Fatima در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
تهور: بی باکی
Fatima در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
حصه: نصیب، بهره
محمد مهدی غفوریان در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۳ در پاسخ به رضا ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:
به به مرسی از این تشریح قشنگ برکت به وجودتون
همایون در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸:
بازنمود بابک از واژه ذوق بسیار روشنی بخش است اینکه ذوق از میزاگ و ریشه آمیزش و آمیختگی است که به عربی رفته و در غزل نیز از آمیخته با شاهد سخن میگوید همین را میرساند. نکته ای شگفت در اینجاست که واژگان عربی که در عرفان و فلسفه و غزل ما رخنه بسیار کرده است هرچند به ظاهر کارساز است و کار راه انداز ولی آسیب آن بسیار است زیرا اگر به فارسی سخن گفته شود همواره شعر روان تر است وپیچیدگی های بی مورد که گاه گوینده و شنونده را هم فریب میدهد به خیال آنکه موضوع مورد گفتگو بسیار پیچیده است به زیادهگویی و تکرار های بیمورد که جز بازی کلمات نیست میکشاند و گوینده فکر میکند به فهم موضوع کمک میکند در حالیکه سخت تر هم میشود و این همه از آسیب کلمات عربی است که به ظاهر کار راهانداز است در حالیکه چنین نیست و اندک اندک باید با واژگان فارسی جایگزین شود تا زبان را شیوا و روان ساخت
دکتر صحافیان در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
در فراقت نفسم بریده شد ولی از زیباییات کام نگرفتم، فریاد که بخت من بیدار نمیشود.
۲- آری نسیم صبا از خاک کوی تو، غباری آورده که آب حیات در پیشم بیمقدار است( خیال خوشت شوق جاودانه من است)
۳- تا قامت موزون تو را در آغوش نگیرم، نهال کامرواییام به بار نمینشیند.
۴- مگر با چهره زیبایت دلم، خوش شود وگرنه به هیچگونه دیگر کار عشق جلو نمیرود.
۵-تا دلم زیبایی گیسوان سیاهت را دید، مقیمش شد(ایهام سواد: سیاهی شهر) از این دل غریب رنج کشیده دیگر خبری نخواهد آمد.
۶-از کمان راستی و زلالی عشق، هزار تیر دعا رها کردهام. چه فایده! یکی هم به اجابت نمینشیند.
۷-با نسیم سحرگاهی، بسیار حکایت دلتنگی عشق داشتم، ولی شب سیاه بختم، سحر ندارد!
۸- تمام عمرم در خیال شیرین دیدارت سپری شد، چه مشتاق گیسوان سیاهت بودم ولی این بلای شیرین به سرم نمیآید.(ایهام تضاد: بلای فراق پایان نمیپذیرد)
۹- آری دل حافظ چنان رنجور بیوفایی همه شده است که از حلقه گیسوان زیبایت بیرون نمیآید و مقیم آن شده(حسن تعلیل برای بیت ۵)
نسخه خانلری: دو غزل است همراه با ۵ بیت اضافه که دو بیت ابتدای دو غزل شبیه هم است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
کوروش در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:
جام چو نار درده بیرحم وار درده
تا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد را
آیا تلفظ هردو درده در مصرع اول یکسانه ؟
محمدرضا خوشدل در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:
آغاز بیت دوم در بیشتر نسخهها خط خوردگی گفته شده و به این صورت چاپ شده که:
ته ران جان شکاری دل من به خون زند پر
ولی تنها در نسخه م درویش با مقدمه سعید نفیسی به این صورت و البته زیباتر آمده:
تو همای جان شکاری دل من به خون زند پر
جهت اطلاع
محمدرضا خوشدل
Mahdi Eyvazi در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون:
اهتزاز.
Msorni در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۸:
درود جناب مهرگان
آفریدون به سلم و تور میگه برادرتان که از او کینه داشتید ،وقتی فهمید از او آزرده شدید دوان دوان برای دیدار شما آمد،ه اگر چه هرگز آسیب وگزندی به شما نرسانده
از بهر آزارتان : از این جهت که آزاری را که در دلتان هست را رفع کند .
عباس صادقی زرینی در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۷۹ - در غزل است:
این رباعی نیست
پس باید در اینجا قرار بگیرد
رضا راوند در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۲ در پاسخ به بابک سپهر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
درود بر شما ... دوست عزیز.
اشکال وزنی زمانی به وجود میاد که کژی رو بدون تشدید بخوانید. کژّی بخوانید تا برطرف شود.
عارف فارسی در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
پیر مغان منظور استاد درون هست از مضمون شعر هم پیداست در تک تک ابیات حافظ داره به ما راه درونی رو نشون میده همه چیز درون ماست حق و حقیقت و استاد در درون ما نهفته هست منظور حافظ از پیر مغان شخصیتی خاص که قصد بزرگ کردن آن را داشته باشد نیست. اگر باشد آن شخص خود تو هستی که مانند دری در صدف در درون خود هست.
رضا راوند در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۹ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
درود بر شما دوست عزیز.
واژه ی سپاسگزار را با این املا بنویسید، لطفاً!
گزاردن یعنی به جا آوردن یا تعبیر کردن
گذاشتن یعنی نهادن یا وضع کردن
جسارت منو ببخشید.
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۷:
غزل زیبا و شعر حال جلالدین که بسیار خوب او را توصیف میکند دوستی او و شمس یک آمیختگی است
که برترین شیوه دوستی است که میتواند به اندازه جهان گسترش پیدا کند و جهانگیر شود، این آیین و مکتب و این فرهنگ و حکمت ویژه و خاص جلالدین و عرفان مهری اوست که تکرار آن اگر ناممکن نباشد چون مرواریدی یکتاست
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۲:
این غزل دوباره بازخوانی و بازنویسی میشود در غزلی با مطلع زیرین:
چنان مست است از آن دم جان آدم
که نشناسد از آن دم جان آدم
جان آدم از نفسی مست میشود که برای او ناشناخته است اگر دم دوم را زمان بخوانیم خود جان ناشناخته میشود که در هر صورت فرقی نمیکند چه دم و نفس انسان ناشناخته است و در خود چیزی ناشناخته دارد چه جانی که این نفس در او میرود ناشناخته میگردد و تنها مستی آن نمایان است و کارکرد جهانی دارد
پاسدار پارسی در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را:
در بیت سی و ششم ، باید گذاردن برداشته شود و گزاردن نوشته شود.
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۷:
ماه همان دوست است که بدون آن شب انسان سیاه است و روزگار او خزان، دوست در آیین جلالدین که آیین مهر است یک انسان دیگر است که عقل ناقص را به عقل کل تبدیل میکند مقام دوست بسیار بالاست چون تو را بالا میبرد و بالایی اینگونه در انسان رشد میکند
بسیاری خود را مرکز عالم میدانند و خود را معلم و دانشمند میدانند و یا گاه خود را نماینده یک دانشمند دیگر میدانند جلالدین از یک دوست زنده و هم نفس شاد است و شیری و شاهی و جوانی را در دوست میداند دوست زنده و هم سخن نه چیزی عجیب و غریب و شاخدار و آسمانی
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷:
زندگی بدون دوست چون زمین بدون ماه است شب سیاه با هزاران ستاره بدون ماه چون جنگلی با هزاران کرم شبتاب سوت و کور میماند ماه نماد دوست است مهرهرچند آغاز سرماست اما هنگامی که مهرگان هست زیبا وگرم میشود یکی از ویژگی های دوست جوان شدن است هرچند که پیری عمر باشد
در آیین باستانی مهر شاه و جوان و زن و پهلوان چهار بنیاد مردم است و مهرگان و یلدا و نوروز جشن های همین باور دیرین است
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸:
شعر بابا طاهری اینجا چه میکنه؟! جالبه
امین مروتی در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۹: