گنجور

حاشیه‌ها

رضا باقی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

سلام از اساتید ادب تقاضای راهنمایی درباره
بیت آخر دارم.!!؟؟؟؟؟
در بعضی نسخ بصورت ذیل آمده است:
دوستان عیب نظر بازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان خدا میبینم

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:

از وجود جلال دین و رویداد ملاقات شمس، جهش عظیمی در عرفان ایران پدید می آید
شمس عصاره عرفان کلاسیک زمانه است که بزرگانی چون بایزید، حلاج، سهروردی و ابن عربی و دیگران عصر طلایی آنرا ساخته بودند
جلال دین نیز از تشنگان این فرهنگ بود
این دو اما راهی به دوره طلایی دیگری گشودند و خیالات تازه ای را پروراندند
ممکن است کسان دیگری هم دور شمس بوده باشند که حتمن اینگونه بوده است یا از روی دوستی و یا دشمنی و آزار
ولی مهم دیدار شمس و جلال دین است که از ارزش والایی برخودار است و این غزل بر آن تاکید میکند، گویی اتفاق عظیمی روی داده است که حتی نمیتوان آنرا توضیح داد و بیان کرد ولی کارایی آن در آینده نشان داده خواهد شد
از شمس میخواهد هر گونه که صلاح میدانی چه عشوه و چه دغل کاری کن که این کار صورت بگیرد و خود نیز همه کوشش خود را بخرج میدهد

مینا در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

با سلام
آقای رضا عزیز
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند...........
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند............
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
در کلام ما بایست شرافت وجود داشته باشه و داشتن شرافت کلام مستلزم آگاهی هست و امیدوارم تفاوت دانش با آگاهی بر کسی پوشیده نباشه چرا که دانشمند بسیار هست و.....

صالح در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱:

سلام بر تمامی پارسی دانان پارسی خوانان و پارسی زبانان عزیز که وقت خود را در این سایت شایان و شایسته بدر می کنند
دوست ادیب من کیخا کاش می شد باری از علم ادبی خود را بر ما بگذاری اگر میشود کمی دیگر از این نامه های ادبی برایمان بفرست

رهی رهگذر در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

آقای ایرانی، وزن عروضی که شما نوشته اید درست است. یعنی " مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) "، اما " مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل " درست نمی باشد. چون " مفاعیل " با داشتن هجای کوتاه در آخر، در رکن آخر قرار گرفته نمی تواند. درود

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:

غزل آفتاب و ماه از معانی کلیدی در عرفان جلال دین، عشق و یا عرفان جلال دین از جنس همنشینی دو دوست است که یکی خورشید میشود و دیگری ماه بی آنکه یکی بر دیگری برتری داشته باشد بطوریکه خود جلال دین در این عرفان هر در نقش را در زندگی خود داشته است، و در این لحظه نقش آفتاب را دارد که با ماه خود قرین شده است و مستی آن وجودش را گرفته است
هرچند اهمیت خورشید به نورافشانی آن است و اهمیت ماه به تابیدن، ولی در عشق وجود آنها دارای اهمیت بیشتری از تابش آنهاست که همان سخن و گفت است، چون این عشق بدون گفتن هم کار میکند که بیشتر به راز میماند ولی جلال دین به آن پی میبرد و آن را تجربه میکند و جلوی مستی سرشار آنرا نمیتواند بگیرد و نمی گیرد

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

از غزل های آتشین و زیبا و شبانه، در عشق ویژه جلال دین که بر بنیاد دوستی دو انسان استوار است که شکارچی معنا ها هستند، شب نقش ویژه ای دارد، چون شب فرصت همنشینی را بدون حضور دیگران فراهم میسازد.
بطور معمول انسان در برابر خواب نمی تواند پایداری کند ولی براستی وقتی ضیافتی و موقعیتی ویژه و کمیاب پدید می آید گویی خواب چون سایه ای ناپدید میشود و چون ماهی کوچکی در دریا گم میشود و یا چون گنجشکی از پیش عقاب می گریزد
این غزل تنها برای همین منظور سروده شده است زیرا این شب زنده داری ها از با ارزش ترین های زندگی جلال دین بوده است و همه بیت ها تنها به این موضوع اختصاص دارد

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:

از غزل های جاندار و آتشین و پخته و زیبا که ویژگی عشق جلال دین را بخوبی بیان میکند
با ردیف 'نیست' و حرف قافیه 'ه'
عالمی که گه گه نیست یعنی همیشگی و اصیل است
ویژگی عشق نزد جلال دین عشقی است که میان دو انسان پیدا میشود و خیالات را از چاه بیرون میکشد و به گندم رسیده تبدیل میکند که همگی را برخودار میکند و از یگانگی محض برخوردار است مثل هستی که یگانه است و گسترده، این عشق در عالم معنی شاه یگانه است که می تازد و معانی تازه را شکار میکند و در قصر و بارگاه نمی نشیند

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند در مانند درمانند
همچنین میتوان درمانند دوم را به معنای درمان شدن گرفت که در اینصورت معنی بیت متفاوت شده و میفرماید وقتی مشتاقان به درگاه حضرتش نیاز آورند و با ناز معشوق مواجه شوند باید با این درد آگاهانه از در او روی نگردانده و نومید نشده ، در بند در بمانند تا وقتی که کام دل برآمده و درمان شوند .
از زیادت سیاهه بر این غزل زیبا عذرخواهی میکنم .

علی جلالی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۶ - قصهٔ خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن:

تا «نبیند» رو به دیواری کند صحیح است نه «ببیند»

همایون در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

غزل علاوه بر حرف قافیه 'ه' دارای ردیف 'را چه شدست' است که معانی مختلف دارد جایی به معنی چی شده و اگر سئوالی ادا شود جایی به معنی چیزی نشده و جایی به معنی کجا رفته است و جایی هم به کجا رسیده است معنی میدهد
به نظر در ابتدای آشنایی با شمس سروده شده و حالت نصیحت گونه دارد و از غزل های متوسط است برخلاف آنکه از آتش و گرما می گوید خیلی غزل آتشینی نیست و هنوز حال و هوای شعر سازی گذشته را دارد و هنوزباه صلابت غزل های پس از غیبت شمس فاصله دارد

رسول خوش آبادی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

بی نظیره.....
از نگاهت نشئه‌ها بالیده هر مژگان زدن
وز خرامت فتنه‌ها جوشیده از هر نقش پا

مهیار صیفی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

کلمه (سوی) در مصراع اول بیت اول ، وزن رو کاملا بهم زده، مثلا میشد این مصراع اینجوری باشه (دوش از مسجد به آن میخانه آمد پیر ما)

حسینی متخلص به حسن در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۳۸۰:

تاوان میگساری و مستی بی حساب
هشیار در میانه ی مستان نشستن است

زیب الرجال در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام:

"هر شام یود مویت تا صبحگاه کردم" یاد مویت اشتباها یود نوشته شده است

مهدی کاظمی ابهریان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

با سلام
مراد از مصرع "شمس چارم آسمان سر در کشید" این است که در علم هیأت، خورشید در فلک چهارم قرار دارد لذا چارم آسمان همان فلک خورشید ظاهری است.

زَوار در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - ایضاً در مدح سلطان محمود:

تا آنجا که می دانم بیت نوزدهم این گونه است :
دلی که رامش جوید نیابد آن دانش
سری که بالش جوید نیابد او افسر
و از دیدگاه من این درست و شایسته است .

جم در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱:

معبود من ! هر جا که سخن از تو میرود و من آنجا نباشم از غصه جگرم خون می شود. درسجده امید دارم از اشک که میریزم خاک راهت گل شود بلکه اثر سجده ام باقی بماند.من و خاک آستان تو قصه ها داریم و این گلگونی چهره‌ام از همان روزی است که با رخ زرد و از غصه بیمارم سر به آستان تو نهادم و روی در خاک تو کشیدم غمم به شادی بدل گشت معشوق من هرگز از تو قدمی دور نمی‌روم و همه شب هایم را نزد تو سحر می کنم به یاد روزی که نیازمند به درگاه تو آمده بودم و تو دستم گرفتی به اینجا نمی توان دل بست اینجا که پر از خوبان است همه را آزموده ام و عجبا که نمی‌توان در یکی‌شان وفا جست اما نه! در این راه و درگاه از هلاک این هلالی تو را باکی نیست و و وفا و جفای بنده هم در برابر عظمت تو ناچیز می نماید آنجا که عدم و وجود مفهوم اینجایی را ندارد.

هونام در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:

وای از موزیکو صدای حبیب تو این شعر
دیوانه میکنه این شعر با صدای حبیب

maria در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید:

اونقدر این شعر غنی هست که باید هزاربار بخونی تا بفهمیش..‌
من ذاتی هستم که از عدم نشات میگیره و هستی هستم که از نیستی هم‌فروترم چون نشانه گذاری نشدم..

۱
۱۷۴۷
۱۷۴۸
۱۷۴۹
۱۷۵۰
۱۷۵۱
۵۴۱۱