گنجور

حاشیه‌ها

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۰ در پاسخ به سمیرا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

«لست ترانی» کلا یک جمله عربی هست به معنای تو مرا نمی‌بینی, لست از ریشه «لیس» به معنای «نفی» و «نه» هست، حرف «ت» آخر کلمه«لست» ضمیر مفرد مخاطب است، «ترا» به مفهوم دیدن است و «نی» ضمیر متکلم وحده، لست ترانی ترجمه اش میشود تو مرا نمی‌بینی

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۹ در پاسخ به سمیرا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

از مدد لطف او ایمن گشتم آنک

 

گوید سلطان غیب لست ترانی مرا

 

قبل از تفسیر این بیت میخواهم یک جمله از نهج البلاغه و یک شعر از انوری را بنویسم.

 

یک جمله ای در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه هست به نام خطبه متقین، امیرالمؤمنین در مورد صفات متقین میفرمایند اگر نبود اجل که خدا مقرر کرده است در زمان خودش، روح متقین از شوق وصال خدا در کالبد نمی‌گنجید و به سوی او پرواز میکرد.

 

قبلهٔ روی ترا هرکه شبی برد نماز

 

چار تکبیر، دگر روز بر این پنج کند

 

یعنی هر که در نماز حضور ترا حس کرد، هر که اینقدر غرق در خیال تو شد که ترا دید. 

 

چار تکبیر، دگر روز بر این پنج کند 

 

چار تکبیر در واقع نماز جنازه است که فقط چهار تکبیر دارد، ادامه اش هم که واضح است. خلاصه اینکه هر که شبی بلند شد و تجلی لطف تو را در آینه دل دید، فردا بر او نماز جنازه خوانند بجای پنج وقت نماز. یعنی از شوق وصال جان خواهد داد.

 

خلاصه این میشود که اگر من به دیدار او برسم از شوق جان خواهم داد. 

 

حالا بیت را تفسیر کنیم، اولا که (لست ترانی ) تلمیح آیه قرآن است که خدا برای حضرت موسی در جواب درخواست دیدار فرمود لن ترانی، یعنی مرا نمی‌توانی ببینیی، مولانا نیز این را البته به عنوان شِکوه و شکایت گفته است (من از لطف او ایمن شدم و از مرگ نجات یافتک زیرا او در جواب طلب دیدار به من گفته است که «لست ترانی» یعنی مرا نمی‌بینی وگرنه من از شوق دیدار ممکن بود جان بدهم، مولانا برای شمس نامه فرستاد تا بازگردد به قونیه و شمس در جواب نامه گفت دیگر به قونیه باز نخواهد گشت، اینجا مولانا میزان وابستگی خود را به شمس بیان میکند که اگر بیایی من از شوق دیدار جان خواهم داد.)

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۲ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

«لست ترانی» کلا یک جمله عربی هست به معنای تو مرا نمی‌بینی, لست از ریشه «لیس» به معنای «نفی» و «نه» هست، حرف «ت» آخر کلمه«لست» ضمیر مفرد مخاطب است، «ترا» به مفهوم دیدن است و «نی» ضمیر متکلم وحده، لست ترانی ترجمه اش میشود تو مرا نمی‌بینی.

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۱ در پاسخ به Elena دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

از مدد لطف او ایمن گشتم آنک

گوید سلطان غیب لست ترانی مرا

قبل از تفسیر این بیت میخواهم یک جمله از نهج البلاغه و یک شعر از انوری را بنویسم.

یک جمله ای در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه هست به نام خطبه متقین، امیرالمؤمنین در مورد صفات متقین میفرمایند اگر نبود اجل که خدا مقرر کرده است در زمان خودش، روح متقین از شوق وصال خدا در کالبد نمی‌گنجید و به سوی او پرواز میکرد.

قبلهٔ روی ترا هرکه شبی برد نماز

چار تکبیر، دگر روز بر این پنج کند

یعنی هر که در نماز حضور ترا حس کرد، هر که اینقدر غرق در خیال تو شد که ترا دید. 

چار تکبیر، دگر روز بر این پنج کند 

چار تکبیر در واقع نماز جنازه است که فقط چهار تکبیر دارد، ادامه اش هم که واضح است. خلاصه اینکه هر که شبی بلند شد و تجلی لطف تو را در آینه دل دید، فردا بر او نماز جنازه خوانند بجای پنج وقت نماز. یعنی از شوق وصال جان خواهد داد.

خلاصه این میشود که اگر من به دیدار او برسم از شوق جان خواهم داد. 

حالا بیت را تفسیر کنیم، اولا که (لست ترانی ) تلمیح آیه قرآن است که خدا برای حضرت موسی در جواب درخواست دیدار فرمود لن ترانی، یعنی مرا نمی‌توانی ببینیی، مولانا نیز این را البته به عنوان شِکوه و شکایت گفته است (من از لطف او ایمن شدم و از مرگ نجات یافتک زیرا او در جواب طلب دیدار به من گفته است که «لست ترانی» یعنی مرا نمی‌بینی وگرنه من از شوق دیدار ممکن بود جان بدهم، مولانا برای شمس نامه فرستاد تا بازگردد به قونیه و شمس در جواب نامه گفت دیگر به قونیه باز نخواهد گشت، اینجا مولانا میزان وابستگی خود را به شمس بیان میکند که اگر بیایی من از شوق دیدار جان خواهم داد.)

 

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۳ در پاسخ به Elena دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

گوهر معنی اوست پر شده جان و دلم

اوست اگر گفت نیست ثالث و ثانی مرا

اینطور بخوانید، گوهر معنای اوست، پُر شده جان و دلم 

یعنی اینکه «این وجود من که شهره آفاق شده ام و به این کمال رسیده ام همه از گوهر وجود اوست که تمام وجودم را پر کرده است. یعنی من خود چیزی نیستم هرچه هست اوست. من یک جسم و جان خالی هستم که از فیض او پر شده ام. «من» «او» شده ام. حتی اگر او خودش این را نپذیرد و بگوید که من (مولانا) یکی هستم و مستقل هستم نمونه و دوم یا سوم کسی نیستم. ثالث و ثانی کنایه از این است که تو همانند نداری و چیزی که هستی مربوط خودت هست نه فیض من.

خلاصه این میشود که (من تمام وجودم از فیض او پر شده است و تمام وجودم «او»ست، حتی اگر خود او«شمس» این را نپذیرد.)

البته مصرع دوم را اینطور میتوان تفسیر کرد که در باب نمونه دوم‌ و‌ سوم نداشتن حضرت  شمس خودش را منظور کرده است، یعنی شمس فرموده که من نمونه دوم و سوم ندارم تو هرچه هستی از آن خود هستی، نمونه من نیستی. 

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را:

گردد گره من اوفتاده از خواندن بیت او، گشاده

گردد گرهِ منِ فتاده/ از خواندن بیت او گشاده

امید دارم که مجنون برای من شعر بخواند و با این شعرخوانی، گره از کارِ منِ درمانده، باز شود.

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

بیت سوم جز زیباترین ابیات حضرت مولاناست

از کرمت من به ناز می‌نگرم در بقا

کی بفریبد شها دولت فانی مرا؟

یعنی: بقا و جاودانگی که آرزوی دیرینه انسان بوده و انسان در پی آب حیات تمام زمین را سیر نموده، این آرزوی دیرینه در برابر کرم تو آنقدر کوچک است که من به آن با ناز مینگرم، کنایه از اینکه آنرا نمی‌پذیریم. 

آنوقت این دنیای فانی و زودگذر چگونه میتواند مرا بفریبد و من لطف تو را به این دنیای فانی بفروشم.

مولانا میخواهد به شمس بگوید که اگر دنیا جاودانی می‌بود و من در آن با این خدم و حشم مفتی شهر نیز می‌بودم و تمام نعمت دنیا از آن من می‌بود بازهم آنرا به کمی از کرم تو نمی‌دادم حال چگونه لطف تو را بفروشم به این دنیایی که مردمش امروز مرا می‌پسندند و فردا طردم میکنند و لطف و نعمت آن زودگذر است. 

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی:

تا پل نشکست بر تو گردون زین پل بجهان جمازه بیرون

پیش از آن که روزگار پل را بشکند، شتر خود را از روی آن بجهان (از مصدر جهیدن) و عبور کن.

Kako Kalahan در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵ - در طلبِ اسب از نظام السلطنه:

با درود،نام قریه های مشهد را کنون زشک و کنگ گویند،املای ذشک اکنون مرسوم نیست و سرکش کاف از سر کنگ افتاده است

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۵ - وفات مجنون بر روضه لیلی:

وان یاوگیان رایگان‌گرد پیرامن او گرفته ناورد

یاوگیان به معنی کسانی که بدون سر و سردار و نظم و ترتیب معین جنگ می‌کرده‌اند. سپاهی یله و سرخود. جمع یاوگی. گروهی سپاهی بوده‌اند که بدون فرمانده و بی‌مقصد در جنگ‌ها شرکت می‌کرده‌اند و در بلاد می‌گشته‌اند.

یاوگیان رایگان‌گرد در این بیت کنایه از حیواناتی است که همنشین مجنون بودند و پس از مرگش هم او را تنها نگذاشتند؛ اطراف او ایستاده بودند و نگهبانی می‌دادند.

ناورد: میدان، عرصه

مجتبی قدیانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:

چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم

چو لاله لال بکردی زبان تحسینم

بسیار زیباست، البته مشخص نیست زبان عاشق در عظمت معشوق لال شده یا در درشتی و تندی او...

 

مجتبی قدیانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز کویت

به کجا پرد کبوتر چو اسیر باز باشد

فرم بهتری داره ولی ظاهراً در هیچ نسخه‌ای اینطور نیست و باب میل شیخ سعدی نبوده.

افسانه چراغی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی:

بر فرق چمن کلالهٔ خاک پیچیده شود چو مار ضحاک

کلاله به‌معنی موی پیچیده و تابدار است و اینجا کلاله خاک یعنی توده خاک.

توده خاک مانند مارهای روییده بر دوش ضحاک، لابه‌لای چمن می‌پیچد.

اشاره است به این که بخش‌هایی از چمن در خزان خشک می‌شود و از بین می‌رود.

همایون در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۵:

غزل مشکوک، بی حال و بی معنی و درهم و برهم و نازیبا ساختگی

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷:

مصرع نخست بیت شماره 1 به دلایلی که به آنها اشاره خواهد شد، به شکل زیر است:

<کُمیت سخن را ضمیر است میدان>

1- به دنبال این مصرع، در مصرع دوم همین بیت یک پرسش و سپس پاسخ آن را می‌بینیم: «سوارش چه چیز است؟ جانِ سخن‌دان». پرسش یاد شده تنها و تنها زمانی منطقی خواهد بود که به اسب (=کُمیت) اشاره داشته باشد.

2- در مصرع دومِ بیت شماره 2، با اصطلاح «اسب زبان» روبرو می‌شویم که با «کُمیت سخن» هم مفهوم است!

3- در بیت سوم، به کار بردن «اسب سخن» (دقیقا هم‌ارز «کُمیت سخن») را می‌بینیم که شاعر می‌گوید: «اسب سخن را، اگر چابک‌سوار هستی، در میدان بگردان!».

4- در بیت شماره 4، و پشت‌بند بیت سوم توصیه می‌شود: «مراقب باش که در میدان تنگ، کُره اسب را پیش سواران نتازی!»

5- جالب است که در بیت شماره 5 و در پی توصیه بیت شماره 4 می‌گوید: «در این میدان بزرگ، خوب به انواع تازندگان نگاه کن!»

6- در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 64926، مصرع نخست بیت 1 چنین است: <کُمیتِ سخن را ضمیر است میدان>

7- در دیوان ناصر خسرو (چاپ مجلس، سال 1307-1304) نیز به همین شکل دیده می‌شود. در تهیه این دیوان، تقی زاده، مجتبی مینوی و دهخدا سهم داشته اند.

محمدمتین عبدالهی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹:

این غزل زیباست

بسیار زیباست

بسیار...

سپاس فرخی...

nabavar در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:

گرامی فاطمه بانو

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

خردمند باچشم خرد درپی یافتن راز جهان است. و بر آنچه در وجودش نهان دارد داناست.

nabavar در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۲۹:

گرامی فاطمه بانو

هر آن کس که رُخ  زیرِ چادر   نهفت 

چنان دان که گشتست با خاک جفت

«معنای چادر درین جا کَفن است: هرکس زیر کفن پنهان شد،با خاک یکسان است.

منظورش زیبا رویانی بودند که در گذشتند.

مجتبی قدیانی در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۲۷ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۶ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی:

در بیت ششم، مصرع دوم، بنظر میاید که واژه مبخل درست باشد که به بخل نسبت دهد، مدخل معنای درستی نمیرساند.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۰:

گرامی گنجوریان

 

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

 

این بیت به چه ماناست?

۱
۱۷۲
۱۷۳
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۵۴۲۱