یار ما را از آن خویش نشد
بهر بیداد او به کیش نشد
دوش در پاش دیده می سودم
پاش آزرد و دیده ریش نشد
می دهم جان به عشق و می دانم
که کسی را از آن خویش نشد
از تو محروم می روم، چه کنم؟
عمر روزی و عهد بیش نشد
صنما، غمزه تو قصابی ست
که پشیمان ز خون میش نشد
تا به روی تو چشم کردم باز
هم به رویت که بیش بیش نشد
دل خسرو که از قرار برفت
بر قرار نخست پیش نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم ناشی از عشق و جدایی صحبت میکند. او به این موضوع اشاره میکند که هرگز نتوانسته به محبوب خود برسد و همواره از او دور مانده است. او عشق را همچون عطش و نیاز میداند و با وجود اینکه جانش را به خاطر آن میدهد، میداند که هیچگاه از آن محبوب بهرهمند نخواهد شد. شاعر به احساساتش در مواجهه با محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که حتی نگاه کردن به او نیز برایش دردآور است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که هیچ چیز نمیتواند او را به حالت اولیه برگرداند و دلتنگی و غم او برطرف نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دوست ما به خاطر ظلمی که کرده، از ما دور شده و ارتباطش را با ما قطع کرده است.
هوش مصنوعی: دیروز در خواب از زیبایی معشوق لذت میبردم، اما ناگهان با پا به من آسیب زد و چشمانم پر از اشک شد.
هوش مصنوعی: من برای عشق جانم را فدای میکنم و میدانم که هیچکس هنوز به طور کامل به عاشقانهاش نرسیده است.
هوش مصنوعی: از تو دور میشوم، چارهای نیست. عمرم به پایان رسید و فرصتی برای ادامه رابطه باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: ای زیبای من، لبخند تو مانند قصابی است که از کشتن میش پشیمان نشده و همچنان به کار خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: هر بار که به چهرهات نگاه میکنم، باز هم آرزو میکنم که زیباییات بیشتر از این باشد، اما انگار هیچ تغییری نمیکند.
هوش مصنوعی: دل خسرو که آرامش خود را از دست داد، هرگز به حالت اولیهاش بازنگشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.