا میبینمت
تیمور ناصری در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:
سعی بیرون تازیات زین بحرپر دشوار نیست
(میتوان) چونموج گوهرترک جولانکرد و رفت
تیمور ناصری در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:
جای دل بیدل درین محفل (سپندی) داشتم
بسکه تنگ آمد پری ا فشاند و افغان کرد و رفت
مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
﷽
• چون شوم با خار و خس محشور، در یک پیرهن؟ / من که میدزدم ز بوی گل، دماغ خویش را
مفهوم مصراع اول، با مصراع دوم، سازگاری ندارد. کسی که از بوی گُل، مشام خود را میدزدد و پوشاند، قطعاً با خار و خس، محشور میشود و همین الآن هم با خار و خس و خاشاک، محشور است.
در هر صورت شاید مصراع اول را به این صورت، باشد:
• میشوم با خار و خس محشور، در یک پیرهن / من که میدزدم ز بوی گل، دماغ خویش را
الله اعلم...
ارکیده در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
سلام بیت نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان...
واقعا مضامین عرفانی بسیار مهمی برای ما دارد.دنیا و دنیا خواهی همه آزار و اذیت است...
عرفان در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:
سلام وقتتون بخیر.
یک پیشنهاد داشتم؛شما که انقد سایت خوب و جامعی دارید؛پس لطفا این عالی بودن رو به مرحله اعلا برسونین.
چطوری حالا)لطفا حدالمقدور هر بیت یا2بیت رو تحلیل کنین که اونی که میخونه لذتش کامل باشه؛درسته پایین یک چیز هایی نوشته شده ولی مرتبش یک چیز دیگس
صبا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
این داستان مثنوی الهام گرفته از داستان ابن سینا است، در زمان ابن سینا یک دختر یا پسر جوانی بیمار شد و هیچ کدام از طبیبان آن منطقه علاج این جوان را تشخیص ندادند، تا اینکه ابن سینا را به بالین او آوردند، ابن سینا تا او را دید فهمید که او عاشق است و از درد هجران در رنج است
پس، از بیماری او با کسی حرف نزد در عوض گفت شخصی را بیاورید که تمام محله های این شهر را می داند و از او خواست همان طور که نبض بیمار در دست دارد آنشخص نام همه محله ها را بگوید، با گفتن نام یک محله نبض بیمار تندتر زد، سپس از آنشخص خواست تا نام کوچه های آن محله را بگوید سپس نام صاحب خانه های آن محله و در آخر نام اشخاص آن خانه پس از آن ابن سینا فرد مورد نظر را یافت و زمینه ازدواج آنها را فرهم آورد، امروزه به این عمل در روانشناسی شرطی شدن می گویند
.. در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵: