ببند ای دل غافل به خود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم
که راه آه نکردست وصل فاصله را
شدند دهدله و اجنبیپرست منم
که میپرستم ایرانپرست یکدله را
تو ای دویده به وادیِ رنج بهر وطن
به چشم من بنه آن پای پر ز آبله را
به هیچ مملکت و مُلک این نبوده و نیست
به دست گرگ شبانی رها کند گله را
مراست رأی کز این بعد انتخاب کنند
وکیل خولی و شمر و سنان و حرمله را
اگرچه دختر فکر تو حامله است عارف
بگو مترس و ببین مردهای حامله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ناامیدی و سختیهای زندگی اشاره میکند و از دل غافل و بیتفاوتی انسانها به یکدیگر و مشکلاتی که از رفتارهای نادرست آنها ناشی میشود، میگوید. او معتقد است که دنیا برایش تنگ شده و انسانها باعث رنج و درد او شدهاند. شاعر به ستایش از وطن و مردم واقعی میپردازد و به نقد افرادی که در پی منافع شخصی و خیانت به وطن هستند، میپردازد. در نهایت، او به تناقضات زندگی و انسانها اشاره میکند و از واقعیتهای تلخی که جامعه را فراگرفته، گلایه میکند.
هوش مصنوعی: ای دل غافل، بر خود مسلط شو و دیگر به شکایت و گله نپرداز. درد و زیان از دست انسانها کافیست، پس دیگر با آنها معامله نکن.
هوش مصنوعی: وسعت جهان برای وجود من کوچک و محدود است، پس تو هم بیشتر از این انتظار نداشته باش که تحملم را زیاد کنی.
هوش مصنوعی: دل تو از آهن ساخته شده و من در جستجوی راهی هستم که به وصل بربخورد، زیرا آه و ناله فاصلهها را از بین نمیبرد.
هوش مصنوعی: آنها تبدیل به افرادی شدند که دلهایشان پراکنده و به خارجیها وابستهاند، در حالی که من کسی هستم که یکدلی و عشق به ایراندوستی را پرستش میکنم.
هوش مصنوعی: تو که برای وطن خود به سختی تلاش کردهای، لطفاً آن پای زخمخوردهات را که پر از تاول است، به چشم من بیاور.
هوش مصنوعی: در هیچ کشوری دیده نشده که چوپانی گلهاش را به حال خود رها کند و به گرگ بسپرد.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتهام که از این به بعد، افرادی چون خولی، شمر، سنان و حرمله را به عنوان وکیل انتخاب نکنند.
هوش مصنوعی: هرچند که دختر به خاطر افکار تو بارور شده، عارف بگو نترس و مردانی را ببین که مانند زنان باردارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیاکه جام مروت دهیم حوصله را
به سایهٔ کف پا پروریم آبله را
به وادیی که تعلق دلیل کوششهاست
ز بار دل به زمین خفتهگیر قافله را
ز صاحب امل آزادگی چه مکان است
[...]
چو سوخت خال تو دل، عاشقان، یکدله را
به باغ لاله دگر خورد داغ باطله را
ز کاروان جنون دل گرفت و داد به زلف
شریک دزد ببین و رفیق قافله را
دلم به زلف تو، بر ابروی تو سجده کند
[...]
ببند ای دل غافل بخود ره گله را
زیان بس است ز مردم ببر معامله را
فراخنای جهان بر وجود من تنگ است
تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.