آن خلیفه می شدی اندر حرم
گرد بر گردش وشاقان و خدم
جمله میران و سران پیرامنش
هرطرف بگرفته طرف دامنش
سوی خانه پادشاه ذوالجلال
می خرامیدی چنین با صد دلال
با هزاران ناز و تمکین تمام
گام می زد جانب بیت الحرام
دید طاوس یمانی در رهش
در خروش آمد نهاد آگهش
بانگ برزد کی تو دانای عوی
جانب گرمابه گویا می روی
کی سزاوار تو باشد کبر و ناز
وانگهی در آستان بی نیاز
چون شنید از وی خلیفه این مقال
گفت بنگر من کیم چشمی بمال
می ندانی گوییا من کیستم
زید و عمرو و بکر و خالد نیستم
چونکه این بشنید طاوس از غضب
گفت چون نشناسمت من بوالعجب
آگهم ز انجام و از آغاز تو
وانمایم بشنو اکنون راز تو
اصل تو یک قطره ی آب منی
کت پدر در شاشدان می پروری
چونکه از خود دور افکندت پدر
مادر اندر شاشدان کردت مقر
شاشدانت خانه گه دانت غذا
پوششت اشکنبه و خونت غذا
اولت این آخرت مردار خوار
کز تو نفرت می کند مردارخوار
طعمه ی کرمان تن نازان شوی
هم وقود نار دوزخیان شوی
آنت آغاز اینت انجام است حال
از کثافات پلیدی یک جوال
یک شکنبه پر ز سرگین اشکمت
وان به آکندن به هر دم از دمت
پس تو حمال نجاساتی کنون
از چنین کس کبر سخت آید زبون
چون خلیفه این شنید از وی خروش
از نهادش شد بلند و شد ز هوش
حال ما اینست یکسر ای پسر
دیده بگشا اول و آخر نگر
با چنین حالی زدن دم از منی
نیست جز از احمقی و کودنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خلیفهای با شکوه و ناز و کرامت در حرم حرکت میکند و اطراف او را افراد سرشناس و خدمتگزاران پر کردهاند. اما در مسیرش با طاووس یمانی مواجه میشود که او را به خاطر تکبر و خودبزرگبینیاش سرزنش میکند. طاووس به خلیفه میگوید که او در واقع از یک قطره آب و فرزند کسی است که او را دور انداخته و زندگیاش به کثافات و نجاسات گره خورده است. طاووس به او یادآوری میکند که در نهایت همه انسانها از خاک هستند و نباید به خود بزرگبینی دچار شوند. خلیفه، از شنیدن این کلمات حیران و عصبانی میشود و به این نکته پی میبرد که با این حال و احوال، صحبت از مقام و بزرگی بیمعناست و باید به واقعیت وجود خود نگاهی عمیقتر داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو میتوانستی در حرم به گردشی درآیی و اطراف خود را با خدمتگزاران و خوشچهرگان پر کنی.
هوش مصنوعی: تمام فرماندهان و بزرگان، هر کجا که بروند، به دور او جمع میشوند و دامان او را میگیرند.
هوش مصنوعی: تو به سوی خانه پادشاه بزرگ و با جلال میرفتی، به گونهای که با صد دلال و واسطه همراه بودی.
هوش مصنوعی: او با زیبایی و لطافت بسیار، به آرامی و با اعتماد به نفس به سمت کعبه میرفت.
هوش مصنوعی: طاوس یمانی در راه خود از دیدن یک چیز شگفتانگیز به هیجان آمد و آگاهیاش را به اوج رساند.
هوش مصنوعی: صدایی به گوش میرسد که میپرسد آیا تو، ای دانای عوی، به سوی گرمابه میروی.
هوش مصنوعی: کیست که شایسته تو باشد در داشتن خودخواهی و تکبر، در حالی که تو در درگاه کسی هستی که هیچ نیازی ندارد؟
هوش مصنوعی: وقتی خلیفه این سخن را از او شنید، گفت: «نگاه کن من کیستم!» و به چشمانش اشاره کرد تا آن را بمالد و ببیند.
هوش مصنوعی: شاید نمیدانی که من چه کسی هستم. من تنها نامهایی مانند زید و عمرو و بکر و خالد نیستم.
هوش مصنوعی: طاوس وقتی این را شنید، از روی خشم گفت: «چگونه میتوانم تو را بشناسم؟ من واقعاً شگفتزدهام.»
هوش مصنوعی: من از آغاز و پایان تو آگاه هستم و حالا میخواهم راز تو را به زبان بیاورم. پس گوش کن.
هوش مصنوعی: تو فقط یک قطره آب هستی که در دل پدر، در جایی که فضولاتش ریخته میشود، پرورش یافتهای.
هوش مصنوعی: زمانی که والدینت تو را از خود دور کردند، در واقع به تو درسی دادند که خودت را در شرایط سخت تثبیت کنی.
هوش مصنوعی: خانهای که در آن غذا وجود داشته باشد، شاداب و پر از زندگی است، ولی اگر جاهایی که غذا را نگهداری میکنند کثیف و نامناسب شوند، این شادابی تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به این که اگر کسی به زندگیاش توجه نکند و در معصیت و کارهای ناپسند غرق شود، در نهایت به ناامیدی و تنهایی دچار خواهد شد. این شخص حتی از چیزهایی که به آنها وابسته است نیز دوری میکند و مورد نفرت دیگران قرار میگیرد. در واقع، به دنبال زشتیها رفتن باعث بیزاری از خود و دیگران خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر به طمع مال و مقام کرمان به دنبال خوشگذرانی بروی، در نهایت به عذاب دوزخ دچار خواهی شد.
هوش مصنوعی: تو آغاز و پایان خود را در ملاقات با پاکی و رهایی از آلودگیها پیدا میکنی. تنها کافیست از زشتیها و پلیدیها دوری کنی.
هوش مصنوعی: یک کیسه پر از فضولات را پر میکنی و هر لحظه از هوایت پر میشود.
هوش مصنوعی: تو باری را که نجاست دارد حمل میکنی، پس از چنین کسی جایز نیست که به خود ببالد و رویش بر چهرهاش کبر و غرور باشد.
هوش مصنوعی: وقتی خلیفه این را شنید، از شدت هیجان صدایش بلند شد و دیگر نتوانست خودش را کنترل کند.
هوش مصنوعی: وضعیت ما اینگونه است، ای پسر! چشمهایت را باز کن و به آغاز و پایان نگاه کن.
هوش مصنوعی: با چنین شرایطی، صحبت کردن از وجود من تنها نشانهای از بیخردی و نادانی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.