چو ترک مست من آلوده شراب درآید
ز شور او نمکی در دل کباب درآید
لبش اگر کشدم در سوال بوسه، نترسم
ولیک غمزه مبادا که در عتاب درآید
بیا که زاهد خشک ار شبیت مست بیابد
به جرعه تر کند آن زهد و در شراب درآید
به گرد دیده خود خاربستی از مژه کردم
که نی خیال تو بیرون رود نه خواب در آید
گهی که روی به دیوار بهر راز تو آرم
عمارتیست که اندر دل خراب درآید
سر از دریچه برون کردهای، بسوختم آخر
رها مکن که در آن روزن آفتاب درآید
کج است تیر مژه، راست میزنی به دل من
که تیر کج چو به آتش رسد به تاب درآید
ز بهر دیدن هندوستان زلف تو هر شب
بیا ببین که ز سیلاب چشم آب درآید
ز گریه در غم رویت به چشم خسرو بیدل
نماند آب اگر، بو که خون ناب درآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سرو قد تو از می به پیچ و تاب درآید
چو باد سرد مرا دل به اضطراب درآید
درآ به عزم صبوحی چو آفتاب صباحی
که بخت ناشده بیدار من، ز خواب درآید
چو با خیال تو شبها به گفتوگوی در آیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.