گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده جوتر

نه سنبل است ز زلف کج تو غالیه بوتر

اگر چه سوخت مرا هجر خام و وعده رویت

خوشم که دوزخ نقد از بهشت نسیه نکوتر

من از قضاست که میرم به بند سلسله مویان

بیا که نیست کس از تو به دهر سلسله موتر

به سخت چشمی یاران کشی همیشه چو ترکی

که از گروهه سنگین کند شکار کبوتر

شرابم ار ندهی تیغ ران به خلق که باری

ز دولت تو کنم ازان دگر شراب گلو تر

مبین که مایه دیوانگیست عشق تو، این بین

که عقل اولین از وی پیاده ایست فروتر

گرت بگوید از آن منی مرنج ز خسرو

که نیست زو کسی اندر زمانه بیهده گوتر