ای پسر هان و هان تورا گفتم
که تو بیدار شو که من خفتم
چون گلِ باغ سرمدی داری
مُهر نام محمدی داری
چون محمد شدی ز مسعودی
بانگ برزن به کوس محمودی
سکه بر نقش نیکنامی بند
کز بلندی رسی به چرخ بلند
تا من آنجا که شهربند شوم
از بلندیات سربلند شوم
صحبتی جوی کز نکونامی
در تو آرد نکو سرانجامی
همنشینی که نافهبوی بوَد
خوبتر زانکه یافهگوی بود
عیب ِ یک همنشست باشد و بس
کهافکنَد نام زشت بر صد کس
از در افتادنِ شکاری خام
صد دیگر در اوفتند به دام
زر فرو بردنِ یکی محتاج
صد شکم را درید در ره ِ حاج
در چنین ره مخسب چون پیران
گِرد کن دامن از زبونگیران
تا بدین کاخ ِ باژگونهنوَرد
نفْریبی چو زن که مردی مرد
رقص مَرکب مبین که رهوارست
راه بین تا چگونه دشوارست
گر بر این ره پری چو باز سپید
دیده بر راه دار چون خورشید
خاصه کاین راه راه نخچیر است
آسمان با کمان و با تیر است
آهنت گرچه آهنیست نفیس
راه سنگ است و سنگ مغناطیس
بار چندان بر این ستور آویز
که نمانَد بر این گریوهٔ تیز
چون رسد تنگییی ز دَور دو رنگ
راه بر دل فراخ دار نه تنگ
بس گره کاو کلید پنهانیست
بس درشتی که در وی آسانیست
ای بسا خواب کاو بود دلگیر
واصل آن دلخوشیست در تعبیر
گرچه پیکان غم جگردوز است
دِرع صبر از برای این روز است
عهد خود با خدای محکمدار
دل ز دیگر علاقه بیغم دار
چون تو عهد خدای نشکستی
عهده بر من کز این و آن رستی
گوهر نیک را ز عِقد مریز
وآنکه بدگوهر است ازو بگریز
بدگهر با کسی وفا نکند
اصل بد در خطا خطا نکند
اصل بد با تو چون شود مُعطی؟
آن نخواندی که «اصلُ لایُخَطی»؟
کژدم از راه آنکه بدگهرست
ماندنش عیب و کشتنش هنرست
هنر آموز کز هنرمندی
درگشایی کنی نه دربندی
هرکه ز آموختن ندارد ننگ
دُر برآرد ز آب و لعل از سنگ
وآنکه دانش نباشدش روزی
ننگ دارد ز دانشآموزی
ای بسا تیزطبع کاهلکوش
که شد از کاهلی سفالفروش
وای بسا کوردل که از تعلیم
گشت قاضیالقضات هفت اقلیم
نیمخوردِ سگان ِ صیدْ سگال
جز به تعلیم علم نیست حلال
سگ به دانش چو راسترشته شود
آدمی شاید ار فرشته شود
خویشتن را چو خضر بازشناس
تا خوری آب زندگی به قیاس
آب حیوان نه آب حیوانست
جان با عقل و عقل با جانست
جان چراغ است و عقل روغن او
عقل جان است و جان ما تن او
عقل با جان عطیه احدیست
جان با عقل زنده ابدیست
حاصل این دو جز یکی نبود
کان دو داری در این شکی نبود
تا از ین دو به آن یکی نرسی
هیچکس را مگو که هیچ کسی
کان یکی یافتی دو را کم زن
پای بر تارک دو عالم زن
از سه بگذر که محملی نه قویست
از دو هم در گذر که آن ثنویست
سر یک رشته گیر چون مردان
دو رها کن سه را یکی گردان
تا ز ثالث ثلثه جان نبری
گوی وحدت بر آسمان نبری
زین دو چون کم شدی فسانه مگوی
چون یکی یافتی بهانه مجوی
تا بدین پایه دسترس باشد
هرچ ازین بگذرد هوس باشد
تا جوانی و تندرستی هست
آید اسباب هر مراد به دست
در سهی سرو چون شکست آید
مومیایی کجا به دست آید؟
تو که سرسبزی جهان داری
ره کنون رو که پای آن داری
در ره دین چو نی کمر بربند
تا سرآمد شوی چو سرو بلند
من که سرسبزیام نماند چو بید
لاله زرد و بنفشه گشت سپید
باز ماندم ز ناتنومندی
از کلهداری و کمربندی
خدمتی مردوار میکردم
راستی را کنون نه آن مردم
روزگارم گرفت و بست چنین
عادت روزگار هست چنین
نافتاده شکسته بودم بال
چون فتادم، چگونه باشد حال!
احمدک را که رخ نمونه بوَد
آبله بر دمد چگونه بوَد!
گرچه طبعم ز سایه بر خطر است
سایبانم شمایل هنر است
سایهای در جهان ندارد کس
کاو بره نیست پیش و گرگ از پس
هیچکس ننگرم ز من تأمن
که نشد پیش دوست و پس دشمن
چون قفا دوستند مشتی خام
روی خود در که آورم به سلام
گرچه برنایی از میان برخاست
چه کنم حرص همچنان برجاست
تا تن سالخورده پیرتر است
آز او آرزوپذیرتر است
گویی این سکه نقد ما دارد
یا همه کس خود این بلا دارد
بازدار ای دوا کن دل من
از زمینبوس هر کسی گل من
تیرگی چند؟ روشنایی ده
چون شکستیام، مومیایی ده
آنچه زو خاطرم پریشان است
بکن آسان که بر تو آسان است
گردنی دارم از رسن رسته
مکنم زیر بار خس خسته
من که قانع شدم به دانه خویش
سرورم چون صدف به خانه خویش
سروری به که یار من باشد
سرپرستی چه کار من باشد؟!
شیر از آن پایه بزرگی یافت
که سر از طوق سرپرستی تافت
نانی از خوان خود دهی به کسان
به که حلوا خوری ز خوان خسان
صبح چون برکشید دشنه تیز
چند خسبی نظامیا برخیز
کانِ نو کن ز رنج خویش مرنج
باز کن بر جهانیان در گنج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به طور کلی به تأمل در زندگی، مشارکت در دانش و هنر، و ضرورت بیداری و خودشناسی میپردازد. شاعر به فردی (پسر) توصیه میکند که بیدار شود و از استعدادها و درون خود بهرهبرداری کند. او بر اهمیت خوبنامی، دوستی با افراد خوب، و دوری از بدگهران تأکید دارد.
شاعر هشدار میدهد که فرد نباید به خامی در تصمیماتش افتاده و باید در یادگیری علم و هنر کوشا باشد؛ چرا که علم میتواند فرد را به موفقیت و کمال برساند. او به نسبت عقل و جان اشاره میکند که باید در یک تعادل باشند تا زندگی معنادار به وجود آورد.
شاعر از جوانی و تندرستی به عنوان فرصتهایی برای تلاش و دستیابی به اهداف یاد میکند و بر لزوم استفاده از این زمانها تأکید میورزد. در نهایت، او به اهمیت تلاش فردی و مسئولیتپذیری اشاره دارد و به این نکته میرسد که سروری و مسئولیت در قبال دیگران بر عهده فردی است که خود را در مسیر درست قرار دهد.
هوش مصنوعی: ای پسر، گوش کن! من به تو گفتم که بیدار باش، در حالی که من خوابم.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی در باغ جاودان هستی و نشانهای از نام محمد را با خود داری.
هوش مصنوعی: وقتی که به مقام و فضیلت محمد رسیدی، با صدای بلند و خوش به یاد محمود و مسعود سرودی سر بده.
هوش مصنوعی: سکهای که نشان از شخصیت و خوشنامی دارد را برگردن آویزی کن، چرا که با این ویژگی میتوانی به اوج و ارتفاع برسیدی.
هوش مصنوعی: من به جایی میرسم که در آنجا به خاطر قامت بلندت احساس بالندگی و افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: با افرادی که اخلاق و رفتار نیکو دارند، معاشرت کن تا از خوبیهای آنها بهرهمند شوی و به سرانجامهای خوب دست یابی.
هوش مصنوعی: دوستی و همصحبتی که خوشبو باشد، از کسی که فقط حرفهای زیبا میزند، بهتر است.
هوش مصنوعی: بدی یک همنشین کافی است که باعث شود نامی زشت بر بسیاری از افراد گذاشته شود.
هوش مصنوعی: اگر یک شکار بیتجربه به دام بیفتد، شکارهای دیگر نیز به راحتی گرفتار میشوند.
یکی از کاروانیان زر را بلعید نتیجه آن شد که راهزنان صد شکم را دریدند. (در اهمیت انتخاب دوست، همنشین و همسفر است که اگر نادان باشد برای همراهان نیز مشکل میسازد.)
هوش مصنوعی: در این مسیر نباید مانند افراد سالخورده به جمع افرادی با افکار سست و بیپایه بپیوندی؛ از صحبتهای کسانی که زباندان و فریبندهاند دوری کن.
هوش مصنوعی: تا به این کاخ که پر از زیبایی و تجمل است، کسی را راه نده که مانند زنی فریبنده، مردان را به دام بیندازد.
هوش مصنوعی: با حرکات قشنگ اسب نشان نده که چقدر زیبا و دلپذیر است، بلکه به خوبی توجه کن که چقدر مسیر این حرکت دشوار و پیچیده است.
هوش مصنوعی: اگر بر این مسیر پرواز کردهای، مانند باز سپید به راهت ادامه بده و دیدهات را همچون خورشید روشن نگهدار.
هوش مصنوعی: این مسیر به طور خاص، مانند میدان شکار است که در آن آسمان با تیرکمان در دست، در انتظار است.
هوش مصنوعی: گر چه آهن تو بسیار با ارزش است، اما هنوز باید از مسیری دشوار و مانند سنگهای مغناطیسی عبور کنی.
در راه و سفرت که در پیش داری آنقدر زیاد بر ستور و اسبت بار منه که در گردنههای تیز و پرشیب که در پیش داری بمانی.
هوش مصنوعی: زمانی که در زندگی با مشکلات و تنگناهایی روبهرو میشوی، باید دل خود را در برابر این دشواریها باز نگهداری و به خودت اجازه ندهی که احساس محدودیت کنی.
بسا چیزهایی که در ظاهر، گره و مشکل بهنظر میرسند اما در واقع کلید و مشکلگشای هستند، و بسا سختیها که در دل و در پی آسانی و راحتی دارند.
هوش مصنوعی: بسیاری از خوابها ممکن است ناراحتکننده باشند، اما اصل ماجرا این است که شادی واقعی در تعبیر آنها نهفته است.
اگرچه تیر و پیکان غم تیز و جگردوز است اما زره و دِرع صبر را برای نبرد با غم ساختهاند.
هوش مصنوعی: عهد و پیمان خود را با خدا به خوبی حفظ کن و دل را از نگرانیها و علاقههای دیگر رها ساز.
هوش مصنوعی: وقتی تو قول و عهد خدا را رها نکردی، من هم از عهدم پایبند میمانم و به هر چیزی که میخواهد از تو دور شود، وابسته نخواهم بود.
هوش مصنوعی: گوهر خوب و با ارزش را از دست نده و از کسی که ارزشمند نیست دوری کن.
هوش مصنوعی: إنسان بدذات، هیچگاه به کسی وفادار نخواهد بود و ذات بد او باعث میشود که همواره در اشتباه باشد.
معطی: عطاکننده، بخشنده. اصلُ لایخطی: اصل و گوهر، خطا نمیکند.
هوش مصنوعی: کژدم به خاطر ذات ناپسندش باید از راهش دور شد؛ ماندن او در اینجا نقصی است و از بین بردن او کار شایستهای است.
هوش مصنوعی: اگر در یادگیری از هنرمندان، به جای محدود کردن خود به یک شیوه یا تکنیک خاص، به درک و گشودگی به خلق آثار جدید بپردازی، میتوانی هنری اصیل و خلاقانه را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که از یادگیری و آموزش شرم نداشته باشد، میتواند از چیزهای بیارزش، چیزهای باارزش بسازد؛ همانطور که میتوان از آب و سنگ، دُر و لعل بهدست آورد.
هوش مصنوعی: کسی که دانش ندارد، از روزی که به تحصیل علم رو بیاورد، شرم دارد.
چه بسا انسانهای باهوش و بااستعداد که در اثر تنبلی و تنپروری به هیچجا نرسیدند (استعدادشان ضایع شد) و پیشرفتی نکردند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد نادان و بیتوجه، با اینکه درس و تعلیم دیدهاند، به مقامهای بالایی رسیده و قاضیالقضاة (رئیس قضات) شدهاند، در حالی که همچنان درک و فهم درستی از مسایل ندارند.
یعنی سگ شکاری که تعلیم دیده است همان تعلیم، او را باارزش میکند و شکاری که دهن میزند حلال است. ارزش دانش و تعلیم آنقدر زیاد است که علمآموزی از هرجایی و هر کسی رواست.
هوش مصنوعی: اگر سگ به علم و دانش دست یابد، انسان نیز ممکن است به درجاتی از کمال و فرشتگی برسد.
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و ویژگیهای درونیات را دریاب تا بتوانی به درستی از زندگی و نعمتهای آن بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: آب حیات تنها آب معمولی نیست، بلکه جان و عقل با هم در ارتباطاند و در حقیقت، وجود آنها به یکدیگر وابسته است.
هوش مصنوعی: جان مانند چراغی است که روشنایی میبخشد و عقل به عنوان روغن آن، نقش حیاتی در روشن نگه داشتن این چراغ دارد. بنابراین، عقل هم به جان مرتبط است و هم جان ما به نحوی به وجود عقل وابسته است.
هوش مصنوعی: عقل هدیهای از سوی خداوند است و زندگی جاودان انسان به عقل وابسته است.
هوش مصنوعی: نتیجه این دو تنها یکی است و در این هیچ تردیدی وجود ندارد که تو این دو را در اختیار داری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آن هدف نرسی، به هیچکس نگو که هیچکس دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را پیدا کردی که رؤیاها و آرزوهایت را به دو بخش تقسیم میکند، بر سر دو عالم پای نگذار و محکم بر آنها بایست.
هوش مصنوعی: از سه نفر عبور کن، چرا که هیچ بار و بستری از آن درستی نمیآید. همچنین از دو نفر هم بگذر، زیرا آنجا فقط به دوگانگی و تناقض میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی به یک کار مهم مشغولی، تمام تمرکز و انرژیات را روی همان یک کار بگذار و از کارهای دیگر دوری کن. وقتی توانستی به خوبی آن را انجام بدهی، میتوانی به کارهای دیگر هم بپردازی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از مرحله سوم (ثالث ثلثه) که مربوط به جان و روح است عبور نکنی، نمیتوانی به مقام وحدت و یگانگی در آسمان دست یابی.
هوش مصنوعی: وقتی که از میان این دو نفر کم شدی، دیگر دربارهاش صحبت نکن. وقتی که یک بهانه پیدا کردی، به دنبال دلیلی نرو.
هوش مصنوعی: تا وقتی که به این حد از دسترسی رسیدهایم، هرچه فراتر از این باشد، تنها آرزو و خواستهای خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جوانی و سلامتی داریم، میتوانیم به هر هدف و خواستهای که داریم دست یابیم.
هوش مصنوعی: هنگامی که قامت لیمویی مانند سرو زیبا خم شود، دیگر مومیایی در دستان کسی دیده نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تو که دنیایی پر از سرسبزی و زیبایی داری، حالا به راهی برو که به این زیبایی منتهی میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر دین، باید مانند نی سختکوش و جدی باشی تا به بلندای روحی و معنوی دست یابی.
هوش مصنوعی: من دیگر جوانی و شادابیام را از دست دادهام؛ مثل بیدی که به مرور زمان زرد شده و گلهایش به رنگ سپید درآمدهاند.
هوش مصنوعی: از ناتوانیام در برابر نیرو و قدرتی که دیگران دارند، در بلاتکلیفی ماندهام.
هوش مصنوعی: من در گذشته با صداقت و وفاداری به مردم خدمت میکردم؛ اما اکنون دیگر آن افراد نیستند.
هوش مصنوعی: زمانه من را به شکلی درگیر و محدود کرده که این وضعیت نیز جزو عادات و خصوصیات روزگار است.
هوش مصنوعی: وقتی که به زمین افتادم و شکسته شدم، حالا دیگر چگونه میتوانم به حال خود بیندیشم؟
هوش مصنوعی: چه زیبایی و شکوهی در چهره احمد وجود دارد که هرگونه نقص و عیب، مانند آبله بر صورت، نتواند بر زیبایی او سایه بیفکند!
هوش مصنوعی: هرچند که من در خطر و سختی هستم، ولی حمایت و حفاظت من زیبایی هنر است.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا نیست که از خطرات جلو و پشتش مصون باشد؛ مانند برهای که نه تنها در برابر گرگ جلوی خود در امان نیست، بلکه از پشت نیز در معرض خطر است.
من تأمن: کسانیکه امین میشماری
هوش مصنوعی: همچنان که برخی از مردم به پشت سر نگاه میکنند، من نیز نمیدانم چگونه با افرادی که فقط در ظاهر، بدون درک عمیق، خود را نمایان میکنند، ارتباط برقرار کنم.
هوش مصنوعی: هرچند جوانی و تازگی به وجود آمده است، اما من هنوز هم به حرص و طمع خود ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و پیری بدن، آرزوها و خواستهها بیشتر و قویتر میشوند.
گویی که نقد وجود ما این نقش و سکهی آز بر آن زده شده یا همهکس به خودیخود دچار این بلاست.
هوش مصنوعی: دوست من، از هر کسی به من نزدیک نشو، چون میخواهم دل شکستهام را درمان کنم و فقط تو میتوانی مثل گل در زندگیام باشی.
هوش مصنوعی: چقدر تاریکی وجود دارد؟ روشنایی را به من بده، چونکه من دیگر شکسته و خستهام.
هوش مصنوعی: آنچه که ذهن مرا مشغول کرده و نگرانم میکند، برای تو کار سادهای است.
هوش مصنوعی: من گردنی دارم که آزاد است و زیر بار مشکلات و رنجها نمیخواهم خم بشوم.
هوش مصنوعی: من که به آنچه خود دارم راضی شدهام، مانند صدفی هستم که در خانهاش احساس آرامش میکند.
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی که با من هست، محبت و توجه بیشتری به من داشته باشد، نه اینکه فقط مسئولیتهای کاریام را بر عهده بگیرد.
هوش مصنوعی: شیر به دلیل سرپرستی و نظارتی که بر دیگران داشت، به مقام و بزرگی دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: اگر از سفرهی خود به دیگران نانی بدهی، بهتر از این است که خودت شیرینی بخوری اما از سفرهی ناپاکان.
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح با شفافیت و وضوح خود نمایان میشود، باید آماده و هوشیار باشی و از خواب بیدار شوی.
کان نو کَن: معدن جدید بکن
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.