گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

از غم نمی‌خورد دل اهل جنون شکست

در حیرتم که خاطرم از غصه چون شکست

تا حرف ناامیدی مجنون شنیده‌ام

دارد دلم ز طره لیلی فزون شکست

زان گل که کوهکن به سر از زخم تیشه زد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

نوای من چو ز صد پرده بر یک آهنگ است

چه شد که غنچه صد برگ او به صد رنگ است

ز کودکان نکند مرغ روح مجنون رم

هنوز در دل دیوانه حسرت سنگ است

ازآن چو شعله به یکبار در گرفته دلم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

خطش را کس به جز من مبتلا نیست

به این خط چشم هرکس آشنا نیست

چمن شد از هجوم گل چنان تنگ

که مرغان را برای ناله جا نیست

به من خوش می‌رسد لطف تو امروز

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

شب دل ناشکر من آرام با خنجر نداشت

سینه صد پیکان چشید و دست از افغان برنداشت

تهمتی بود این که گفتم آتش دل مرده است

کز دلم برخاست آه و رنگ خاکستر نداشت

بر سر نظّاره روی تو بر من ناز کرد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از پریشانی اگر حاصل شود کامم رواست

در خم زلفت دلم را شانه محراب دعاست

گرچه دست کوتهم بیگانه است از گردنت

همتی دارم که با سرو بلندت آشناست

میرم از غیرت چو چشم حسرتم در بر کشد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

هر روز به من یار ز نو بر سر نازست

پیوسته مرا لذت آغاز نیاز است

بگذار که در تیرگی بخت بمانم

آیینه چو روشن شود افشاگر رازست

کوتاه امل باش که چون رشته سوزن

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

باغی که گلش بو ندهد عشق مجازست

تخمی که کسش برنخورد، اشک نیازست

خواری و عزیزی به هم آمیخته در عشق

هرگام درین بادیه صد شیب و فرازست

در عشق، بلا می‌سپرد دست به دستم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گشادی طره و مشک ختن سوخت

نقاب از رخ فکندی و چمن سوخت

اسیران غمت را آتش عشق

چو تار شمع در یک پیرهن سوخت

نشستی با رقیب و من کبابم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

نشسته بر سر کویی و فتنه بر پا نیست

ز حیرت تو کسی را به جنگ پروا نیست

ز چشمم از به کناری، نشو ز طوفان امن

کنار چشم من است این، کنار دریا نیست

قدح به دست و چو نرگس همیشه مخموریم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

تا آفت غم لازمه طبع شراب است

می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است

چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت

آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است

کفرست تهی‌کاسگی باده‌پرستان

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

زلفت بود به کام، دلی را که داغ نیست

در کار شبروان گرهی چون چراغ نیست

هر شب گل چراغ بهار دگر کند

بلبل گمان مبر که ز پروانه داغ نیست

چون غنچه برنیاورد از شرم سر ز جیب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

جز وصال او دلم هرگز تمنایی نداشت

غیر سودایش دل شوریده سودایی نداشت

عمرها شد ساغر نرگس چو جام ما تهی‌ست

مجلس‌آرای چمن هم دُرد مینایی نداشت

عاقبت یوسف متاع حسن، سوی مصر برد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

دوران نگر که سینه‌اش از کینه صاف نیست

جز شیشه در میان دگری سینه صاف نیست

تا کی خیال روی تو را در بغل کشد؟

هرگز دلم ز رشک به آیینه صاف نیست

تا دیده‌ام نزاع شب جمعه با شراب

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست

شب مرا به دم صبح آشنایی نیست

چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک

که می‌رسد شب و در خانه روشنایی نیست

ز من برای چه رنجیده باز بر سر هیچ

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

ز بوی او به دل غنچه ارمغانی هست

ز داغ من جگر لاله را نشانی هست

به باغ رفتم و داغم چنان که پنداری

مرا به غنچه ز دلبستگی گمانی هست

گریزم از نفس خلق وقت دلتنگی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست

جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست

چون غنچه پژمرده‌ام و لاله بی‌رنگ

زان روز که غم در دل و خون در جگرم نیست

من بوی گل از داغ دل خویش شنیدم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

بازآی که سینه‌ام کباب است

بی روی تو حال دل خراب است

دلگرمی من ز دیدن توست

این آینه رو بر آفتاب است

هر گوشه چشم فتنه‌بارت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است

چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است

کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما

ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟

بس که دایم حسرت تیر تو، راهم می‌زند

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست

هنوز گونه زرد مرا غباری هست

نمی‌زنم مژه بر یکدگر ز حیرانی

هنوز چشم مرا درد انتظاری هست

حذر نکرد ز آهم سپهر و غافل از این

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خانه‌ام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است

همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است

نکته‌ای تا کرده از سیرابی زلفش رقم

از رطوبت خامه‌ام گویی که شاخ سنبل است

کی به گوشش می‌رسد فریاد محرومان باغ؟

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۶۱