گنجور

حاشیه‌ها

داود شبان در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

حلالت آقا رضا،دست مریزاد و احسنت.

برگ بی برگی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۰۹ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

با احترام، از سرِ پیمانی که داشت برفت، یعنی وفای به عهد و پیمان کرد و به میخانه رفت

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

شرح غزل شمارهٔ ۸۲ (معشوقه به سامان شد)

مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)

 

محمدامین مروتی

 

ظاهراً غزل پس از بازگشت شمس به نزد مولانا سروده شده است و حال مولانا از این دیدار مجدد بسیار خوب است و آرزوی تداوم این حال را دارد.

 

معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

معشوقه سروسامان گرفت و برای اطرافیانش، یکپارچه تبدیل به امن و ایمان شد.

 

ملکی که پریشان شد، از شومی شیطان شد

باز آنِ سلیمان شد، تا باد چنین بادا

شیطان مدتی انگشتری حکومتیِ سلیمان را دزدید و برجای او تکیه زد و مملکت را خراب کرد. اما دوباره انگشتر و حکومت به سلیمان رسید.

 

یاری که دلم خَستی، در بر رخ ما بستی

غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا

دوستی که از ما قهر کرده و بر دلمان زخم زده بود، دوباره بر ما شفقت پیدا کرد.

 

هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی

نک سردهِ  مهمان شد، تا باد چنین بادا

مدتی عیش و عشرتش را از ما جدا کرده بود. حالا سرحلقه میخواران شد.

 

زان طلعت شاهانه، زان مشعله‌ی خانه

هر گوشه چو میدان شد، تا باد چنین بادا

از بخت شاهانه و نور رویش، همه جا مثل میدان شهر، پر جوش و خروش شده است.

 

زان خشم دروغینش، زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا

هم خشمش هم ظاهری است و هم عشوه هایش که شیرین است، عالم را به کام ما شیرین می کند.

 

شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد

خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا

تاریکی جایش را به روشنایی داد و غم جایش را به گشایش داد.

 

از دولت محزونان، وز همت مجنونان

آن سلسله، جنبان شد، تا باد چنین بادا

سعادت یار غمگینان شد و از همت عاشقان، زنجیر موی دوست به زیبایی پریشان شد.

 

عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد

عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

بازگشت یار فراری، مانند آمدن عید و دادن عیدانه به ماست.

 

ای مطرب صاحب‌دل، در زیر مکن منزل

کان زُهره به میزان شد، تا باد چنین بادا

ای مطرب عاشق! تو هم با صدای بلند بنواز که زهره یعنی سیاره نوازنده فلک، هم سازش را میزان کرده است و با تو می نوازد.

نزد اهالی موسیقی، زیر در مقابلِ بم، صدای نازک و باریک است.

 

درویش فریدون شد، هم‌کیسه‌ی قارون شد

همکاسه‌ی سلطان شد تا باد چنین بادا

گدا، شاه و ثروتمند و همنشین سلطان شد. یعنی من گدا همنشین شمس شدم.

 

آن بادِ هوا را بین، ز افسونِ لبِ شیرین

با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا

از جادوی لبِ نی زن، باد هوا در نی، به صدا در آمد.

 

فرعون بدان سختی، با آن همه بدبختی

نک موسیِ عمران شد تا باد چنین بادا

از برکت این بازگشت، شانس به فرعون با تمام شقاوت و بدبختی اش، روی کرد و موسی شد.

 

آن گرگ بدان زشتی، با جهل و فرامُشتی

نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

گرگی که متهم به خوردن یوسف شده بود، یعنی برادران یوسف که جاهل و فراموشکار بودند، تبدیل به یوسف کنعانی شد.

 

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی

تبریز خراسان شد، تا باد چنین بادا

ای شمس از برکت وجودت و همنشینی ات، تبریز یعنی موطن تو به خراسان یعنی موطن من تبدیل شد.

 

از اسلم شیطانی، شد نفس تو ربانی

ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا

پیامبر فرمود شیطانم را تسلیم خود کردم. یعنی نفسم را در اختیار گرفتم. مسلمان شدن ابلیس یعنی تحت کنترل گرفتن نفسانیت.

 

آن ماه چو تابان شد، کونین گلستان شد

اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا

از برکت ماه وجودت، هر دو جهان گلستان شده و به همه جان و روح داده ای.

 

بر روح برافزودی، تا بود چنین بودی

فرّ تو فروزان شد تا باد چنین بادا

با نور افروزی خودت، همیشه بر قدرت معنوی و روحی ما افزوده ای.

 

قهرش همه رحمت شد، زهرش همه شربت شد

ابرش شکرافشان شد، تا باد چنین بادا

کدورت هاش را کنار نهاد و روی شیرینش را به ما نشان داد.

 

از کاخ چه رنگستش، وز شاخ چه تنگستش

این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا

گاو نفس قربانی شد بی آن که از شاخ او وکاخ او(یعنی قدرتش) در تنگنا و سختی قرار گیریم. (اشاره به قربانی کردن گاو بنی اسرائیل برای یافتن قاتل هم هست)

 

ارضی چو سمایی شد، مقصود سنایی شد

این بود همه، آن شد تا باد چنین بادا

همانطور که سنایی می خواست، زمین مثل آسمان شد. یعنی جسم خاکی من به آسمان رفت. همه جسم رفت و تماماً روح شد.

 

خاموش که سرمستم، بربست کسی دستم

اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا

در مقطع غزل، مولانا ضمن استفاده از تخلص "خاموش"، می گوید چنان مستم که زبانم و دستم بسته است و فکرم کار نمی کند و چه بهتر از این.

 

10 بهمن 1404

علیرضا شیشه‌گر در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۳۱ - عقد چهارم (اجارت است):

باب شانزدهم را نگاه کنید ببینید این عالم دانشمند به چه زیبایی نوشته و مختصر منظورش اینکه وکیل نبایستی از ناحق دفاع نماید بلکه بایستی بداند حق است یا حداقل نداند که باطل است .

محمد حسین شاهی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:

گر خود رقیب شمع است اسرار از ...

در اینجا رقیب به دو معناست در امروزه به معنی حریف و در قدیم به معنی بادیگاد است. حافظ به معنی بادیگارد اشاره دارد.

در ایٌام قدیم، زیبا رویان وقتی که در جامعه قدم میگذاشتند همراه خود بادیگارد داشتند.

منظور حضرت حافظ از این شعر این بود که:

ای دلبر، اگر بادیگارد تو برایت دلسوزی می کند و تظاهر می کند که عاشق تو است، تو اسرار عشق و عاشقی ات را به او نگو، زیرا او رازهای تو را فاش خواهد کرد

دکتر سید روح اله تقوی پور در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

درود به همه عزیزانم 

شاعران بزرگی در طول تاریخ آمدند و اشعاری از آنها بجا مانده است،اشعار شاعران اگر خوانده نشود و عمیق جستجو نشود هیچ فایده ای ندارد،اشعار مولانا که راهنمای همه انسانها میتواند باشد به شرط اینکه مدام خوانده شود تا به درک عمیقی از معنا برسیم و در زندگی بکار ببریم،اگر به اشعار مولانا نگاه کنیم متوجه میشویم که در همه بخش های زندگی نجات دهنده هست و میتواند هر انسانی در مسیر کمال راهنمایی کند تا به امید حق و تلاش خود انسان به سر منزلش برسد امیدوارم که مولانا را در زندگی تان پر رنگ تر کنید تا به نتایج خوبی برسید با سپاس فراوان از زحمات همه شما عزیزان 🙏❤️🌹🌱

 

محسن سنجابی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

در بیت ششم:

توبی باید تویی باشد!

بیخبری، باید جدا و با نیم فاصله نوشته شود: بی‌خبری!

ازگداز، باید با فاصله نوشته شود که خواناتر باشد:

از گداز

امیر سالار در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۵ در پاسخ به سیاووش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

درود بر شما
تفسیر پندآموزی ارائه فرمودید.
این بیت شعر واژگان جالبی دارد:
۱) تنگ دستی: زمانی که یک شخص به چیزی نیاز دارد ولی در اثر فقدان آن (فقر) در عذاب باشد یا دیگران وی را گرفتار خویش کرده باشند.
۲) قارون: شخصیت خیالی یا واقعی که به دلیل گنجی که داشت به دیگران فخر می‌فروخت و از گنجش بهره‌ای به نیازمندان و تنگ دستان نمی‌داد.
۳) گدا: شخصی که به سبب فقدان چیزی، بدون اینکه چیزی در عوض آن بدهد در حالت پستی و فرومایگی آن را از دیگری تقاضا نماید.
۴) کیمیای هستی: با ارش‌ترین چیز در زندگی
۵) عیش و مستی: «عیش»  نوعی وقت گذرانی در عین لذت بردن است و گاهی به عنوان Entertainment نیز شناخته می‌شود و «مستی» نیز به وضعیتی که پس از خوردن نوشابه‌های الکلی یا شراب سبب می‌شود شخص از حالت عادی روانی خود خارج شود.

در این بیت: «عیش و مستی» رابطه‌ی بین «تنگ دستی» و «قارون» شده است (گویی قارون شدن کمال «تنگ دستان» است) و از طرفی می‌گوید «عیش و مستی» (که «کیمیای هستی» می‌داند) سبب می‌شود «گدا» به «قارون» تبدیل شود یعنی قارون کمال «گدا» می‌باشد پس آیا در این شعر «تنگ دستی» همان «گدا صفتی» است! (بعید بدانم)؟
آیا در زمان حافظ «گنج قارون» موضوع شناخته شده‌ای بوده؟ آیا این بیت ممکن است بعداً به این شعر اضافه شده باشد؟

مصطفی o در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰:

دوستانی که چپ و راست آیات قرآن رو میذارن دچار مغلطه شده اند چون اولا اون آیاتی رو میذارن که باب میلشون باشه و دوم این که خود آیات هم شان نزول داره و هم با آیات دیگه مرتبط. مثلا اگر خدا گفته به قلب کفار مهر زده تا چیزی نفهمند دلیلش رو هم بذار برادر من! تو خود قرآن گفته چون آیات ما را انکار کردند چنین کردیم! در ضمن آیاتی که به اختیار انسان اشاره دارد رو هم بیارید مثلا جایی که خدا می قرماید اگر کسی دنیا را یخواهد خدا او را در همان مسیر کمک می کنه و اگر هم آخرت رو بخواد باز تو همون مسیر کمک می کنه

یا مثلا این که در قرآن فرموده است ما به هر دو راه (خیر و شر) انسان رو هدایت کردیم.

از این دست مسایل زیاد هست.

 

امیر سالار در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

بیت شعر:
هنگام تنگ دستی، در عیش کوش و مستی ... کین کیمیای هستی٬ قارون کند گدا را 

این که می‌گوید: «هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی ...» که در آن، «تنگ دستی» نقطه مقابل «گنج قارون» است و «عیش و مستی» رابطه‌ی بین این دو را برقرار کرده است.
آیا واقعاً از حافظ است؟ آیا «گنج قارون» در زمان زندگی حافظ موضوعی بروز بوده است؟
بعد از دوره‌ای که رمان نویسی در ایران باب شد، موضوع «گنج قارون» چندین بار در ادبیات ایران بکار رفته است ول پیش از آن، بعید بدانم به آن پرداخته شده باشد.
ز حافظ شناسان عزیز طلب راهنمایی دارم.

فاطمه یاوری در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵:

به به. 

.. منا.. در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

چرا این شعر انقدر عیوب قافیه داره

رضا موسوی در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

این غزل رو شجاعت حسین خان به همراه کتایون گودرزی اجرا کرده که پیشنهاد می‌کنم گوش بدین

فرهود در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۶ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴:

شاید هیچوقت زبانی بجز یونانی صحبت نکرده بوده است.

شیدا آدمیت در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۴ در پاسخ به عليرضا دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

ساز تار در ابتدا 5 سیم و سه تار 3 سیم داشته است.
در زمان درویش خان ، ایشون یک سیم به این دو ساز اضفه می کنند که واخوم نام داره.
در مورد ساز های دوتار و تنبور هم چون اطلاعاتی ندارم حرفی نمیزنم.

ققنوس در ‫۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۷ در پاسخ به Faraz دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

درود

از ویژگی‌های حافظ این است که هیچ گاه وانمودگری نمی کند و هر آن چه در برش‌های زندگی به آن دست یازیده بر زبان آورده ...به سخن دیگر بی‌پرده‌پوشی سخن دل (حدیث نفس)می‌گوید تا بی‌همانندی خود را در ریاستیزی نشان دهد...از این روست که گاهی ما گمان می‌کنیم پریشان و از هم گسیخته می‌گوید...

پوریا سجادی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:

بیت چهار به نظر خونابه صحیح است

Bijan G بیژن در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۹ در پاسخ به فرخ شیرانی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۵:

 آقای فرخ شیرانی ،

دقیقا من هم می خواستم همین را بنویسم که دیدم شما نوشتی:  مصرع اول را جوری می‌خوانند که مفهوم به‌کل دچار تغییر می‌شود (دستِ زنانم)

و خانوم عندلیب نیز همینطوری خواندند - (دستِ زنانم)

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۰:

مولانا و پدر و فرزندش ، همگی اهل‌سنت حنفی مذهب بوده اند تصوف خراسانی بر مذهب اهل سنت حنفی استوار است تصوف شمال‌غرب ایران هم بر مذهب اهل سنت شافعی مبتنی بوده است

علی‌رضا در ‫۵ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۲ در پاسخ به امیر مستلزم دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:

سلام مازیار جان

گل لاله نماد رنگ سرخ (داغ) است. گل بنفشه منظور حافظ است که در مصرع نخست آورده است.

۱
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۵۵۴۸