گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ز دور نیست میسر نظر به روی تو ما را

چه دولتی ست تعالی الله از قد تو قبا را

از آنگهی که تو سلطان به ملک دل بنشستی

نشاط و خواب به شبها حرام گشت گدا را

ز تیغ کش به حضورم که پادشاه بتانی

به دور باش فراقم مکش ز بهر خدا را

اگر چه در دل ما ماند یادگار جفایت

مباد آنکه رود از درونه یاد تو ما را

دریغ جان که یکی بیش نیست ورنه ز چشمت

به نرخ نیک خریدن توان متاع بلا را

خرامشی سرکو که گه از گهی به کرشمه

که زیر خاک کنی زنده کشتگان بلا را

مفرحی که طبیبان دهند دوست ندارم

که برد لذت دردت ز کام ذوق دوا را

چو جان دهم قدمی سویم آوری که عزیزان

گلی دریغ ندارند خاک اهل وفا را

نه من اسیر بتانم به اختیار و لیکن

گسست می نتواند کسی کمند قضا را

نسیم هم نرسد زو گهی که زنده بمانم

مگر که بر سر کویش گذر نماند صبا را

به چشم خسرو از آنگه که جا گرفت خیالش

ز آب چشم به هر سوگلی شکفت صبا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

گذشت آرزو از حد به پای بوس تو ما را

سلام مردم چشمم که گوید آن کف پا را

تو می روی و ز هر سو کرشمه می چکد از تو

که داد این روش و شکل سرو سبز قبا را

مراست یاد جمالت به دل چنانکه به دیده

[...]

اوحدی

چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟

که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را

چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم

جماعتی که تحمل نمی‌کنند بلا را

نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی

[...]

ناصر بخارایی

خلاف عهد نکردم به حسن عهد تو یارا

خلاف عهد تو کردن مرا چه زَهره و یارا

اگر ز زلف تو دستم رسد به حلقهٔ کعبه

به آب زمزم دیده صفا دهم صفا را

هزار نکتهٔ شیرین به وعده از لب لعلت

[...]

واعظ قزوینی

مده بافسر شاهی کلاه ترک و فنا را

بسر چو ابر بهاری شناس بال هما را

درست نیست دورنگی میان ظاهر و باطن

بگو شکسته نویسند، توبه نامه، ما را

بکف ترا زر و سیم جهان ز بخل نپاید

[...]

صفایی جندقی

اگر جفاست تلافی به مذهب تو وفا را

هزار بار فزون کم بود جفای تو ما را

مبر به باغ و میفزا غمم ز غارت گلچین

به دام یا قسم بال و پر ببند خدا را

فراقت آتش جان بر دهد به باد هلاکم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه