گنجور

 
عارف قزوینی

شماره ۱ - جواب عارف به دوستش آقای م. ر. هزار: بهتر ز کوی یار، دل اندر نظر نداشت - یا چون من فلک‌زده جای دگر نداشت

شماره ۲ - نامه عارف به دوستش محمدرضا هزار: هزار مرتبه جانی که جانم از دستش - به لب رسیده فدای «هزار» نتوان کرد

شماره ۳ - رونوشت از خط زیبای عارف که در آن تاریخ نوشته: پیر خرد پند حکیمانه‌ای - داد اگر عاقل فرزانه‌ای

شماره ۴ - رونوشت از خط زیبای عارف: ز ری سوی همدان رخت بست و بار گشاد - یگانه راد تقی‌زاده بزرگ‌نهاد

شماره ۵ - عارف و کلنل نصرالله خان: به عهد چشم تو یک دل امیدوار نشد - برو که عهد تو برگردد اینکه کار نشد

شماره ۶: نویسنده را بایدی چار چیز - دل و دست و افکار و وجدان تمیز

شماره ۷: ببند ای دل غافل به خود ره گله را - زیان بس است ز مردم ببر معامله را

شماره ۸ - در آسمان به هدف تیر یک دعا نرسد: شهید عشق تو کارش به دست و پا نرسد - به داد آنکه تو راندی ز خود خدا نرسد

شماره ۹ - خانه کعبه را زیارت کرد: حاجی بی‌عقیده تاجر دزد - که از این هردو اجر خواهد و مزد

شماره ۱۰ - عارف راجع به شیراز و نامه شریفه دختران ایران چاپ شیراز و زنددخت بانو سردبیر آن نامه سروده: خوشا شیراز و عهد باستانش - درخشان دوره دور کیانش

شماره ۱۱ - یکی دیگر از نامه‌های عارف به علی بیرنگ: دل ز می دست برنمی‌دارد - دست تا هست برنمی‌دارد

شماره ۱۲: سرخ آن کس که رخ از باده گلگون نکند - فصل گل روی همان به که به هامون نکند

شماره ۱۳ - زرتشت: به نام آنکه در شأنش کتاب است - چراغ راه دینش آفتاب است

شماره ۱۴ - یار و دیار: یار اگر بیگانه با اغیار می‌شد بد نمی‌شد - وز صمیم قلب با ما یار می‌شد بد نمی‌شد

شماره ۱۵ - افکار نغز: به روشنایی افکار نغز، پی نبرد: - قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی

شماره ۱۶ - آواره: آواره به کوه و دشت و صحرا شده‌ام - مجنونم و، دیوانه لیلا شده‌ام

شماره ۱۷ - فدائی مشروطیت ایران: ای محترم مدافع حریت عباد - ای قائد شجاع، هواخواه عدل و داد

شماره ۱۸ - به نویسنده «شهریاران گمنام »: به توام شیفته از هر جهت، افکار تو کرد - دیده، نادیده، مرا تشنه دیدار تو کرد

شماره ۱۹ - به یاد دکتر رضازاده شفق: در شفق، من، به ذات حق قسم است - آنچه دیدم، صفات حق دیدم

شماره ۲۰ - برای مدیر روزنامه «آینده ایران»: باز نموده است ز خلوت دری - دل، به رخ عادل خلعتبری

شماره ۲۱: ز حال طره آشفته‌اش مگو سخنی - کزین مقوله به آشفته حال، نتوان گفت

شماره ۲۲ - اسباب سرافرازی: هیچ کاری نشد اسباب سرافرازی من - آبرومندتر است از همه، سگ‌بازی من

شماره ۲۳ - داد و بیداد: ز بیداد توام، این مانده در یاد - که گویم دم به دم، ای داد و بیداد

شماره ۲۴ - فروتنی: با این محیط فاسد و این مردم دنی - احمق کسی که تن دهد اندر «فروتنی»

شماره ۲۵ - چه می‌دانی؟: تو که شادی و خوش، چه می‌دانی - به من از دست زندگی چه گذشت؟!