گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱ - آغاز

 

ای به یادت تازه جان عاشقان

زآب لطفت تر زبان عاشقان

از تو بر عالم فتاده سایه‌ای

خوبرویان را شده سرمایه‌ای

عاشقان افتاده آن سایه‌اند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲ - حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدویی بر پای خود بست تا خود را گم نکند

 

کردی از آشوب گردش‌های دهر

کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر

دید شهری پر فغان و پر خروش

آمده ز انبوهیِ مردم به‌جوش

بی‌قراران جهان در هر مَقَر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان

 

خواجه ای کش خیل شاهان بنده اند

حلقه حکمش به گوش افکنده اند

مقبلان را قبله جان روی اوست

کعبه امید خاک کوی اوست

کویش آمد کعبه هر محرمی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴ - حکایت آن غلام نخوت کیش که به واسطه مکنت خواجه خویش از محنت قحط و تنگسالی بی باک بود و لاابالی

 

در دیار مصر قحطی خاست سخت

کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت

چون به سوی نان رهی نشناختند

رخت هستی را در آب انداختند

بود جانی قیمت هر تای نان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵ - در مدح پادشاه دین پناه ظل الله فی الارضین علی مفارق الضعفاء و المساکین

 

در خم این گنبد عالی اساس

چیست شغل شاکر منعم شناس

در مقام شاکری بودن مقیم

بر کرم های جهاندار کریم

آن کرم خاصه که حکمش شامل است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۶ - حکایت آن شاعر که دعوی مداحی شاه کرد و نامه ای مختصر به نام شاه پیش آورد

 

شاعری شد پیش شاه نامور

کای ز رفعت سوده در افلاک سر

در مدیحت تازه شعری گفته ام

گوهری روشن چو شعری سفته ام

گرچه خلقی در مدحت سفته اند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷ - اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع به ادای دعا برآوردن

 

به که اکنون اعتراف آرم به عجز

نعره اقرار بردارم به عجز

پیش ارباب ذکا اینست دین

سر لا احصی ثنا اینست این

چون ثنایش را نمی یارم شمار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۸ - انتقال به مدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والی ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره

 

نیکخواهی خاصه کو را یاور است

گشته پیدا با وی از یک گوهر است

کرده جا در سایه اقبال او

سایه وار افتاده در دنبال او

هر کجا این آفتاب آن پرتو است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۹ - در صفت ضعف و پیری و سد باب منفعت گیری

 

عمرها شد تا درین دیر کهن

تار نظمم بسته بر عود سخن

هر زمان از نو نوایی می زنم

دم ز دیرین ماجرایی می زنم

رفت عمر و این نوا آخر نشد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۰ - حکایت آن پیر هشتاد ساله که پیش طبیب رسید و از وی علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج تو آنست که جوان شوی و از هشتاد به چهل واپس روی

 

کرد پیری عمر وی هشتاد سال

از حکیمی حال ضعف خود سؤال

گفت دندانم ز خوردن گشته سست

ناید از وی شغل خاییدن درست

چون نگردد لقمه نرمم در دهان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۱ - در سبب نظم کتاب و باعث عرض این خطاب

 

ضعف پیری قوت طبعم شکست

راه فکرت بر ضمیر من ببست

در دلم فهم سخندانی نماند

بر لبم حرف سخنرانی نماند

به که سر در جیب خاموشی کشم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۳ - گفتار در موفق شدن جناب خلافت پناهی اجتناب از بعض مناهی وفقه الله سبحانه للتقوی و المغفرة فی الدنیا و الآخرة

 

حبذا شاهی که در عهد شباب

شد ز توبه همچو پیران بهره یاب

گرچه از باده لب آلود از نخست

زان به آب توبه آخر لب بشست

جامی می با آن همه آب طرب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۵ - در بیان آنکه امضای عزیمت بر ترک گناه در مشیت حق است سبحانه و تعالی اگر امضا کند شکر باید کرد والا عذر باید آورد

 

توبه چون شیشه قضا آمد چو سنگ

شیشه را با سنگ نبود تاب جنگ

چون قضا با توبه آید سازگار

توبه را باشد بنایی استوار

ور نیاید سازگار او قضا

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۷ - اشارت به خوابی که ناظم در اثنای این دیباچه دیده و تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمیده

 

چون رسیدم شب بدینجا زین خطاب

در میان فکرتم بربود خواب

خویش را دیدم به راهی بس دراز

پاک و روشن چون ضمیر اهل راز

نی ز بادش گرد را انگیزشی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر

 

رفت پیش آن معبر ساده ای

از ره عقل و خرد افتاده ای

گفت دیدم صبحدم خود را به خواب

در دهی سرگشته ویران و خراب

هر کجا از دور دیدم خانه ای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال

 

شهریاری بود در یونان زمین

چون سکندر صاحب تاج و نگین

بود در عهدش یکی حکمت شناس

کاخ حکمت را قوی کرده اساس

اهل حکمت یک به یک شاگرد او

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۰ - اشاره به آنچه حق سبحانه و تعالی در شأن پادشاهان عجم به داوود علیه السلام کرده است

 

گفت با داوود پیغمبر خدای

کامت خود را بگوی ای نیک رای

کز عجم چون پادشاهان آورند

نام ایشان جز به نیکی کم برند

گرچه بود آتشپرستی دینشان

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode