باز بهار می کشد زندگی از بهار من
مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من
من دل پردلان بدم قوت صابران بدم
برد هوای دلبری هم دل و هم قرار من
تند نمود عشق او تیز شدم ز تندیش
گفت برو ندیدهای تیزی ذوالفقار من
از قدم درشت او نرم شدهست گردنم
تا چه کشد دگر از او گردن نرمسار من
پخته نجوشد ای صنم جوش مده که پختهام
کز سر دیگ می رود تا به فلک بخار من
هین که بخار خون من باخبر است از غمت
تا نبرد به آسمان راز دل نزار من
روح گریخت پیش تو از تن همچو دوزخم
شرم بریخت پیش تو دیده شرمسار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و پیچیدهاش از عشق و زندگی اشاره میکند. او به رویش بهار و زندگی اشاره میکند که در حال تحقق است و تأثیر آن بر حالش را بیان میکند. شاعر از عشق به عنوان نیرویی تند و قوی یاد میکند که او را به چالش میکشد و به نوعی از حال و وضعیت خود راضی نیست. همچنین در ابیات، او به لطافت و آسیبپذیری خود در برابر عشق اشاره میکند و به حس شرم و درد ناشی از آن میپردازد. این شعر به خوبی نشاندهنده تضادهای احساسی عشق و زندگی است.
هوش مصنوعی: بهار دوباره میآید و زندگی را از نو به من بازمیگرداند، جشن و شادی برپا میکند تا حال خمار و غفلت من را بشکند.
هوش مصنوعی: من با دل شجاعان زندگی میکنم و به صبرکنندگان نیرویی میبخشم. دلبریهای معشوقهام باعث میشود که هم دلم را تسخیر کند و هم آرامشم را به هم بریزد.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری قوی و سریع بود که من هم تحت تاثیر آن، تند و شتابان شدم. او به من گفت که برو، چون تو هنوز تیزی و برندگی ذوالفقار من را ندیدهای.
هوش مصنوعی: به خاطر قدم سنگین او، گردن من نرم و حساس شده است، حالا باید ببینم او با گردن نرم من چه کار خواهد کرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو به من فشار نیاور که من دیگر به کمال رسیدهام و از درون خودم بخار بلند میشود و به آسمان میرود.
هوش مصنوعی: ببین که بخار خون من از اندوه تو آگاه است، تا زمانی که راز دل نازک و آسیبپذیر من را به آسمان نرساند.
هوش مصنوعی: روح من بهسوی تو فرار کرده، مانند زخم من که شرم را به همراه دارد، چشمان شرمزدهام نیز پیش تو شرمنده هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من
طرهٔ بیقرار تو برده ز من قرار من
گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم
هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من
ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت
[...]
باز نگار می کشد چون شتران مهار من
یارکشی است کار او بارکشی است کار من
پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد
آن شتران مست را جمله در این قطار من
اشتر مست او منم خارپرست او منم
[...]
آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من
یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟
باده هجر خوردنم، رنج خمار در تنم
جز ز حلاوت لبش نشکند این خمار من
ای چو تویی نخاسته پهلوی من نشین دمی
[...]
گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من
سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من
مست جمال خود کند عالم امر و خلق را
برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من
مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟
[...]
ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من
صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من
خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من
دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من
نور من و سرور من، حاضر من، حضور من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.