گنجور

 
مولانا

دوش چه خورده‌ای بگو ای بت همچو شکرم

تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم

ای که ابیت گفته‌ای هر شب عند ربکم

شرح بده از آن ابا بیشتر ای پیمبرم

گر تو ز من نهان کنی شعشعه جمال تو

نوبت ملک می زند ای قمر مصورم

لذت نامه‌های تو ذوق پیام‌های تو

می نرود سوی لبم سخت شده‌ست در برم

لابه کنم که هی بیا درده بانگ الصلا

او کتف این چنین کند که به درونه خوشترم

گشت فضای هر سری میل دل و میسرش

شکر که عشق شد همه میل دل و میسرم

گفتم عشق را شبی راست بگو تو کیستی

گفت حیات باقیم عمر خوش مکررم

گفتمش ای برون ز جا خانه تو کجاست گفت

همره آتش دلم پهلوی دیده ترم

رنگرزم ز من بود هر رخ زعفرانیی

چست الاقم و ولی عاشق اسب لاغرم

غازه لاله‌ها منم قیمت کاله‌ها منم

لذت ناله‌ها منم کاشف هر مسترم

او به کمینه شیوه‌ای صد چو مرا ز ره برد

خواجه مرا تو ره نما من به چه از رهش برم

چرخ نداش می کند کز پی توست گردشم

ماه نداش می کند کز رخ تو منورم

عقل ز جای می جهد روح خراج می دهد

سر به سجود می رود کز پی تو مدورم

من که فضول این دهم وز فن خویش فربهم

ز آتش آفتاب او آب شده‌ست اکثرم

بس کن ای فسانه گو سیر شدم ز گفت و گو

تا به سخن درآید آنک مست شده‌ست از او سرم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

ترک قلندر من دوش درآمد از درم

بوسه گشاد بر لبم تنگ کشید در برم

در لب لعل ترک من آب حیات خضر بود

لب چو نهاد بر لبم گفتم خضر دیگرم

بوسه چو داد ترک من هندوی او شدم به جان

[...]

مولانا

دوش چه خورده‌ای بگو ای بت همچو شکرم

تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم

گر تو غلط دهی مرا رنگ تو غمز می کند

رنگ تو تا بدیده‌ام دنگ شده‌ست این سرم

یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
یغمای جندقی

آه که شد شکسته دل خسته جگر برادرم

با لب خشک و چشم تر غرقه به خون برادرم

هر مژه زین مشاهدت تیر صفت به دیدگان

با همه سست گوهری سخت نشسته تا پرم

عرش فتاده بر زمین یا تن تو به خاک بر

[...]

صفایی جندقی

آه که شد برادرم غرقه به خون برابرم

خاک عجب مصیبتی ریخت زمانه برسرم

کاش از این خبر صبا قصه برد به مادرم

کشته برادر از جفا گشته اسیر خواهرم

وفایی شوشتری

بیار، می بریز، هی سبوسبو به ساغرم

نظاره کن به باطن و مبین به زهد ظاهرم

زخیل عاشقان اگر، نه برترم نه کمترم

اگر، که نیست باورت بگو که تا درآورم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه