احسان در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:
با درود
مصرع نخست از بیت نخست:
دوش بر بزمم گذر کرد ، درست به نظر میرسد
برگ بی برگی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنیدهمانطور که دوستانِ بزرگوار بخصوص جنابِ مرسلی شرح دادند غزل در باره بیانِ ذاتِ اصلیِ انسان یعنی عشق است، گوهری یکتا که هر انسانی بدونِ نیاز به گفت و شنید آن را تشخیص می دهد و با آن آشناست، عشق به دلداری زمینی نیز نشأت گرفته از همان ذات و اصلِ خداییِ انسان است و بنظر میرسد حافظ قصدِ آن دارد تا به این مطلب بپردازد که عشق را با زبان و گفت و شنید بوسیله ذهن و عقل نمی توان شرح داد، بلکه فقط خودِ عشق است که می تواند عشق را بیان کند ، پسمیفرماید هر کسی بوی خوشِ عشق یا حضرت معشوق را از باد صبا شنید بلادرنگ این بو را تشخیص داده و در می یابد این بو همانندِ سخنی ست که از یارِ آشنا می شنود، پس بدنِ شک به دل می نشیند.
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
گدایی و فقر از مراتب اولیه عرفان و لازمه حرکت اولیه برای طی طریق سالک است و به معنی بی نیازی از غیر حق و نیازمندی محض به حضرت دوست است، اما حکایتِ شاه و گدا در مصراع دوم داستانهایی تکراری ست که بوسیله بُرهان و عقل بیان می شود و این گوشِ حسی بسیار آنرا شنیده است، پس حافظ از خداوند که پادشاهِ حُسن و زیبایی ست می خواهد تا به حالِ این گدا نظرِ لطفی افکنده، رموز و حکایتِ عشق را بیان کند تا با فراگوش یا گوشِ جان بشنود.
خوش میکنم به باده مشکین مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
دلق پوشِ صومعه نمادِ پرچمدارانِ ادیان و مسلکهایِ گوناگون است و حافظ در ادامه میفرماید انتظارِ حکایتِ عشق از زبان دلق پوشِ صومعه را ندارد زیرا سرانجام از نتیجه کارِ آنان جز بویِ ریا چیزِ دیگری با مشامِ خود نشنیده است، این تشخیصِ ریاکاریِ صومعه داران نیز بواسطه این است که ذات و گوهرِ اصلیِ انسان از جنس عشق بوده و هر چیزِ تقلبی را که آنان بخواهند بجایِ عشق بفروشند نزدِ اهلِ دل رسوا می شوند، پس حافظ که امید از صومعه و هرگونه مکانِ مذهبیِ دیگر بُریده است می خواهد تا با شنیدنِ حکایتِ عاشقی از زبانِ عشق مشامِ جان ( نه مشامِ حسیِ خود) را به شرابِ عشق که رایحه ای همچون مُشک و عنبر دارد خوش و خُرًَم کند.
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
چگونگی دریافت باده عشق بمنظور زنده شدن به حضرت دوست را عرفا جزو اسرار الهی میدانند و حافظ که در بیتِ قبل در انتظارِ پیبردن به حکایت و اسرارِ عشق است می فرماید اگر چنین است که فقط انسان های خاص واقف به این اسرار باشند، در حیرت است که پیر می فروش از کجا به این سر آگاه است ؟ حافظ قصد آن دارد به ما بگوید اسرارِ سر به مُهری وجود ندارد، و انسان که از جنس عشق میباشد ذاتاً به این اسرار آگاهی دارد زیرا که در الست به پیمان با خدایِ خود پاسخ مثبت داده و با پذیرشِ ربوبیتِ خداوند تایید کرد که از جنس هم او ( عشق) میباشد.
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
محرم راز انسانی ست که رازداری کند، یعنی پساز شنیدنِ اسرارِ عشق که بزرگانی چون حافظ به آنها واقف شده اند در مسیر و راهِ عشق قرار گیرد، حافظ میفرماید در اینصورت او با زبانِ دل شرح خواهد داد که در وقتِ وصل چه گفت و شنودهایی مابینِ او و حضرت معشوق صورت پذیرفته است، یعنی فقط شنیدنِ رازهایِ عاشقی از زبانِ بزرگان بدونِ ورود در راهِ عاشقی تاثیر و ثمری نداشته و موجبِ شناختِ عشق نخواهد شد.
اینش سزا نبود دل حق گزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
حافظ را گمان بر این است که به علت برملا کردن اسرارِ عشق مورد بی مهری حضرت معشوق قرار گرفته و مانند منصور حلاج جرمی مرتکب شده است که مستوجب ناسزا و رانده شدن از سر کوی حضرتش شده است و ابیات بالا را نیز در توجیه افشا کردن آن سِرً می سراید .اما اینها همه از روی فکر و گمان به انسان القاء میشود که در ابیات بعد به آن میپردازد. گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد .دل حق گزار دلیست که حق تعالی را در مرکز خود قرار داده است .محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
حافظ میفرماید به جرمِ برملا کردنِ رازِ عشق از سرِ کویِ حضرتش محروم شده است و پیغامهایِ زندگی بخش قطع شده است، در مصراع دوم این قطعِ جریانِ شرابِ عشق را به روزگار و گُلشنِ این جهان نسبت می دهد که بی وفایی پیشه اش بوده و هیچ کس نشده است که از آن بویِ وفا بشنود، یعنی اگر سالکی که هنوز از جنسِ عشق و زبانِ خداوند نشده بخواهد به شرح و بیانِ عاشقی بپردازد تا زمانه برایِ او تایید و توجهِ مردم را بخَرَد، و به نوعی از این کارِ خود توقعِ پاداش داشته باشد، یقینن نه تنها اَجری در کار نخواهد بود، بلکه جریانِ آبِ زندگی قطع و محرومیت از سرِ کویش سرانجامِ کارِ سالک خواهد بود. مولانا نیز در بیتی می فرماید:انصتو را گوش کن خاموش باش / چون زبانِ حق نگشتی گوش باش
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند
کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
پسحافظ به اوجِ این غزلِ زیبا رسیده و در پرده سخن گفتن را رها کرده، آشکارا ساقی را که به دلیلِ افشایِ رازِ عاشقی و قطعِ جریانِ باده بیکار شده بود فرا میخواند تا بارِ دیگر او را بوسیله شرابِ عشقی که از جانبِ حضرتِ معشوق می آید سیراب کند، این مژدگانی را عشق داده است که جریانِ آبِ زندگانی بارِ دیگر برقرار شده و پیغامهایِ غیبی را بر زبان حافظ جاری خواهد نمود، پس عشق یا زندگی با صدایِ رسا ندا سر می دهد که آنکس (حافظ) هم اگر به افشایِ قصه و اسرارِ عشق پرداخته ، قصه عشق را از زبانِ خودّ عشق شنیده است و در حقیقت جُرمی واقع نشده، چرا که حافظ یا افشا کننده رازِ عشق، خود از جنسِ عشق شده است. نکته ای که بنظر میرسد حافظ در این بیت و بیتِ پیشین مَدِ نظر داشته است یکی اینکه فقط سالکی که دلش به عشق زنده شده باشد زبانِ خداوند می شود و اجازه دارد قصه عشق را بیان کند، و دیگر اینکه نباید این کار را با طمع به پاداش و اخذِ تاییدِ دیگران انجام بدهد که اگر چنین کند گُلشنِ زمانه سازِ بی وفایی خواهد زد و ارتباطش با سرِ کویِ عشق قطع و از جریانِ آبِ معرفت محروم خواهد شد.ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
باده زیرِ خرقه نوشیدن نشانه ریاکاری ست و در ادامه بیتِ قبل بنظر میرسد کسی که دلش به عشق زنده نشده و بویی از عشق نبرده است اما ریاکارانه به بیانِ عشق میپردازد تا انسانی فرهیخته و با کمال بنظر برسد قصدِ نوشیدنِ شرابِ تایید از دیگران را در زیرِ لوایِ خرقه صوفیان دارد( دکان و بازارِ بهره برداری از معنویت راه انداخته است) و این ماجرا مربوط به امروز نیست، پیرِ میکده ای همچون حافظ که به عشق زنده شده صدها بار ماجراهایی از این دست را از زبانِ یاران شنیده است.
ما می به بانگ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
بانگِ چنگ در اینجا هیاهوهایِ ذهنی ست که انسان در جهان بپا کرده است و حافظ در ادامه بیت قبل میفرماید اینکه پیرِ میکده هر روز می شنود یک کسی از راه رسیده و با راه انداختنِ دکان با هیاهو ندایِ عشق سر می دهد و قصدِ کشیدنِ شرابِ تایید و توجه و کسبِ اعتبار از این ریا و تظاهر به معنویتِ خود دارد کارِ دیروز و امروز نیست، بلکه گنبدِ یا آسمان (که این هیاهوها را بازتابِ بیشتری می دهد)، و این چرخِ هستی چه بسیار از این بانگِ چنگ و هیاهو هایِ ذهنی را شنیده است اما دریغ از حقیقتی که پشتِ این بانگ ها وجود داشته باشد، امروزه هم بانگِ چنگِ بسیاری از انسانهایِ بظاهر معنوی را در شبکه هایِ اجتماعی می شنویم که بنظر می رسد زیرِ پوششِ خرقه صوفیانِ حقیقی، شراب می نوشند و با ذکرِ یکی دو بیت شعر از بزرگان، دیگران را نیز دعوت به این باده نوشی می کنند و چه ارقامی را نیز برای بهایِ فروشِ دوره هایِ انگیزشیِ خود طلب می کنند، بسیاری از آنان خود زندانیِ ذهن و باورهایِ خود ساخته و اسیرِ دردهایِ آن هستند اما توهمِ باده نوشی دارند و پیرِ میکده ای همچون حافظ چه بسیار از این ماجراها را شنیده و از آن آگاه است و به ما هشدار می دهد تا فریبِ آنان را نخوریم و برایِ باده نوشی تنها به میکده پیرانی همچون مولانا و عطار و حافظ که به عشق زنده و زبانِ عشق شده اند مراجعه کنیم.
پند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
سعادتمند کسی ست که این پیغام های خیرخواهانه حافظ را به گوش رضا و با اشتیاق بشنود .
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس، دربند آن مباش که نشنید یا شنید ،حافظ همانند پیامبران وظیفه خود میداند این مطالب را به انسان یادآوری کند و در بند آن نیست که به گوش جان میشنوند و عمل میکنند و یا اصلا گوش شنوایی ندارند و این را به کن فکن و قضای الهی واگذار میکند تا مگر بر که اثر گذارد .
شیفته حق در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:
عارف معاصر(حضرت عبدالعظیم صاعدی)میفرماید: خدا راازدست هایی به آغوشم سپردندکه چششمم رابه هیچ بودن «من»واکردند خدا راتو به آغوشم سپردی تو ای عشق (کتاب فقط عشق میتواند)
شیفته حق در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:
عارف معاصر(عبدالعظیم صاعدی)میفرماید:...دراثرچنان عبودیت قطره وجودآدمی به اقیانوس بیکران ذات خداوندی رسیده درآنجاحل خواهدشدودیگرجزدریا چیزی نخواهدبودتاکسی بیننده غیردریاباشد واین است عرفان قطره واررفتن به دریارسیدن حل گشتن و...یکی شدن
(کتاب آنجاکه خدا رامیتوان یافت)
zohre در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
جناب ارسلان ، با درود ، خود مولانا میفرماید :
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی بتوان چشید
به اندازه نیاز و تشنگی از طفل 10 ساله تا پیر 100 ساله با میزان درک و سواد متفاوت میتوانند از این دریای بیکران بهره مند شوند.
دکتر صحافیان در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:
آدمی ای نیست که گرفتار زیبایی زلفت که از دو سو بافته شده نباشد.و کیست که در راهش دام عشق پهن نشده باشد؟
-16بار تکرار "نیست" در غزل ایهام تناسب به فنا دارد.
2- چشمت که از زاهدان و عارفان دل می برد، عذر گناه همراهی ما با تو را می پذیرد.( این بیت در خانلری بیت 8 است)
3- بی تردید چهره ات آیینه لطافت حق است آری حقیقتا تو جلوه اویی
4- آفرین بر چشمت که نرگس آرزوی افسونش را دارد بیچاره مست توست،بی خبر و از روی گستاخی چنین آرزویی کرده
5- به خاطر خدا زلفت را آراسته نکن.شبی نیست که عربده های عاشقانه را به باد صبا نسپاریم
6- دوباره بازگرد که بی روی تو در مجلس روشنایی و انس نیست
7-انس و دلداری غریبان به خاطر نام نیکوست، مگر در شهر تو ای جان من چنین رسمی نیست؟!
8-روز تمام میشد که گفتم ای معبود جانم، پیمانت را به جای آور.گفت اشتباه می کنی در این عشق وفا نیست( ناز از معشوق و نیاز از تو جاودانه است)
9-تفاوتی ندارد که راهنمایم پیر مغان باشد یا دیگری، هر سری در بردارنده رازهای حق است.
10-عاشق جز پذیرش سرزنش عشق راهی ندارد هر دلاوری در برابر سرنوشت، سپر می اندازد( در نسخه خانلری بیت دیگری است:در برابر خورشید ادعا نکن که چشمه روشنایی هستی همه بزرگان می دانند که سهی ستاره کم فروغی است)
11- چه به صومعه زاهد روی آوری و چه به خلوت صوفی( در خانلری، حافظ) همه محرابشان ابروی توست- زیبایی ات فراگیر است-
12- ای که سبب خون دل خوردن حافظی چرا از قرآن و خداوند- که در دل اوست- پرهیز نمی کنی.
- بیت در خانلری نیست و به سبب ترکیباتی مثل چنگ زدن و غیرت قرآن ضعیف است.
کانال و وبلاگ:
آرامش و پرواز روح
abbas raee در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۴ - الوحدة خیر من جلیس السوء، والجلیس الصالح خیر من الوحده:
سلام
چقدر خوبه که" بشنو این نکته " زودتر اصلاح بشه.
از مدیران سایت گنجور متشکریم!
Reza Deilami در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضآ یمدحه:
انتهای بیت 16 اینگونه تایپ شده: گربه واردست.
در صورتی که باید "میلیسم از حلاوت آن گربهوار دست" نوشته شود.
عرفان عزیزی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۴۸ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۹:
به به
بهرلد در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:
ایجاد شعری آن هم با هم قافیه ای بر وزن مرد جزو پدیده هاییست که کمتر در شعر فارسی دیده میشود؛توجه به این نکته علی رقم درون مایه و محتوی اصیل و ارجمند این غزل بسیار جالب توجه است.
ابراهیم پورخلیل روانشناس در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
من تقزیبا بیشتر حاشیه ها را خواندم و ضمن اینکه ادعایی در تفسیر شعر و شان نزول اشعار ندارم ولی از آنجا که داستان زیبای شیخ صنعان را به روایت علیرضا میبدی شنیده بودم نزدیک به یقین غزل لسان الغیب را در شرح عشق رویایی شیخ یافتم و در عجبم که برخی از دوستان ادیب ما ایرانیان تلاش وافری دارند تا تمام ادبیات ما را برخاسته و متصل به باورهای دینی کنند و اگر خود حضرت حافظ هم زنده بود از اینهمه تفسیرهای گوناگون در عجب میبود از دوستان خواهش میکنم که باورهای شخصی خودرا به شاعر نسبت ندهند
سیمین ظریفیان در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲:
اشکان خان!
سلام و درود
بیت اول همان "بیخت" درست است.
بیختن به معنای غربال کردن، الک کردن.
علی باقریه در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:
با نام خالق زیبای من من واقعا شگفت زده شدم دو دقیقه پیش فالی زدم به جناب حافظ گفتم چرا توی این اشعارت از کلماتی مانند شاهد و مغبچه استفاده کردی نکند نعوذ بالله تو... که در جواب این فال امد اولش وقتی شعر رو خوندم خیلی حالیم نشد ولی وقتی توی نظرات دوستان در پاورقی دقت کردم دیدم شخصی که نام خودش رو با (برگ بی برگی) ثبت کرده حاشیه جالبی بر این شعر نوشته که توصیه میکنم شما هم بخونید این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
امین در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی:
با درود.
در مصرع دوم بیت پنجم، به جای «به زهرآلود» باید نوشته شود «به زهر آلود»، یعنی آلوده به زهر کرد.
سپاس
امین در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی:
با درود.
در مصرع دوم بیت ششم، به جای «به زهرآلود» باید نوشته شود «به زهر آلود»، یعنی آلوده به زهر کرد.
سپاس
شهرام در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۸ - تفسیر یا حسرة علی العباد:
در مذهبی؟؟؟
زی جانبی
عباس صادقی زرینی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۰:
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان خین پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
مهدی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:
با صدای «مقدس نبیوا» و تنظیمی بسیار بشنوید:
پیوند به وبگاه بیرونی
مهدی در ۴ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۰:
بشنوید با صدای تهمینه نیازوا:
پیوند به وبگاه بیرونی
البته در بیت دوم مصرع دوم را این طور میخوانند: «یا نیشکری در کمری گفت که هر دو». به نظرم نقل اینجا صحیحتر است زیرا در غیر این صورت، قیاسی صورت نمیگیرد.
تیمور در ۴ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق: