گنجور

حاشیه‌ها

مهر و ماه در ‫۸ روز قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۲۶ در پاسخ به همایون دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴:

درود بر شما 

بیشتر توضیح بفرمایید

چرا فاصله دارد؟

 

الف رسته در ‫۸ روز قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و ششم - اکمل‌الدّین گفت مولانا را عاشقم:

از یاسخ شما سپاسگزارم.

متن را با دقت بیشتری بخوانید:

فِی یَدَیْکِ صَنْعَتُکِ

دو بار ضمیر مونث به کار برده است، منطور این است که  رقاصهٔ پیش خلیفه زن بوده است.

نمونهٔ دیگر را در همین کتاب فیه ما فیه فصل بیست و ششم بخوانید.

« درویشی را شا گردی بود. پرای او درویزه می‌کرد. روزی از حاصل درویزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. شب محتلم شد. پرسید که «این طعام را از پیش که آوردی؟» [گفت «دختری شاهد به من داد.] »

(متن گنجور از روی نسخهٔ فروزانفر است،‌ در متن گنجور دختر شاهد را نگنجانده است ولی در نسخهٔ کاغذی فروزانفر دختر شاهد در داخل قلاب[] گذاشته شده است و در پانویس گفته که در نسخهٔ اساس نیست. دز نسخهٔ چاپی حیدرخانی این عبارت هست.  به گنجور پیشنهاد دادم که هر دو نسخه را در پای صفحه بگنجاند.

شاهد به هرکس زیبارو گفته می‌شده است، چه زن  چه مرد. در روزگاران جدید واژگان را هم مسموم کرده‌اند، گناه شما نیست.

از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت /// عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

حال که ما می‌دانیم که واژگان را هم مسموم میکنند وظیفهٔ ما سنگین تر است و باید که آگاه باشیم و مسمومیت‌ها را درمان بکنیم.

 

مصطفی محمدپور در ‫۸ روز قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:

من تفسیر این شعر رو روز شهادت سردار سلیمانی فهمیدم

سردار سلیمانی محیط فضل و آداب بودن

و با جانفشانی مثل شمع حق رو برای خیلی ها رو شن کردن

ولی خوشون سوختن ولی نتونستن از این شب تاریک غیبت امام زمان عجل الله به صبح ظهور اون حضرت برسن

 

Khishtan Kh در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:

 

برد دل ارزان ز من خود دل به ارزانی نبست

زان که آسانش بکف آورد به آسانی شکست

نه شناسم آشنایی نه شناسد آشنایم

گرد راهش بس مرا بر چشم و پیشانی نشست

 

Khishtan Kh در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

 

یکی بیهوده کوهی سُفت یکی رفت راه صحرا را

نه این یک وصل شیرین دید نه آن یک وصل لیلا را 

تو قسمت را مشو منکر،نشد را شد نخواهی کرد 

بهم ریزی و بافی گر زمین و آسمان و قعر دریا را

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

غزل شماره ۶۳ سعدی

از عشق در جهان تو بگو چیست؟ بر تر است
خورشید عشق در همه آفاق اظهرست
دل خانه ایست ،مظهر الله اکبر است
.،،،،،،،،،،،،،،،،
از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح‌پرور است
***********
آن چیست بهتر از ره عشق ار گزیده ای
از عشق پر ظریف نباشد پدیده ای
ای بی بصر زچشم دل و غرق دیده ای
،،،،،،،،،،،،،،،
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
***********
در دست جام می، بفرازی و در سریر
بی عشق و مهر، می شوی اندر جهان حقیر
در عشق اگر که هفت بلد را شوی شهیر
،،،،،،،،،،،
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است
***********
با سرو قامتان چو بسازیم ما دماغ
در سینه گنج عشق نهانست و رنج و داغ
از دست لاله گیر بصحرا و راغ،، ایاغ
،،،،،،،،،،،،،،
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده‌دلان کوی دلبر است
***********
بر گردن بلور ز، زلفش نهاده طوق
ره میرود بناز ،به برزن، به چارسوق
دل زان تطاول نگهش میرسد به ذوق
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده‌ام هنوز که نُزلی محقر است
***********
چندان به غمزه برده قرارم سهی قدان
دل در گرو بود چو به هر جا وهر زمان
چُون حرف شکوِه عرض کنم با کسان بیان
،،،،،،،،،،
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی‌کنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
***********
ساقی زباده گر جگر ما بسوختی
بر گلرخان دهر دلا چشم دوختی
با آتشی ز هجر چو جانم فروختی
،،،،،،،،،،،،،،،
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمر است
***********
یک عمر طی گشت به حسرت نشد وصال
جسم و جوانی ام به تبه رفت در قبال
عاید نگشت زین قدر نحس ،جز ملال
،،،،،،، ،،،،،،
شب‌های بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
***********
زلف سیاه وسلسله ات همچو دام بود
بر آفتاب روی تو گیسوت شام بود
دل شد زدست و رفت بچینش که خام بود
،،،،،،،،،،،،،،،،
گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟
***********
در فرودین صبا چو بیارد نوید وصل
بر من مبارک است چو روز سعید وصل
هجران دراز کرد و وز آن شدبعید وصل
      ،،،،،،،،،،،،،،،  
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
***********
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۲ در پاسخ به رضا سعدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:

غزل شماره ۶۳ سعدی

از عشق در جهان تو بگو چیست؟ بر تر است
خورشید عشق در همه آفاق اظهرست
دل خانه ایست ،مظهر الله اکبر است
.،،،،،،،،،،،،،،،،
از هر چه می‌رود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح‌پرور است
***********
آن چیست بهتر از ره عشق ار گزیده ای
از عشق پر ظریف نباشد پدیده ای
ای بی بصر زچشم دل و غرق دیده ای
،،،،،،،،،،،،،،،
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
***********
در دست جام می، بفرازی و در سریر
بی عشق و مهر، می شوی اندر جهان حقیر
در عشق اگر که هفت بلد را شوی شهیر
،،،،،،،،،،،
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منور است
***********
با سرو قامتان چو بسازیم ما دماغ
در سینه گنج عشق نهانست و رنج و داغ
از دست لاله گیر بصحرا و راغ،، ایاغ
،،،،،،،،،،،،،،
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده‌دلان کوی دلبر است
***********
بر گردن بلور ز، زلفش نهاده طوق
ره میرود بناز ،به برزن، به چارسوق
دل زان تطاول نگهش میرسد به ذوق
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق
درمانده‌ام هنوز که نُزلی محقر است
***********
چندان به غمزه برده قرارم سهی قدان
دل در گرو بود چو به هر جا وهر زمان
چُون حرف شکوِه عرض کنم با کسان بیان
،،،،،،،،،،
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی‌کنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
***********
ساقی زباده گر جگر ما بسوختی
بر گلرخان دهر دلا چشم دوختی
با آتشی ز هجر چو جانم فروختی
،،،،،،،،،،،،،،،
جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی
وین دم که می‌زنم ز غمت دود مجمر است
***********
یک عمر طی گشت به حسرت نشد وصال
جسم و جوانی ام به تبه رفت در قبال
عاید نگشت زین قدر نحس جز ملال
،،،،،،، ،،،،،،
شب‌های بی توام شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
***********
زلف سیاه وسلسله ات همچو دام بود
بر آفتاب روی تو گیسوت شام بود
دل شد زدست و رفت بچینش که خام بود
،،،،،،،،،،،،،،،،
گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است؟
***********
در فرودین صبا چو بیارد نوید وصل
بر من مبارک است چو روز سعید وصل
هجران دراز کرد و وز آن شدبعید وصل
      ،،،،،،،،،،،،،،،  
سعدی خیال بیهده بستی امید وصل
هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
***********
زنهار از این امید درازت که در دل است
هیهات از این خیال محالت که در سر است

 

 

یوسف شیردلپور در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

ومکمل و معرف  تمام شعر وغزل وادبیات وموسیقی ناب ایران و ردیف خوانی خسروخوبان دوعالم استاد شجریان 👌👌❤️❤️💐💐

 

بهنود شجاعیان در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶:

درود

آیا مخور باید مَخَر خوانده شود؟

 

امید در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » خاتمهٔ گلستان:

لطفا یکی از دوستان، دو بیت پایانی را ترجمه کند.

 

ع . غفوریان در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۴:

در مورد بیت ۵۱ در نسخه ای به این صورت آمده که درست تر به نظر می رسد: 

که گر من کشم یا کشی پیش من

برادر بود کشته یا خویش من

 

رسول لطف الهی در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

این عقده مشکل که زد ابروی او در کار من 

بسیار خواهد کردنی در ناخن تدبیرها 

 

رسول لطف الهی در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

از تمنا گرهی رشته ی عمرتو نداشت.

توبراین رشته دوصد عقده مشکل زده ای.

میرزا 

فتادند در عقده پیچ پیچ 

که در حل آن ره نبردند هیچ 

حضرت سعدی

 

کیان منصوری در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:

خیام در رباعیات خود بار ها از کلمه می استفاده کرده است. برخی اوقات منظور او نوشیدن شراب انگور و برخی اوقات می استعاره از لذت های دنیوی است. اما هیچگاه خیام به هیچ چیز دیدگاه عرفانی و دینی نداشته است و در اشعارش میتوان عدم اعتقاد ایشان به معاد را دید.

 

امیرالملک در ‫۸ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۷ در پاسخ به رویا دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۳:

از آینه دل

 

فرانسوا کاظمی‌نیا در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:

به نظرم «می بکش با سر» در بیت یکی مانده به آخر غلط است. نمی‌دانم چه می‌تواند باشد!

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱:

کامده عذرخواهِ او ، اشک بر این ندامتش

 

م نظرزاده در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۰ در پاسخ به م.ج.جهرمی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

می فرماید «گنبد» دوار. گرد بودن آسمان همیشه مشهود و معروف بوده است.

 

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱:

هست یدِ خدا علی ، نایبِ مصطفی علی،

 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹:

دولتِ شاه یاد باد ، تا ابد استدامتش

 

 

۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۵۰۹۸
sunny dark_mode