گنجور

حاشیه‌ها

محمد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:

درود بر همراهان اهل دل :
جهت یادآوری :
مادیات و معنویات تا مادامی که با منیت و با خودخواهی ها همراه باشد ، مساوی است با دنیا و مادامی که با دیگر خواهی و مهرورزی همراه باشد می شود ترک دنیا.
جهان زیبا ، آیینه ی تمام نمای وجود یک عشق ورزی است . نغمه ی زیبای بلبل - صدای آرامش دهنده ی رودخانه - صدای آرامبخش امواج دریا - نسیم صبحگاهی - نم نم باران - لباس سفید برفی طبیعت - رقص درختان جنگل زیبا - دشت سرسبز - بی آزاری و سرور حیوانات و پرندگان آزاد و قشنگ - چهره ی خندان کودکان - شادی دسته جمعی مثل جشن سیزده بدر و جشن نوروز هم وطنان جان و نشاط مردم سراسر جهان - همه بوی انسانیت و عشق میدهند. هر چه غیر این گونه فضاهایی که معطر به عشق اند ، باشد ، مساوی است با دنیا.
کسانی هستند که حاضرند به هر قیمتی انسانیت را زیر پا بگذارند و دو دستی بچسبند به دنیا . اینها مادیات را - معنویات را - پست و مقام را - شهرت را - برای خود می خواهند و حتی به هر قیمتی می خواهند به بهشت بروند و از عشق ورزی بویی نبرده اند.
بهشت حقیقی در همه جای اطراف ماست. هر جایی و در هر دلی که بوی عشق و مهرورزی را میدهد. با هر دین و کیش و با هر عقیده ای. در هر دل و جانی که بنی آدم را اعضای هم و متحد با هم می پندارد.
گلعذاری زگلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه ی آن سرو روان ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا ، دیر مُغان ما را بس
***
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان ، نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص می نگری
ما در آثار صُنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا ، بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
آلبوم نوا ( مرکب خوانی) با صدای دلنشین دماوند موسیقی ایران ، استاد محمدرضا شجریان رو گوش جان دهید.
درود بر عشق ورزی و انسانیت
همه شما را به خداوند عاشق می سپارم.

سام در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

تصحیح میکنم قدیمی ترین باقیمانده از میمون متعلق به 20 تا 34 میلیون سال پیش است

سام در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

خطاب به عزیزی که نقبی به بریده روزنامه سال 1330 زده بودند (به میلادی سال1951) این هم یکی از مطالب جعلی روزنامه های ایران باید باشه.من تمام نت رو زیر و رو کردم.هیچ مطلبی در این مورد پیدا نکردم. اگر مرجع شما برای تقبیح داروین و نظریه اش همان روزنامه و ارجاع جعلی روزنامه ایرانی به خبرگزاری یونایتد پرس بوده که مثل خشت بر دریا زدن است و از پایه بی اساس. نه اینکه این احتمال از پایه نادرست باشد، نه، ولی مرجع شما مجعول است. قدیمی ترین باقیمانده ای که میتوان اولین انسان نامید مربوط به دو میلیون سال پیش است که البته تمام چیزی که پیدا کرده اند شاید در کف یک دست جای بگیره و 9 فوت و نیم! نیست . قدیمی ترین اسکلتی که از یک انسان ماقبل تاریخ تابحال کشف شده متعلق به حدود 300 هزار سال پیش و در منطقه ای بنام جبل ایرهود در مراکش است. در حالی که قدمت میمون و گوریل به بیش از 6 میلیون سال میرسه.من طرفدار نظریه داروین نیستم ولی چه بخواهید و‌ چه نخواهید یک حفره بزرگ بین پیدایش انسان و قضیه آدم و حوا وجود دارد. در پایان نکته ظریفی در متن آن روزنامه وجود دارد که مسافت جنگل مزبور را تا لیما به کیلومتر نوشته و اندازه اسکلت پیدا شده را به فوت !!!! فقط برای کنجکاوی خودم اگر لطف کنید و این جنگل اکوراکو را در نقشه یا حداقل به انگلیسی پیدا کنید متشکر خواهم شد( برای احترام تلاش کردم ادبی بنویسم ... “””ولی واقعا چه معنی داره وقتی میشه راحت نوشت و منظور رو به طرف رسوند”””” )

علی خدادادی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

با درود و سلام به شما و خصوصا سازندگان گنجور.
به نظر من منظور حضرت حافظ از بیت اول این نبوده که بگه مثلا فقط ترک ها یا شیرازی ها یا هندو ها زیبان، منظورش اینه که ایرانی ها زیبا هستن.

میم در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۶:

باز بهار میکشد زندگی از بهار من ... دقیقا یعنی چی؟کسی هست کمک کنه بنده رو در درک این مصرع؟

nabavar در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد:

گرامی امیر حسین
عهد خود با خدای محکم‌دار
دل ز دیگر علاقه بی‌غم دار
چون تو عهد خدای نشکستی
عهده بر من کز این و آن رستی
گوهر نیک را ز عقد مریز
وآنکه بد گوهرست ازو بگریز
مصرع مورد نظر شما وابسته به ابیات قبلی ست
منظور پیمانی ست که با خدا بسته می شود و این پیمان گویی گردنبندی ست از مروارید که می گوید ان را پاره مکن و به عهد خود با خدا استوار باش
عقد= پیمان
درین جا همان عهد و پیمان بصورت طوقی ست بر گردن

بهرام نامدار علی‌آبادی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۵:

سلام و ادب و احترام محضر اساتید بزرگوار
در غزل بالا بنظر بنده پایان هر بیت باید بصورت " ای ساقی " باشد که در نگارش کنونی گنجور چنین نیست ، لذا بنده ضمن تایپ مجدد غزل و تقدیم کپی آن خدمت شما ، فکر می‌کنم اینگونه که تقدیم خواهم کرد ، درست‌تر باشد
سپاس از توجه اساتید و دست اندرکاران این گنجینه‌ی بزرگ

چو بیگه آمدی ، باری ،، در آ ، مردانه‌ ، ای ساقی ،
بپیما ، پنج پیمانه ، به یک پیمانه ، ‌ای ساقی ،

ز جامِ باده‌ی عرشی ، حصارِ فرش ، ویران کن ،
پس ، آنگه گنجِ باقی ، بین ، در این ویرانه ، ‌ای ساقی ،

اگر ، من بشکنم جامی ، و یا ، مجلس بشورانم ،
مگیر از من ، منم بی‌دل ،، تویی فرزانه ، ‌ای ساقی ،

چو باشد شیشه ، روحانی ،، ببین ، باده چه‌سان باشد؟ ،
بگویم ، از کی می‌ترسم؟ ، تویی در خانه‌ ، ای ساقی ،

در آب و گِل ، بِنِه پایی ، که جان ، آب است ، و تن ، چون گِل ،
جدا کن آب را ، از گِل ، چو کاه از دانه ، ‌ای ساقی ،

ز آب و گِل بُوَد این‌جا ، عمارت‌های کاشانه ،
خِلل ، از آب و گِل باشد ، در این کاشانه ، ‌ای ساقی ،

زهی شمشیرِ پُرگوهر ، که نامش ، باده و ساغر ،
تویی حیدر ، بِبُر زوتر ،، سَرِ بیگانه‌ ، ای ساقی ،

یکی سَر نیست عاشق را ، که بُبریدی و آسودی ،
بِبُر هر دَم ، سَرِ این شمع ،، فرّاشانه ، ‌ای ساقی ،

نمی‌تانم سخن گفتن ،، به هشیاری ، خرابم کن ،
از آن جامِ سخن‌بخشِ ،، لطیف‌افسانه ، ‌ای ساقی ،

سقاهم ربهم ، گاهی ،، کند دیوانه را ، عاقل ،
گهی باشد ، که عاقل را ،، کند دیوانه ،، ‌ای ساقی ،

 
غزل شمارهٔ 2505
مولوی " دیوان شمس " غزلیات

nabavar در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

گرامی بانو سحرحسینی

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را
سپاس، بسیار خوب و واضح خواندید و بی نقص
بی ریایی و صداقت در کلام شما، از پاکی روحی لطیف حکایت می کند

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

به نام او
با درود بر همه
پیش فرض هایی که در ذهن همه ما نهادینه گردیده به آسانی و در مدت یک سال و دو سال و چند سال از میان نخواهد رفت زیرا که اندیشه غلط یا همان غبار روی حقیقت قرن هاست که بر روی حقایق نشسته و به کوهی از باورهای غلط تبدیل گشته است.
در مورد دین اسلام و قرآن نیز پس از محمد ص هر کسی به نوعی تفسیر به رای مختص خویش را از اسلام و قرآن به عنوان دین مبین اسلام تعریف نمودند در صورتیکه اکثر این تفسیرها غلط و دور از حقیقتی بود که محمد سعی در ابلاغ آن داشت.
حقیقتی که باور آن برای همگان دشوار و غیر قابل پذیرش می باشد اینست که خداوند آنرا که بخواهد به اسلام مشرف می گرداند و مراتب سیر وسلوک را در او نهادینه می کند و در میان مصایب و شداید او را بارها می آزماید تا بدانجا که او به تقریر سخنان خداوند درآید که این به معنی قرآن است.و پس از آن همچنان ادامه مسیر او را به معراج می برد!
بنابراین می دو ساله همان قرآن است ولی نه آن قرآنی که همگان تصور دارند بلکه قرآنی که در سینه خود سالک می جوشد و جاری می شود.

Me۷ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

عالی خانم جوزی

عیسی زمانی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲:

من می‌خواستم این شعر زیبا را با صدای خودم براتون
بخوانم و دکلمه کنم
چرا امکانش نیست؟! لطفا

Me۷ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

احسنت بر خانم جوزی

Me۷ در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

خانم حسینی نخون
برا چی زور میزنی

قلندر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

با درود و مهر...
تکامل عقل به سمت و سوی محبوب با عشقی حقیقی، سیروسلوکی را مطلوب است که تا طالب را بی نیاز و بی محابا سازد از درگیری با عقلهای اسیر و مجازی و گرفتار ملک دنیا آمده در این میان آلایش و پالایش و رهایی درون هرچند دشوار و سخت اما به شوق دیدار یار نام و ننگ را از وجود به بیرون میفکند و مرید را با یاری مراد به سمیرغ حق راهی میکند،. راه رهایی آرزوی هر عقلیست که با دل ،،،جان بخشد و دیدار یار بیند.
باسپاس از راهیان نور و رهجویان راه حقیقت.

امیرحسین در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد:

گوهر نیک را ز عقد مریز
وآنکه بد گوهرست ازو بگریز
با سلام
کسی میتونه مصرع اول این بیت رو توضیح بده؟

امیر در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۴ - حکایت:

با پوزش یعنی رابطه‌ی نادرست با کودکان تا این حد موضوعی نزدیک به ذهن و محتمل بوده است برای افراد (مثل الان شاید)

میلاد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

این شعر با آواز استاد شجریان جلا پیدا میکنه
چقدر زیبا خوندن ای اوازو

خدادادی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۴:

درود
در روایتی دیگر ، آهنگ این تصنیف را منتسب به مرحوم رضا محجوبی و شعر آن را ( مخصوصاً دو بیت نخستین ) را منسوب به مرحوم بهار دانسته اند.

زنگی در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۵:

ز طریق شمع غافل مگذر درین بیابان
مژه آب ده ز خاری‌ که به پا خلیده باشد
این حاشیه را خواستم در پاسخ جناب رحیم سنایی بگذارم که گفته اند بیدل خیس کردن محل خار را به اشک چشم واگذار کرده! این طور نیست.
بیدل می گوید در این بیابان (در این دنیا) به شیوه‌ی زندگی شمع توجه کن (از آن غافل مباش!). خوب شمع چطوری است که از آن غافل نباشیم. می گوید مژه آب ده ز خاری که پا خلیده باشد. از خاری که پایت فرو می‌شود آب بگیر. یعنی با خاری که در پایت فرو رفته است، مژه ات را آب بده!
رشته‌ی شمع تشبیه به خاری شده است که در پای شمع فرو رفته و شمع وقتی می سوزد، این خار را می‌سوزاند. وقتی قطره قطره می چکد در واقع خار فرود شده در پای شمع که سرش از سر شمع برآمده است، حکم مژه را دارد که انتهای آن خار است و بدین طریق مژه ای که خشک است، به توسط خارپای آب داده می‌شود!
جذاب، پیچیده، هیجان انگیز و زیبا!
اگرچه نمی شود این تصاویر و کنش ها را شرح داد و فقط باید دید اما درحد توان خود کوشیدم بیان کنم که با وجود اینکه می شود برداشتی را که جناب سنایی کرده اند، هم داشت، اما به نظر من معنایش چیزی است که گفتم. و پیامش این است که در این بیایان (دنیا و زندگی) به هر سختی و بغرنجی که گرفتار می شوی، کوشش کن از آن برای سود رساندن به خود استفاده کنی چنان شمع از خار پایش برای آب دادن مژه اش استفاده می کند.
ناگفته نمایند که مژه خشک است!

میلاد در ‫۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۶ - در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف می‌گردد:

دوست عزیز
انکه شیران را کند روبه مزاج از وحشی بافقی هستش که اینجا اقبال لاهوری به شکلی زیبا تضمین اورده

۱
۱۵۶۸
۱۵۶۹
۱۵۷۰
۱۵۷۱
۱۵۷۲
۵۴۵۹