امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
آنچه بر جان من ز غم رفتهست
همه از دست آن صنم رفتهست
مینویسد به خون من تعویذ
چه توان کرد، چون قلم رفتهست
پای در ره نهاد و مهر گذاشت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸
گل ز رخساره تو بی آب است
مه ز نظاره تو بیتاب است
مژه های کژ دلاویزت
کجه های دکان قصاب است
با خیال تو مردم چشمم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹
هر که روی تو دید جان دانست
لب شیرینت، را همان دانست
حسن تو عالمی بخواهد سوخت
هم در آغاز می توان دانست
نرخ کردی به بوسه ای جانی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱
سر زلف تو تا بجنبیدهست
بوی مشک ختا بجنبیدهست
بوی خون آمد از صبا ماناک
عاشقی را هوا بجنبیدهست
تا بجنبید زلف او از باد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
گر ترا ناز و بدخویی این است
وای بر دل، اگر چه سنگین است
عیشم ار بد رود بلایی نیست
تو، نکو، می روی بلا این است
می روی و نمی روی از دل
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷
از من آن کامیاب را چه غم است
زین شب آن مهتاب را چه غم است
ذره ها گر شوند زیر و زبر
چشمه آفتاب را چه غم است
گر مرا نیست خوابی اندر چشم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸
نافه چین ز خاک کوی تو زاد
لاله تر ز باغ روی تو زاد
غنچه کز بوی گشت آبستن
عاقبت چون بزاد بوی تو زاد
گر چه از موی کوه کم زاید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹
داد من آن بت طراز نداد
پاسخی نیز دلنواز نداد
خواب ما را ببست و باز نکرد
دل ما را ببرد و باز نداد
به کرشمه ندید سوی کسی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰
داد خواهم، اگر بخواهی داد
خواهم از آه صبحگاهی داد
جورکم کن، چو آرزوی ترا
بر دل من خدای شاهی داد
خط تو از برای کشتن من
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۱
زلف یار مرا به باد دهید
باد عنبرفشان زیاد دهید
جادوان کز خطش سبق گیرند
شحنه ای هم ازان سواد دهید
ای کسانی که نزد یار مسنید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲
عاشقان را چو نامه باز کنید
نام من بر سرش طراز کنید
زهد رفته ست، ای مسلمانان
باده نوشید و چنگ ساز کنید
گر شما دین عاشقان دارید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳
جان سرانگشت آن نگارین دید
عقل انگشت خویشتن بگزید
باد بویش به بوستان آورد
غنچه بر خویش پیرهن بدرید
هر شبی در هوای لعل لبش
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴
تا ترا جسم و جان شکار بود
هر که را دل بود، فگار بود
کشت خال لب توام، آری
مگس شهد زهردار بود
هر کسی کز لب تو می نوشد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۵
پیش روی تو یاسمین که بود؟
پیش لعل تو انگبین که بود؟
هر کجا نام طره تو برند
نافه خام پوستین که بود
گل که بو می برد ز باد صبا
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶
دل که نه زعشق پاره پاره بود
دل نگویم که سنگ خاره بود
پیرمردی که از جفای جوان
خون نخورده ست شیرخواره بود
ای که مه با کمال خوبی خویش
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۷
عشق تو هرگزم ز سر نرود
وز دل این آرزو به در نرود
گر برآید ز دوریت صد سال
هم خیال تو از نظر نرود
کمترک خفت و خیز، تا خورشید
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۸
دل ز نادیدنت به جان نشود
اگرم هوش بیش از آن نشود
مخرام اینچنین به نازکه تا
خلق را جان و دل زیان نشود
دیده را خاک پات روشن شد
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۹
یار ما را از آن خویش نشد
بهر بیداد او به کیش نشد
دوش در پاش دیده می سودم
پاش آزرد و دیده ریش نشد
می دهم جان به عشق و می دانم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۰
هر که بر گفته تو گوش نهاد
ز آتش دل به سینه جوش نهد
رویت از زلف عنبرین مه را
حلقه بندگی به گوش نهد
سرو ثابت قدم به پیش قدت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱
لاله پیش رخت کله بنهد
مشک تر زان خط سیه بنهد
غنچه در نوبت جوانی تو
سر نبیند، اگر کله بنهد
چشم نرگس که خویشتن بین است
[...]