همایون
تاریخ پیوستن: ۲۶م دی ۱۴۰۰
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۷۴۹ |
همایون در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶:
کاین گفت کسان است و سخنهای کتابی
این مصرع امضا درست پایان غزل است و شناسنامه غزل های اینچنینی جلالدین که هر هفته برای سماع یاران پرداخته میشده لابد
همایون در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۷:
در گرایش جلالدین به شعر و نمایش توانمندی خود در واژگان عربی حتی با صرف زمان چشمگیر و جستجوی پیگیر در گردآوری آنچه به (احی) ختم میشود اینجا بسیار هویداست که سرگرمی و علاقمندی او از دیرباز است و سخن کسانی که او را شاعر شده پس از شمس میگویند بسیار خطا ست و این غزل شاهدی سنگین است به صلاحی و مباحی و مزاحی!
همایون در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۸:
غزل روز گور، که بر سر مرده باید خواند هرچند گوشی آنجا نمیشنود پس به مرده میگوید تا زنده بشنود
ناشیانه ترین شاه بیت:
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی
کز خاک همان رست که در خاک دمیدی
همایون در ۲ روز قبل، چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۹:
غزل سرمستی از یک آگاهی که در خود کوشش گریز از خماری نهان دارد و ماندگاری بی اقبال، خواهشی متناقض که بر شهره باوری با الفاظ استعاری تکیه میکند، این باور و نگاه هرچند زمینه ناگزیر عرفان پخته جلالدین است هنگامی که یار کناری شمس باشد و لاغیر
همایون در ۶ روز قبل، شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۲:
جلالدین دنیای نیستی را از هستی شمس و سپس هستی او در نیستیاش شناخت و این دریافتی بس شگرف بود پس همگان را به جایگاه جمشیدی فرا میخواند که نیستی در هستی است و همان نوروز است در هر روز، که جمشید میآورد و جایگاه بیمرگی یادگار اوست
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
ز رنج و ز بدشان نبد آگهی
میان بسته دیوان به سان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پر ز آوای نوش
چنین تا بر آمد بر این روزگار
ندیدند جز خوبی از کردگار
جهان سربهسر گشت او را رهی
نشسته جهاندار با فرّهی
همایون در ۶ روز قبل، شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۰:
خورشید وفا آمد زین شعر وفایی
می نوش از این باده که خوشکام بمانی
از چاه غم یوسف این تاسه برانداز
باماه درآمیز تا شاد بر این بام بمانی
همایون در ۶ روز قبل، شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۱:
بتابید از آن سان ز برج بره
که گیتی جوان گشت از آن یکسره
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای
همی تافت زو فرّ شاهنشهی
چو ماه دو هفته ز سرو سهی
پسر بد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوی
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود
به جانش بر از مهر گریان بدی
ز بیم جداییش بریان بدی
مهر ایزد ایران است که از دل سنگی در شبی سرد بیرون میآید و برتخت مینشیند تا خورشید او را به گرد زمین بگرداند تا آنرا همواره جوان نگاهدارد
او نخست به کیومرث فر شهنشهی میدهد و مهر سیامک جوان در دل او میشود و باز در چهره جمشید ایران ساز به آبادانی میپردازد و نوروز جوان ساز را میآورد و به مردم جوانی میبخشد
سپس دو دختر او پادشاهی پنهان او را هزار سال به پیش میبرند
داستان ضحاک چون زهدانی است که فریدون را در خود میپروراند که فرزند دختر چینی است یا فرانک
هزار سال بدرازا میکشد تا نوروز به مهرگان بپیوندد و کاروان مهر جوانساز در ایران پدید آید و به پیش رود و خورشیدها را در پی خود برفروزد
همایون در ۱۱ روز قبل، سهشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:
شاهرخ گرامی اگر شما غزلی را دوست داشته باشید کافی است که آن غزل خوب باشد و دلنشین
من در مقایسه با غزل های طلایی و آتشین و شگفت جلالدین و با علم به اینکه غزل ها مربوط به دوران مختلف شاعر است این غزل را بسیار ابتدایی غیر عاشقانه و مملو از خودنمایی در قافیه پردازی و صوفی مآبانه و کمی ناشی گری در فنون غزل و معنا یافتم که بهتر بود در قالب مثنوی باشد
همایون در ۱۴ روز قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۰:
غزل "آفتاب" غزلی جمشیدی
همایون در ۱۴ روز قبل، شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:
آفتابا سوی مهرویان شدی چرخ را چون ذرهها برهمزدی
مطلعای زیباتر ازاین در غزل نیست
سو هم رو و هم روشنی است
همایون در ۱۴ روز قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:
چشمه درون چشمه، آتش بر آتش، سجده در پای سجده، با وجودی باید پیدا شود تا وجود شمس را ببیند که وجودی درون وجود است دینداری بیرون از همه دین ها
بی گمان شمس به تمامی و رسامندی خود را به جلالدین نمایانده است در زندگی و مرگ خود واین کشف و آشکارگی از راه جلالدین به ما رسیده است بی آنکه بخت دیدار این شگفتی شگفت را داشته باشیم
همایون در ۱۴ روز قبل، جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳:
غزل "تو" غزلی کلیدی در اندیشه و پندار نیک جلالدین
که بنیاد جنبش و سخن نزد اوست، در عرفان و باور های پیشین او این تو در آسمان ها بود اما پس از دوستی با شمس این تو چهرهای زمینی و مردمی یافت و پس از شمس شد صلاحدین و سپس حسامدین
این غزل پیشکش به این دریافت فرخنده است
همایون در ۱۶ روز قبل، پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۰ در پاسخ به پرویز شیخی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۲:
درست است ولی کف اینجا بی ارزش نیست کف موج دریای عدم است نه کف معمولی
از این موجند شیرین گشته شوران
همایون در ۱۶ روز قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳:
غزل "تو" کسی که به من نرسد هرگز به تو نمیرسد
به پیش آر سغراق گلگون من
ندانم که بادهست یا خون من
هنگامی که باده من ساخته و پرداخته و نوشیده شود من و تو یکی میشود و گربه وجود آدمی شیر میگردد
هنگامی که من به شاهی و جهانجویی خود میرسد تو به اندازه جهان میشود این ارزش ها در زبان جلالدین بخوبی شکوفاست
همایون در ۱۶ روز قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۰:
غزل "من" از غزل های جمشیدی جلالدین است
جمشید نخستین کسی است که من را پادشاه میکند و به همگان شاهی میبخشد، کاری که در جهان غرب هفده هجده سده پس از مسیحیت که از فرزندان آیین مهر است صورت میگیرد و من پیدا میشود و سابجکت از درون آبجکت بیرون می آید
چنین گفت با سالخورده مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنان است گیتی کجا خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است
همان کوشش و کامتان از من است
بزرگی و دیهیم شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست
جمشید خورشید بیرونی را به درون آدم می آورد و اینگونه بی زمانی و بیمرگی را پدید میآورد و نوروز به پا میکند
زهی آب حیوان زهی آتشی
که جمعند هر دو به کانون من
همایون در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱۴:
از غزل های اولیه و حال هوای پیش از پدیدار شمس و عشق کلاسیک و صوفیگرانه
همایون در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۷:
از فصاحت و شیوایی و بلاغت و رسایی غزل برمیآید که شاعر در بیت نخست و مطلع بتواند پیام غزل را به فشردگی برساند که اینجا برخلاف آمدهاست قلمی که نمیتواند از عشق بگوید و ناتوان است جسارت را به جایی میرساند و از عشق شمس سخن هایی میگوید که بالاتر ازآن چیزی نیست گویی شاعر بکلی از خرد و روح و هستی تهی گشته و تنها میخواهد با همگان لجبازانه بستیزد و از شمس تمجید کند تا سرحد جنون و سرگشتگی، و ناتوان از سخنی دستگیر
همایون در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:
از تمرین های اولیه عشق بازی و تبلیغ عشق و راه دلبازی
همایون در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸:
از غزل های اولیه و خالی از عشق شمس که دستاندازی ناشیانه است به غزل
همایون در ۲ روز قبل، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۵: