گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو باشد
قسم به جان و سر من که خاک پای تو باشد
اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من
شکفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد
غم تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم
غبار خاطر گردی که در هوای تو باشد
غریب نیست که بیگانه گردد از همه عالم
هر آن غریب که در شهر آشنای تو باشد
زهی جماعت کوته نظر که سرو سهی را
گمان برند که چون قد دلربای تو باشد
چگونه بر تو نترسم که هر طرف که در آیی
هزار دیده خونریز در قفای تو باشد
بشوی دست ز خسرو، اگر نه پیش تو آید
که هر قدم که زند دوست خونبهای تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وفاداری عمیق به محبوب است. شاعر میگوید که هیچکس نمیتواند جای محبوبش را بگیرد و وجود او برایش بسیار ارزشمند است. او حتی به فکر روزی است که ممکن است محبوبش به سراغ قبرش بیاید و بر سر خاک او گلی از وفاداری بگذارد. شاعر به احساس غم و دلتنگی خود اشاره میکند و میگوید که این احساسات حتی او را از جهان دور میکند. او همچنین به ناپایداری نگاه مردم و قضاوتهای نادرست آنها درباره محبوبش اشاره میکند. در نهایت، شاعر با ابراز عشق و خطرهایی که برای محبوبش وجود دارد، از بهای عشق و وفاداری خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: فکر نکن که کسی میتواند جای تو را در زندگی من بگیرد. قسم به جان و وجودم که ارزش تو برای من به قدری بالاست که حتی خاک پای تو را هم نمیتوانند تغییر دهند.
هوش مصنوعی: اگر روزی به سراغ خاک من بیایی، حتی پس از هزار سال، بر روی آن گل وفاداری تو خواهد شکفت.
هوش مصنوعی: دلمشغولی تو باعث شده که وجودم مثل خاک به باد برود و نمیخواهم که ذرهای از یاد تو در ذهنم باقی بماند.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید: کسی که در شهری زندگی میکند که آشنای کسی مثل تو در آن هست، هرگز نمیتواند احساس غریبی کند، حتی اگر دور و برش پر از بیگانگان باشد. احساس غریبگی به نبودن آشناها بستگی دارد.
هوش مصنوعی: بسیار عجیب و جای تأسف است که جمعیتی کمعمق و بیتوجه، درخت زیبای سرو سهی را به خاطر قد دلربای تو زیر سؤال میبرند و آن را کمتر از آنچه که هست، میپندارند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از تو بترسم در حالی که هر جا که قدم بگذاری، هزار چشم خشمگین و تیزبین در پی تو هستند؟
هوش مصنوعی: دستت را از عشق خسرو بشوی، وگرنه اگر دوستت پیشت بیاید، هر گامی که بر میدارد، بهایی از وجود تو خواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گدای دولت آنم که او گدای تو باشد
به دیده درکشم آن را که خاک پای تو باشد
حیات چون بود آن را که در غم تو نمیرد
صبور چون بود آنکس که مبتلای تو باشد
اگر به حشر برآرند نامهٔ عمل من
[...]
خیال هر دو جهان هرچه جز هوای تو باشد
برون کنیم ز سامان جان که جای تو باشد
جدا مکن ز خود آن را که از کمال محبت
رضا شود به جدایی اگر رضای تو باشد
مزن به تیغ تغافل به دست مرحمتم کش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.