گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
عقوبتی که من اندر جدایی تو بدیدم
جز این ز مردن خویشم فسوس نیست به سینه
که زیر پای تو شادی مرگ خویش ندیدم
سرم ز سرزنش مدعی به خاک فروشد
چنین بود که نصیحت ز دوستان نشنیدم
اگر به تیغ سیاست مرا جدا کنی از خود
ز تو برید نیارم، ولی ز خویش بریدم
فریب و عشوه که نزد خرد به هیچ نیرزد
بده که گر ز تو باشد، به هر دو کون خریدم
چو سایه در پس خوبان بسی دویدم و اکنون
ز روی خوب چو سایه ز آفتاب رمیدم
به عین بیهشیم رخ نمود و گفت که «چونی؟»
چه تشنگی بر آبی که من به خواب بدیدم
چه جای طعنه که خسرو چرا به زلفش اسیری؟
نه من بلای دل خود به اختیار گزیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از گذشت زمان و عمر خود سخن میگوید و احساسات عمیقش نسبت به معشوق را بیان میکند. او از دوری جانسوزی که از محبوب دارد، رنج میبرد و به غم و درد جدایی از او اشاره میکند. شاعر خود را همچون غنچهای میداند که به بهار جوانی دل بسته، اما هیچگاه آرامش نیافته است. او به شدت تحت تأثیر جدایی است و حتی مرگ را بر دوری از محبوب ترجیح میدهد. در بخشهای دیگر، شاعر به سرزنشهای دیگران پاسخ میدهد و اعتراف میکند که هیچ نصیحتی را نپذیرفته است. همچنین، او درباره عشق و فریبایی که در آن گرفتار شده، صحبت میکند و به تماشا و دوندگی بهدنبال محبوب اشاره میکند. شعر در نهایت به یک محتوای عمیق از عاشقانه و درد جدایی میانجامد.
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت گذشت و هرگز نتوانستم لحظهای در چهرهات خیره شوم، از دوریات جانم به لب آمده، اما نتوانستم به آنچه که آرزو داشتم، برسم.
هوش مصنوعی: وقتی که به تو عشق ورزیدم، مثل غنچه در حال شکفتن بودم، ای بهار جوانی. هیچ جا نرفتهام و در هیچ کجا ننشستهام، زیرا هنوز لباسی بر تن نکردهام.
هوش مصنوعی: هرگز عذابی که من در جدایی تو تجربه کردم، با جدا شدن جان از تن مشابهت ندارد.
هوش مصنوعی: جز این که در عالم مردن، چیز دیگری نمیخواهم؛ زیرا در دل، چیزی که زیر پای تو باشد و شادی مرگ من را نشان دهد، مشاهده نکردم.
هوش مصنوعی: سرم را از شرم و نکوهش مدعیان به زمین میگذارم، چون نصیحت دوستان را نادیده گرفتم.
هوش مصنوعی: اگر به وسیلهی برشهای سیاست، مرا از خودت جدا کنی، نمیتوانم آن را تحمل کنم، اما در عوض، من خودم را از کسی که هستم جدا کردهام.
هوش مصنوعی: فریب و ناز و عشوهای که عقل از آن چیزی نمیفهمد، تو بر من ببخش. زیرا اگر اینچنین باشد که از تو نشأت بگیرد، من همه چیز را برای آن خریدهام.
هوش مصنوعی: من مانند سایهای در پی زیباییها دویدهام و حالا از روی زیبایی به خاطر آفتاب دور شدهام.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و بیخبر از حال ما ظاهر شد و پرسید که «حالت چطوره؟» چه عطشی دارم برای آبی که در خواب دیدهام.
هوش مصنوعی: چرا باید به خسرو طعنه زد که چرا به زلف محبوبش گرفتار شده است؟ من خودم با اختیار خودم دچار این درد و رنج شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم
به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی
[...]
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
[...]
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
[...]
بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم
خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم
بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم
شکوفه عجب از نوبهار عشق بچیدم
وفا ز سرو قدی خواستم نگشت میسر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.