گنجور

حاشیه‌ها

نورالله در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:

سلام در بیت آخر عد از کلمه نصفه کلمه من نوشته نشده اگر به غزل 1978 نگاه کنید کپی این بیت آمده است و یعنی شاعر با آن بیت شروع کرده و با همان بیت تمام کرده است . و این چند غزل بهم متصل هستند لطفا اصلاح بفرمایید

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:

با عرض سلام خدمت دست اندرکاران زحمتکش رنجور
سپاس از زحمات بسیار با ارزش شما
چند مورد در این ملمع وجود دارد که بدون دلیل خاصی به همان شکل دارای ایراد باقی مانده اند البته بعضا قبلا تذکر داده شده است:
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مضی الزَمانُ و قلبی یقولُ اَنَّکَ آتی
آتی به شکل آتٍ صحیح است قبلا هم دلیلش ذکر شده است و نیز أنَّک همزه اش باید مکسور باشد یعنی به شکل إنَّک.
چون کل جمله به همراه إنَّ مقول قول هستند.
اگر فقط اسم و خبر، مقول قول باشند باید أنَّ نوشته شود:
قلبی یقول أنَّ(کَ آتٍ) قسمت داخل پرانتز، مقول قول است. دلم می گوید که: تو می آیی
اما وقتی با إنَّ نوشته شود قلبی یقول (إنَّکَ آتٍ) قسمت داخل پرانتز، مقول قول است دلم می گوید حتما تو می آیی
و مشخص است که منظور نوع دوم است
وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحبُّ و یُرضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
عزیز بزرگواری (که اظهار لطف فرموده بودند ولی متأسفانه به جا نیاوردم) فرموده بودند فعل های یحب و یرضی باید مجهول باشند. نمی دانم از کجا به این نتیجه رسیده اند اگر بخواهیم مجهول کنیم باید فعل یرضی هم از باب افعال بیاوریم. آن وقت معنای سخت و دور از ذهنی می شود. هر ملیحی را وصف کردم به گونه ای که دوست داشته شود و راضی کرده شود. می بینیم این دو فعل اصولا با هم نمی خوانند
همان شکل فعل معلوم درست است و مدیران محترم یُحِبُّ و یَرضی را اصلاح می فرمایند.
هر ملیحی را وصف کردم به گونه ای که (آن را) دوست دارد و راضی شود.
اخافُ مِنکَ و اَرجوا و اَستَغیثُ و اَدنو
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی
الف فارقه در أرجوا نیاز نیست چون این الف فقط برای جمع مذکر به کار می رود جهت جلوگیری از اشتباه شدن با افعال غیر جمع مثل همین أرجو و أدنو
أرجوا (جمع مذکر باب إفعال): کار را به تأخیر انداختند
أرجو (متکلم وحده مجرد) امید دارم
در بیت آخر الوَکَنات و الوُکَنات هر دو صحیح هستند
و در آخر کاش برای سایت فونتی تعریف می شد که حروف خاص عربی را بشود به همان شکل صحیح نوشت (کاف آخر، ی دارای دو نقطه و تاء گرد)
ایام عزت مستدام

محمد رضا اسمعیل زاده در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانه‌ای درباره دو عالم:

تالس قدیمی ترین فیلسوفی که میشناسیم هم عقیده داشت آرخه یا منشا نخستین عالم آب هست.

ادیسون یونان در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:

فاتحة السلام!! بنام خدا ، خدا بیامرزه سید خلیل عالی نژاد رو، نور به خاک قبرش بباره !! سبک و صدایش همه عرفان بود و آرامش و حالی دگر بجان و روان !! مثل و مانندش را نداشته و نخواهیم داشت !! روزی نیست که با صدایش شروع نشود و بارها و بارها برایشان اشک نریزم و فاتحه برایش نخوانم !! قطعاً خداوند از حق نمیگذرد و دژخیمانی که خون او و مسلمانان را میریزند به سزای اعمالشان میرساند ،

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۵ - غزل:

املای متن به این شکل صحیح است مخصوصا در مورد حرف «ر» به معنی را که باید جدا نوشته شود. امیدوارم فونت های سایت اجازه دهد حرکات و سکون به درستی درج شود.
زُلفای قِجَری رْ درهم و بشکسته مکن واز
درهای سِلامت رِ بِروم بِسته مکن واز
دوباره زلف های قجری را در هم و بشکسته مکن/ درهای سلامت را دوباره بر رویم مبند
گر ما رِ مِخِیْ‌،‌ها، نِمِخیْ نِه‌، دو کِلیمه
این بار مو رِ مثل همه بار خِسته مکن واز
اگر ما را می خواهی بگو «ها» نمی خواهی بگو «نه» / این بار مثل هر بار ما را خسته نکن
«ها» به معنی بله. در خیلی از شهرها از جمله در استان فارس هم به کار می رود.
یار اینجیه اِ‌ْمشو مَخَن‌ آوازه مؤذن
تامْ‌، خادم مِچِّدْ، در گلدِسته مکن واز
یار اینجا است؛ ای مؤذن امشب آواز مخوان/تو هم ای خادم مسجد در گلدسته را باز نکن (چون قبلا باید در گلدسته ها را باز می کردند تا مؤذن برای اذان گفتن به پشت بام برود. هنوز دستگاه های صوتی نبوده که از زیر پتو اذان بگویند.)
مِچِّدْ = مسجد (در برخی شهرهای فارس نیز مخصوصا شیراز در گویش قدیم تر به مسجد می گویند مَچِّت)
از زلف کُتا ابروی پیوسته شو و روز
عمرُم رِ کُتا، رَنجُمُ پیوسته مکن واز
از زلف کوتاه و ابروی پیوسته، دوباره شب و روز عمرم را کوتاه و رنجم را پیوسته نکن
کلمه پیوسته در مصرع آخر به صورت ییوسته نوشته شده که باید اصلاح شود

لیلا فنائی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۶:

این شعر رو استاد آواز آقای امامی در آلبوم بزم دور به زیبایی ادا کردن ، بینظیره

سعید در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۶:

مفهوم
نکوهش نیازمندی !

امیر در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

دوستان وحشی بافقی در زمان خودش شخص معروف و موجهی بوده؟چون اگه علنی در مورد معشوق مذکر و کلا شاهد بازی حرف بزنه بالاخره مخالف پیدا میشه و مذهبی میشه قضیه و ....،

lahze در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

البته من دارم فایل دکلمه رو. اگر خواهانش هستید بفرمایید که براتون بفرستمش

lahze در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

سلام. دوست عزیزم کیمیا خانوم. دکتر عبدالحمید ضیایی دکلمه شعر رو خونده. من احتمال میدم همونی باشه که شما شنیدید. با یک سرچ در گوگل حتما این دکلمه رو پیدا میکنید انشاالله

میثم قرایی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:

وزن شعر مستفعلن بحر رجز است . ولی چرا نوشته متقارب؟

مظفر محمدی الموتی خشکچالی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

مصراع دوم، در بیت پنجم «سر» و «انگشت»، ظاهراً نباید درست باشد؛ درست آن، به صورت ذیل باید باشد:
که «سرو»، انگشت حیرت گشت بر لب، جویبارش را

شادی ابوالحسنی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

درود
در مصرع اول خبر از "عشق" ندارد صحیح میباشد.
در نسخه تصویری که از کلیات سعدی گذاشته اید هم"عشق" ذکر شده است. همچنین در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، "عشق" ذکر شده است.
لطفا تصحیح بفرمایید.
با تشکر

وحید نعمتی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

استاد شهریار واقعا عالی
آدم ساعت ها این شعرو میخونه خسته نمیشه
خیلی مفهومی وسنگین
عجیب خوبه این شعر

نیکومنش در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

به نام مهربانی و عشق
درود بر دوستان با حاشیه های زیبا و خواندنی و سپاس از علی و اقای قمشه ای با نکته بینی زیبایی که داشتند
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل
تا نقش‌های بی‌بدل بر کسوه معلم زند
حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته
اتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
جهت ورود به فضای مفهومی مورد نظر مولانا اجازه می خوام بیت اول را به همراه دو بیت ماقبل اخر توضیح بدم امید است که مورد قبول اهل فن و نظر قرار گیرد
در مطلع غزل مولانا اشاره دارد به جوشش جان انسانی که امانت دار عشق بوده و برگزیده خداوند که در وقت نامعلومی (اخرین دلیل وحجت خداوند برای راهنمایی بندگان خویش و نجات از فتنه های اخر الزمانی )
که به اراده و امر الهی اتفاق افتاده و اتش عشق نهفته در جان او مهیب زده وبه حقیقت افروزی پرداخته و تمام مفاهیم و مجازات بی پایه و اصلی را که زندگی بشر را به عاریت گرفته و به فروپاشی کشانده نابود خواهد کرد شاهد مطلع بیت برجه که نقاش ... می باشد که اشاره به این نکته دارد این اتفاق تکرار واقعه روز ازل هست که خداوند به ملایکه فرمود که به ادم سجده کنید ودر این زمان این امر برای دوم بار اتفاق خواهد افتاد و خداوند به واسطه امانتی که در وجود او به امانت نهاده است نقش ها و مسیولیت های بی بدلی در لباس بشریت به او عطا کرده واز علم خویش به او تفویض خواهد کرد که این علم الهی چون اتشی از وجود او شعله ور شده و تمامی اصول و مفاهیم غیر حقیقی و تقلبی را که چون افتی دامن بشر را فرا گرفته سوزانده و نابود خواهد کرد چرا که کل شی هالک الا وجهه... اتش بسوزد قلب را بر قلب ان عالم زند یعنی برای سوزاندن و از بین بردن مفاهیم تقلبی اتش جان عاشق را بر مرکز و قلب عالم بی اصل و اساس خواهد زد

رضا در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

هرگز پرده نی افتادی از آن منظر حسن
تا همه خلق نببینند نگارستان را
همه را دیده در اوصاف تو مثل دیروز ماندی
بهتر آن که عیب گویند من حیران را
حالا از نظر ما سعدی باید این حالتی می نوشت.
وای از روزی که عاشق رقیب داشته باشه.

مهدی در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۳ - داستان رویش مار بر شانه‌های ضحاک:

اصلا دوستان چرا در بیت مورد اشاره " همی" نباشد به جای " عمی یا غمی" که واژگان عربی هستند و دهقان توس بسیار کم آنها را به کار می برده است.
همی گشت و اندر پی چاره جست..
همی مترادف همانا و همچنین فراوان در شاهنامه آمده است. .

تیمور در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

با درود فراوان
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهم زین زندگی پایندگی است
انسان باید بمیرد یکبار قبل از مردن فیزیکی.یعنی باید تمام افکار پوسیده قدیمی را کنار بگذاریم ،افکاری که از خدا،دین،عبادت،روزی زمینی،روزی آسمانی و...را داشته ایم و همگی اشتباه بوده و ما در دریای اشتباهات غوطه ور بودیم را کنار بگذاریم و بمیریم در این افکار ،و دوباره متولد بشویم بعد از تولد اولیه ؛ولی اینبار با ادراک موضوعات
مولانا در این جا اشاره به این موضوع می کنه و می گوید :
بعد از ادراکات متوجه شدم که باید در این زندگی یکبار از افکار پوسیده قدیمی بمیریم قبل از مرگ واقعی ،و وقتی به این درک رسیدیم متوجه می شویم که زندگی واقعی بعد از این زندگی است چون انسان زمانی به جاودانگی می رسد و با خدای خودش به وحدت می رسد که به آگاهی برسد ،آگاهی از راز آفرینش،آگاهی از قوانین حاکمً بر جهان هستی،و آگاهی از این مسئله که من کیستم؟و وقتی متوجه شدیم که ما جزئی از او هستیم ولی در عالم کثرت ودر حال رسیدن به آگاهی از این مسئله هستیم و به اصطلاح در مسیر کمال حرکت می کنیم ما به آگاهی رسیده ایم و آگاهی یعنی زندگی جاودانی .چون او ازلی و ابدی است و ما هم وقتی به آگاهی برسیم از راز خلقت با او به وحدت می رسیم و ما هم ازلی و ابدی می شویم .

احسان در ‫۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:

با درود
مصرع نخست از بیت نخست:
دوش بر بزمم‌ گذر کرد ، درست به نظر میرسد

۱
۱۷۹۴
۱۷۹۵
۱۷۹۶
۱۷۹۷
۱۷۹۸
۵۴۰۷