چو ترک مست من آلوده شراب درآید
ز شور او نمکی در دل کباب درآید
لبش اگر کشدم در سوال بوسه، نترسم
ولیک غمزه مبادا که در عتاب درآید
بیا که زاهد خشک ار شبیت مست بیابد
به جرعه تر کند آن زهد و در شراب درآید
به گرد دیده خود خاربستی از مژه کردم
که نی خیال تو بیرون رود نه خواب در آید
گهی که روی به دیوار بهر راز تو آرم
عمارتیست که اندر دل خراب درآید
سر از دریچه برون کردهای، بسوختم آخر
رها مکن که در آن روزن آفتاب درآید
کج است تیر مژه، راست میزنی به دل من
که تیر کج چو به آتش رسد به تاب درآید
ز بهر دیدن هندوستان زلف تو هر شب
بیا ببین که ز سیلاب چشم آب درآید
ز گریه در غم رویت به چشم خسرو بیدل
نماند آب اگر، بو که خون ناب درآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و حالتهای احساسی ناشی از آن میپردازد. شاعر از شور و شوقی که در دل به وجود میآید صحبت میکند و میگوید که خود را در دنیای عشق غرق کرده است. او به زیبایی معشوق، غمزهها و تاثیر آنها بر دل اشاره میکند و میگوید که حتی زاهدان هم ممکن است به خاطر جذابیت معشوق از حال خود بیخبر شوند. همچنین، شاعر به اشکهایی که به خاطر دوری معشوق میریزد و تاثیر آن بر جانش میپردازد. شعر در نهایت به تلاطم احساسی و زیباییهای غیرقابل انکار عشق میانجامد.
هوش مصنوعی: وقتی که یک ترک مست و شاداب به میآید، شور و شوق او به حدی است که حالتی شگفتانگیز و لطیف در دل ایجاد میکند و احساساتی عمیق و وتأثیرگذار را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: اگر از لبش بخواهم بوسهای بگیرم، ترسی ندارم، ولی امیدوارم با ناز و فریبش مرا در غیظ و خشم نیاورد.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که اگر زاهدی که فقط به عبادت خشک خود میبالد، در شب بادهای بنوشد، آن زهدش نرم خواهد شد و به دنیای شراب قدم خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: به دور چشمم حصاری از مژه ها درست کردم تا نه تو از ذهنم بیرون بروی و نه خواب تو از سرم بگذرد.
هوش مصنوعی: گاهی به دیوار میروم تا راز تو را بگویم، اما این کار مثل ساختن بنایی است که در دل یک ویرانه قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو که سر خود را از سوراخی بیرون آوردهای، مرا به حال خود رها نکن و نگذار که در آن روزن، آفتاب به داخل بیفتد.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و مژههای خمیدهات به قلب من میزند، و این تیر کج وقتی به آتش بیفتد، درخشش و زیبایی خاصی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: برای دیدن زلف تو که شبیه به هندوستان است، هر شب بیا و ببین که چگونه اشکهای من مانند سیلابی جاری میشوند.
هوش مصنوعی: از شدت غم و اشک بر روی تو، دیگر در چشمهای خسرو بیدل آبی نمانده است. اگر بگویی، خون خالص خواهد جوشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سرو قد تو از می به پیچ و تاب درآید
چو باد سرد مرا دل به اضطراب درآید
درآ به عزم صبوحی چو آفتاب صباحی
که بخت ناشده بیدار من، ز خواب درآید
چو با خیال تو شبها به گفتوگوی در آیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.