بهنام در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
این بیتها تنها در وزن، ردیف و قافیه اشتراک دارند. ازین رو ما درین شعر با تک بیتها مواجهیم. کلمات بی همتایند و چنانچه گفته اند شعر حافظ جزیل است. در عوض اندیشه ای در شعر قوام نمی یابد و از بیت نخست تا بیت آخر، اشتراک معنایی بین سطرها نمی بینیم. انگار سطرها به تصادف در کنار هم نشسته اند، و حافظ استاد کنار هم گذاشتن سطرهای بلحاظ معنایی بی ربط است. اگر بخواهم انگشت بر فاصله تاریخی ما با حافظ بگذارم، بیهوده نیست گفتن اینکه جامعه در برهه ای از زمان چنان زیرو رو شد که بازتابش در شعر محکم و جزیل ایرج میرزا برای مثال سطرهای پراکنده و زیبا نبود. شعر در برابر جهان واقعی کانونی می شود از اندیشه و تحول، صدای انسان فروخورده می شود در خواست رهایی...شعر صاحب ساختمانی میشود برای انعکاس این کانون جدید...تصادفی نیست زیرورو شدن نهاد ادبیات و شعر در این دوران...
Mansoor Rah در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:
آیا در این وزن شعری دیگر میشناسید؟ حال از هر شاعری باشد.
حسین در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۶:
در مورد معنی این داستان کسی چیزی نگفت. می خواستم درکم را در این مورد بگویم. سعدی اینجا بر راستی و صداقت در اعمال و کردار تاکید دارد. برای اینکه سلطان را تحت تاثیر قرار بده غذا کمتر خورده و نماز رو با طول و تفسیر برگذار کرده. وقتی خونه برگشته هنوز گشنه بود. که پسرش می گوید با این کردار گمراه کننده نمازت هم از ارزشی برخوردار نیست. ترسم نرسی به خانه ای اعرابی کین ره که تو می روی به ترکستان است
ناشناس در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴:
گاهی خواننده برای وزن آهنگ باید جاهایی از شعر را حذف یا تغییر دهد
ولی آهنگی که همایون شجریان خوانده است واقعا عالی و فوق العاده زیبا است
سمیه در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
عرض سلام.
داریوش اقبالی هم این شعر رو خوندن با نام "جام جم" ، که زیبا هم خودن.
عباس مشرف رضوی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:
نمییارم گذر کردن به هر سو
به
نظر کردن نمی آرم به هر سو
شما از سو - سوی / جهت - گذر نمی کنید (منظقا غیر ممکن است از جهتی بگذرید، بطرف یا خلاف جهتی حرکت می کنید؛ جهت، مثلا شما و جنوب، جا یا مسیری نیست که ازش بگذرید)؛ ولی می توانید به هر سو بروید یا یدوید یا از هر کو ( کوی / کوچه ) گذر کنید: "نمی آرم گذر کردن به هر کو"(می ترسید بیرون، جایی بروید).
درهرصورت، در نسخه ای که من دارم اینطور ضبط است و ابرو و چشم و نظر هم مناسبت بیشتری باهم دارند: جرات ندارید به چشمان یار نگاه کنید تا اینکه نتوانید هر جا که دلتان خواست بروید.
حمید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن:
ما زقرآن مغز را برداشتیم، پوست از بهر خران بگذاشتیم...
این همه جدل برسر معنی ظاهری شعر هستش و کسی به مفهومش توجه نمیکنه...
در مثل مناقشه نیست
زینب در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰:
سال گذشته حدود ده روزی به اربعین مونده بود که
تصمیم گرفتیم با خواهرم اینا راهپیمایی اربعین رو حضور پیدا کنیم و چون تاریخ پاسپورتم گذشته بود خیلی امید نداشتم که جور بشه ولی خیلی راحت و عالی جور شد و روزی که میخواستیم به سمت مرز حرکت کنیم اخبار حکایت از این داشت که جمعیت زیادی توی مرز موندن و معطل شدن ، اونشب قبل از حرکت من دیوان حافظ رو به نیت اینکه به کربلا می رسیم یا نه گشودم و در کمال حیرت این غزل زیبا آمد .
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۳:
لطفا تصحیح شود:
نمانی همی چز سیاوخش را ----> نمانی همی جز سیاوخش را
سر از خوب خوش برگراید همی ----> سر از خواب خوش برگراید همی
بزرگی دانایی او را سپرد ----> بزرگی و دانایی او را سپرد
تو آیین این نامدار یاددار ----> تو آیین این نامور یاددار
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۲:
لطفا تصحیح شود:
نمانی همی چز سیاوخش را ----> نمانی همی جز سیاوخش را
سر از خوب خوش برگراید همی ----> سر از خواب خوش برگراید همی
بزرگی دانایی او را سپرد ----> بزرگی و دانایی او را سپرد
زمانیان در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم:
گمان کنم منظور اشعار قبل از ترور ان حضرت بدست ابن ملجم بوده و ان حضرت براساس پیشگویی پیامبر با ابن مجم سخن میگفته
لذا ابن ملجم هنوز گناهی مرتکب نشده که مورد غضب باشد وحضرت علی میفرماید که من کینه ای بابت کار نکرده از تو ندارم
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۰:
لطفا تصحیح شود:
بیابم بگویم همه راز خویش ----> بیایم بگویم همه راز خویش
علی زینلی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:
منطقه امن یا مناطق امن، همان مسائل و موضوعات فکری یا جاهای آشنایی ست که ذهن و روان انسان به آنجا آشنایی و وابستگی دارد. حتی اگر آن مسائل دردآور هم باشد؛ برای ذهن آشناست. به این جهت که، چسبیدن به "دردهای آشنا" بهتر از "ترس از تغییر" و روبرو شدن با مسائل جدید و ناشناخته است. بنابراین "ذهن به منطقه امن عقب گرد می کند" و "به وابستگی ها پناه می برد" و از تجربه کردن ناشناخته ها می ترسد. بعنوان مثال بهترین جا برای جنین، رحم تنگ و تاریک "مادر" است. در مثال، مادر همان منطقه امن_موضوع چسبیدن ذهن به منطقه امن و رها نکردن دردهای آشنا و روبرو نشدن با مسائل ناشناخته_است.
گر جنین را کس بگفتی در رحم
هست بیرون عالمی بس منتظم
او بحکم حال خود منکر بدی
زین رسالت معرض و کافر شدی
جنس چیزی چون ندید " ادراک" او
نشنود "ادراک" منکرناک او
آخرین مرحله ی ذهن، درک است؛ درک...
معلمان و اساتید معنوی و انبیا می خواهند ذهن انسان را از چسبیدن به همین منطقه امن بیرون بیاورند و به مرحله ادراک فلسفه خلقت برسانند.
آنها مانند قابله هایی هستند که اذهان حامله را از درد و زاییدن فارغ می کنند. ذهن هم که نمی خواهد به این آسانی با درد زاییدن درگیر و روبرو شود. بنابراین به همان درد و سنگینی بار حامله می چسبد. هر موقع "دردِ از تغییر نکردن" بیشتر از "ترسِ از تغییر کردن" باشد فارغ می شود. درد مریم را به خرما بُن کشید(مولانا) ذهن در مثل، "مریم حامله" ای ست که جنین در خود دارد...
عرفان عالمی ست که آدمی را در خود غرق می کند و عقلش را می پراند.
این سخن پایان ندارد باز گرد...
خلاصه، داستان این است که هلال بنده ای مخلص بود اما سیاست داشت که پشت اخلاق تند و زننده پنهان بماند و ناشناس.او آنچه در چنته داشت را رو نمی کرد. اما بلال ایمان خود را افشا می کرده و یوسف هم خوی نیکویی داشت؛ اما از همین ضربه می خوردند. هلال هر چند در سلوک معنوی از همه آنها پیشتر بود اما خوی بد خود را در ظاهر پیش کرده و ایمان راستین خود را پنهان کرده بود... . روزی کسی نزد هلال مراجعه کرد. هلال در صحبت و سخن آن شخص در می یابد که ذهن او عقب گرد کرده و به مناطق امن خود چسبیده است. هلال هم به او گفته آری، همین طور برو و بازگرد به همانجا که از آن زاده شده ای...
برای خواننده و عامه مردم هم آن معانی در خوی بد و زنندگی شعر پنهان شده، و بیشتر از همه زنندگی و بد دهنی این سخن نمایان است و معانی زیر پوشش آن پنهان است... گویی که کسی توقع گفتن چنین چیزی را از مولانا هم نداشت. بلال چنان شیدا و شیفته می شد که اعتقاد و ایمان او نزد ظالمان و ستم کاران رو شده و زخم می خورد. تخته سنگی روی سینه او می گذاشتند و او احد احد می گفت و کوتاه نمی آمد...
حالا اگر خود شما در عصری زندگی کنید که برای ابراز ایمانتان شکنجه که چه عرض کنم، فقط مورد بی مهری دوستان نزدیک خود قرار بگیرید آیا حاضرید آشکارا از ایمانتان بگویید...
بگذریم. معنی این است، تا زمانیکه به الگوهای فکری قدیمی باز گردی نمی توانی به جلو حرکت کنی بلکه به عقب بر می گردی. تا زمانیکه به منطقه امن و رحم پناه می بری پس متولد نمی شوی.
(منظور تولدی دوباره است....) ( منظور تولد ذهنی و به ادراک حقایق رسیدن است؛ و نه تولد جسمانی...)
و تا زمانیکه از خود نمیرید و از دانش ها و معلومات اکتسابی فارغ نشوید و چون کودکان ساده هیچ چیز بر صفحه ذهنتان نقش نبسته باشد به ملکوت اعلا نخواهید رسید...
همان طور که انسان روز نخست از دنیای رحم متولد شد. ذهن او منطبق بر جسم و روان او، و همراه او متولد می شود. همچنان که از این دنیا می رود ذهن بار دیگر به دنیای دیگری متولد می شود.
ای بسا کسان که متعلقات( جسمانی) شان بیاید برود ولی آنها همچنان بر جای خود بی حرکت مانده باشند.
عارفی پرسید از آن پیر کشیش
که توی خواجه مسنتر یا که ریش
گفت نه من پیش ازو زاییدهام
بی ز ریشی بس جهان را دیدهام
گفت ریشت شد سپید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیدست وشت
او پس از تو زاد و از تو بگذرید
تو چنین خشکی ز سودای ثرید
تو بر آن رنگی که اول زادهای
یک قدم زان پیشتر ننهادهای
در تمام اعصار آمده است که انسان قبل از اینکه از این جسم بمیرد و مرگش فرا برسد و ذهن او (یا به اصطلاح، روح او ) به دنیای بعدی برود؛ اگر مرگ را تجربه کند و از "خود" بمیرد، به "درک" حقیقت می رسد. سر "موتوا قبل موت" این بود... . بنابراین "مرگ تبدیلی" ترسناک است. تازه آن هم اگر کسی این گفته ها را باور کند و منکر این حقیقت نشود.
آن کس هم که باور کند. باورِ تنها فایده ای ندارد. باید از مرحله ی باور و اعتقاد گذر کند و به مرحله آخر، یعنی "درک" برسد. یعنی خودش آن را عینا و به تجربه حسی لمس کند آنگاه به درک رسیده است؛ و گرنه هر کس به همین دنیا و همین مسائل "درد" آورش بچسبد بداند که به رحم و "منطقه امن" و "دردهای آشنا" چسبیده و بجای حرکت به جلو ، به چاه تنگ و تاریک و خون خوردن در رحم ذهن عقب گرد کرده است...
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۰:
لطفا تصحیح شود:
چنین گفت کری شنیدم پیام ----> چنین گفت کآری شنیدم پیام
از امروز تا روز پیشی همان ----> از امروز تا روز پیشی زمان
چو از من گناهی بیابد پدید ----> چو از من گناهی بیاید پدید
زهرا در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
مفهوم این بیت چیست؟؟؟؟
Polestar در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:
روایت مغرور شدن حضرت یوسف، یک روایت عامیانه و دور از منطق قرآن و مقام شامخ انبیا است و بطلانش توسط محققان ثابت شده.
فروزان در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را:
دربیت " که صرصر درنیابد گرد گامش"
صرصر به معنی تند باد هست ؛ و معنی مصرع می شه تند باد هم به گرد پاش نمی رسه.
خانم الف در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۷:
سلام. لطفاً در بیت دوم، روی حرف اول کلمه "درد" علامت ضمّه بگذارید که اشتباهی با شکل متداول تر (با فتحه) خوانده نشود
علی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۸:
لطفا تصحیح شود:
به هر ای زرین سیاهی به زیر ----> بهرّای زرین سیاهی به زیر
فرستاده با او به نخچیرگاه ----> فرستاد با او به نخچیرگاه
مادر در ۴ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷: