گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما را

چه دولتی ست تعالی الله از قد تو قبا را

از آنگهی که تو سلطان به ملک دل بنشستی

نشاط و خواب به شبها حرام گشت گدا را

ز تیغ کش به حضورم که پادشاه بتانی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما را

سلام مردم چشمم که گوید آن کف پا را

تو می روی و ز هر سو کرشمه می چکد از تو

که داد این روش و شکل سرو سبز قبا را

مراست یاد جمالت به دل چنانکه به دیده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹

 

شبی که دلبرم از بام همچو ماه برآید

ز جان سوخته ام صد هزار آه بر آید

به منزلی که گذشتی ز آب دیده ام، ای جان

هزار لاله خونین ز خاک راه برآید

ز پرده چون به در آیی برای دیدن رویت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۰

 

به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید

نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید

نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا

چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید

چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱

 

چون آن بت از سر کو با هزار ناز برآید

ز خلق هر طرفی آه جانگداز بر آید

ز تندباد جگرها مرا درونه بلرزد

گلی که بر سر آن سرو سرفراز برآید

مرا نهال قدش بر جگر نشست بدانسان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲

 

چو ترک مست من آلوده شراب درآید

ز شور او نمکی در دل کباب درآید

لبش اگر کشدم در سوال بوسه، نترسم

ولیک غمزه مبادا که در عتاب درآید

بیا که زاهد خشک ار شبیت مست بیابد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۳

 

دلم ز دست برفته ست و پیش باز نیابد

نوازشی هم از آن یار دلنواز نیاید

تمام عرصه عالم سپاه فتنه بگیرد

اگر ز عارض یارم خط جواز نیاید

درید پرده، فرو ریخت راز دل بر صحرا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

مهی گذشت که چشمم خبر ز خواب ندارد

مرا شبی ست سیه رو که ماهتاب ندارد

به جان دوست که مرده هزار بار به از من

که باری از دل بدخوی من عذاب ندارد

تو ای که با مه من خفته ای به ناز، شبت خوش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

کمند زلف تو عشاق را به کوی تو آرد

ز بهر بند کشی چشم فتنه جوی تو آرد

هزار کوه غم از دل به یک نظر برباید

هر آن نسیم که بوی مرا ز کوی تو آرد

ز باد خسته شوم چون به گرد روی تو گردد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

مبند دل به جهان کاین جهان پشیز نیر زد

به هیچ چیز مگیرش که هیچ چیز نیرزد

اگر چه عاقل داننده بر زمانه بخندد

به خنده لب افشان به هیچ چیز نیرزد

کلاه مرتبه خویش بین و تنگ مکن دل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۷

 

از آنگهی که گشادم به رویت این نظر خود

چه خون که خوردم ازین چشم پر در و گهر خود

به باغ رفتم و قوتی ز بوی گل بگرفتم

ز بس که سوختم از تاب سوزش جگر خود

کجات بینم و بر بام تو چگونه برآیم؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸

 

ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید

بگو که با که توان گفت غم که یار نپرسد

دلم ازوست فگار و مباد هیچ گزندش

اگر چه هیچ گه او زین دل فگار نپرسد

بگو که دیدن من هر چه طالع آمدی آخر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۹

 

گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو باشد

قسم به جان و سر من که خاک پای تو باشد

اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من

شکفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد

غم تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸

 

خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بماند

دو دیده در ره آن سرو گلعذار بماند

شرابها که کشیدم به روی ساقی خویش

برفت از سر و درد سر و خمار بماند

چراش سیر ندیدم که زود گشتم مست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۷

 

نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده جوتر

نه سنبل است ز زلف کج تو غالیه بوتر

اگر چه سوخت مرا هجر خام و وعده رویت

خوشم که دوزخ نقد از بهشت نسیه نکوتر

من از قضاست که میرم به بند سلسله مویان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۲

 

اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب نبینم

وگرچه ماه بتابد، به ماه تاب نبینم

در آن زمان که نبینم ترا به چشم چو ابرم

چنان ببارد باران که آفتاب نبینم

به خانه سایه همی گیردم ز فکرت زلفت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۳

 

کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم

ولی به تیغ کشی به که تاب ناز ندارم

چه روز بود که پیچید نقش زلف تو بر من

که عمر رفت و خلاص از شب دراز ندارم

چنان به روز بد خود خوشم به دولت عشقت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۴

 

برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم

بشد غنیمت و اوقات جستجوی نکردم

ز لوث فسق دل من چگونه دست بشوید؟

به غسل جای ندامت چو دیده چوی نکردم

سیاه رویی خود را به آب دیده نشستم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۵

 

خراب کرد به یک بار خواب نرگس مستم

خبر دهید به جانان که دل برفت ز دستم

ز بس که این دل خون گشته در دوید به چشمم

نایستاد دلم تا میان خون ننشستم

هزار شب رود و من به خواب چشم نبندم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۶

 

گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم

ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم

چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی

به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم

گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode