برمک در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۳ در پاسخ به فرحناز یوسفی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:
آفرین آفرین بسیار خوب بود
برمک در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۹ در پاسخ به آری دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:
گیهان و کیهان هر دو درست است اصل ان گیهان است و انرا کیهان میگویند در پهلوی گیهان بوده که جیهان و (جهان ) هم از اوست
رضا از کرمان در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:
درود
احنمالا مقصود شاه شجاع کرمانی است .
علی نوروزی در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:
ندانم که فلک چرا سیر نشد؟
ز این همه زنجیر چرا پیر نشد؟
واقعا راز جاودانگی فلک و سرکشی ما انسان ها چیه؟
حسین بای در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۴ در پاسخ به محمد ثنائی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:
جناب آقای محمد ثنایی بینهایت بینهایت از تفسیر ابیات لذت بردم خدا می داند که چه دری در آگاهی من باز شد مطمئن باش در پیشگاه خدا از تو قدردانی میکنم عمری رو با تعصب شیعه و سنی گذرانده بودم .
دکتر صحافیان در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
همنشینی نوروز و شب قدر خجسته باد بر دوستان بیدار دل!
شب وصل(خانلری:قدر) است و طی شد نامه هجر سلام فیه(قرآن: هی)حتی مطلع الفجر
شب دیدار و کامروایی است و طومار جدایی در هم پیچیده شده، تا پگاه این شب پر شور، آرام جان و سرور است.
۲- ای دل درد کشیده! چون عاشق شدی، استوار باش! که در راه عشق هیچ کاری بیپاسخ نیست.
۳- از رندی و وارستگی برنخواهم گشت، هرچند مرا با دوری و راندن از خود بیازاری!
۴- ای پگاه روشندل( جانبخشی زیبا و بکر)! به خاطر خدای برآی! که شب فراق بسی تاریک است.
۵- دل از دستم رفت ولی چهره زیبایش را ندیدم! وای از این ستم! آه از این دوری پرآزار!
۶- چون از معشوق، وفا میخواهی ستم نازها و دوریاش را پذیرا باش! سود و زیان در تجارت(سوداگری عشق)کنار هم هستند.
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:
اگر عمر فرصت دوبارهای به من دهد و مرا به میخانه حال خوش(ایهام: هر کس میخانهای دارد) برساند، کاری به جز خدمت رندان پاکنهاد نخواهم کرد.
۲-خوشا روزی که با نهایت شوق همراه چشمهایی که سرشار اشک شوقاند عزم رفتن کنم تا با این اشکها ورودی میخانه را آب زنم(با شوق رونق دهم)
۳- در این مردمان آگاهیای از حال خوش و میخانهاش نیست، خدایا چنان کن تا این گوهر را به مشتاقان و خریداران آگاهش برسانم(خانلری: خدایا)
۴- یار(آورنده حال خوش: فرد یا فکر یا دریافت) اگر از پیشم رفت و حق همنشینی با مرا بهجای نیاورد، دورباد از من و شوقم، که به دنبال یار دیگری باشم.
۵- آری آنگاه که دوباره زمانه با من همراه شد(با حال خوش همسو شدم) با افسون از راه دیگری به دستش خواهم آورد(در دایره عمر با پرگاری دیگر چرخ تازهای میزنم)
۶- آری من مشتاق حال خوش را اگر مجال دهند، بیتردید کرشمه گستاخ و زلفانی را که در چهرهاش حرکت میکنند به دست خواهم آورد.
۷- وای نگاه کن! راز سر به مهر ما را در هر لحظهای با افسون و با آوای موسیقی در بازار خریداران دیگر شوق، بازگو میکنند.
۸- و من سرشار حال خوش هر لحظه از درد مینالم که زمانه با آزار دیگری دل زخمیام را میآزارد.
۹- باز هم میگویم در این حال خوش حافظ تنها نیست عارفان بسیار دیگری نیز مجذوب و غرقه آنند(اهل خلوت را گاهگاه در ثنای ذکر واستغراق، حالتی اتفاق افتد که از محسوسات غایب شوند و حقایق امور غیبی بر ایشان کشف شود، چنانکه در حالت نوم و متصوفه آن را واقعه خوانند و گاه بود که در حال حضور بی آنکه غایب شوند این معنی دست دهد و آن را مکاشفه گویند. مصباح الهدایه، ۱۷۱)
آرامش و پرواز روح
سامان روح بخشان در ۱۳ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
عرض سلام
آیا علائم سجاوندی مثل ویرگول و نقطه و نقطه ویرگول در شعر لازم است؟
مهدی رجبعلی پور در ۱۳ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
رضا ساقی عزیز میدانید که ارتباط تاریخی ژرفی بین خورشید ( مظهر مهر یا میترا) و مسیحیت وجود داشته است. نخست همانند دو رقیب به خون هم تشنه بودند ولی به تدریج مسیحیت بسیاری از آداب و روایات آیین مهر را رنگ مسیحیت داد و در خود جذب کرد. تاریخ این تحولات طولانیست و بسیاری از بزرگان ما به روابط بین دو مکتب مثل کریسمس و یلدا یا عیدنوروز و جشن ایستر، ووو آگاه بوده اند. بعید نیست که هموثاق شدن گهگاه مسیح و خورشید کنایه ای از این مطالب باشد.
دکتر حافظ رهنورد در ۱۳ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
دونکته
۱. قدر مجموعهی گل مرغ سحر داند و بس
ورنه هر کس ورقی خواند معانی دانست
مجموعهی گل عبارت است از تمام گلبرگهای گل (بهاضافهی خار ) که مرغ سحر از آنجا که عاشق گل است در وجود او بارها مداقه کرده و برگ برگ آنرا ملاحظه نموده و گاهی از خار اونیز بینصیب نمانده
قدر چنین معشوقی را چنین عاشقی میداند؛ نه هر کسی که یک برگ از گل را دیده و سرسری ادعای آگاهی دارد.
۲. در بیت آخر آصف ثانی لقبی بود که خواجه به قوامالدین محمد صاحب عیار داد. او آصف نخست را برهانالدین فتحالله میدانست که وزیر سلطان ابواسحاق اینجو بود و در تربیت و رشد خواجه حافظ نقش زیادی داشت آصف ثانی محمد صاحب عیار وزیر نگونبخت شاه شجاع بود که با خواجه دوستی بینظیری داشت.
کلمهی آصف نیز اشاره به آصف برخیا وزیر سلیمان نبی دارد.
دکتر حافظ رهنورد در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۹ در پاسخ به روفیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
منظور خواجه تقابل عشق و عقل است نه عقل ونادانی
رجوع کنید به آراء و جدل معتزلیان و اشعریون در باب منطق که منتج از عقل است و عشق که منتج از روح امین است.
علی میراحمدی در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۶ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۴۶:
هیچ نامه حکیمانه ای است از عارف وشاعر گرانقدر،عطار نیشابوری
ای دل! دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصّهٔ دوران که شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
و امروز که گوشه ای گزیدی هیچ است
جعفر عسکری در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴:
شب عید است، میباید در میخانه وا کردن
به می خشکیّ زهد روزهداران را دوا کردن
صراحی گر چنین پیوسته خواهد در سجود آمد
به یک شب طاعت سی روزه را خواهد قضا کردن
ز ماه عید بی ابروی ساقی کار نگشاید
به یک ناخن گره نتوان ز کار عیش وا کردن
ستم باشد کشیدن جام می را یکنفس بر سر
به یکدم اینچنین آئینهای را بیصفا کردن
نیابی مستحقتر از منِ مخمور، ای ساقی!
زکات فطرِ می، رطل گران باید جدا کردن
خمار باده در چشمم سیه کردهست عالم را
بیا ساقی! که وقت شام باید روزه وا کردن
مرا بیتابی مژگان او میسوزد از غیرت
ز چشمانش جدا ناگشتن و رو بر قفا کردن
گرو از ما برَد در تیرهروزیّ و پریشانی
چرا زلفت به جِد دارد شکست کار ما کردن؟
چنان کز هر مژه ناید دواندن ریشه در دلها
زِ هر چشمی نمیآید نگاه آشنا کردن
کجا هر بیبصیرت را رسد این کحل بینائی؟
فلاطون میتواند خشت خُم را توتیا کردن
فزون از پایهی خود هیچکس پستی نمیبیند
فلک هرگز نخواهد نیشکر را بوریا کردن
درین دریای بی ساحل، کلیم! از من چه میآید؟
ز کار افتاده اینجا بازوی موج از شنا کردن
برمک در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵:
بر بستر خاک، خفتگان میبینم
در زیر زمین، نهفتگان میبینم
چندان که فراسوی جهان مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
برمک در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من به آب و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
برمک در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:
در خواب بُدَم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گُلِ شادی نَشِکُفْت
دریاب پسر که از جهان باید رفت
می نوش که زیر خاک میباید خُفْت
برمک در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:
چون لاله به نوبهار می گیر به دست
با لالهرخی اگر تو را هست نشست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
داود شبان در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۴ در پاسخ به سحر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
کنجکاوم ببینم این آقا رضا کیه که کلی آدم مثل منو به شعر خوانی علاقمند کرده و نادیده مریدش شدیم
سفید در ۱۳ روز قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم:
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست...
برمک در ۱۲ روز قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر: