گنجور

 
قدسی مشهدی

بازآی که سینه‌ام کباب است

بی روی تو حال دل خراب است

دلگرمی من ز دیدن توست

این آینه رو بر آفتاب است

هر گوشه چشم فتنه‌بارت

طوفان کرشمه و عتاب است

مینای دلم پی شکستن

هم‌بیعت شیشه حباب است

هرگز دلم از تپش نیاسود

سیماب طلسم اضطراب است

پیداست ز شام طره تو

صبحی که سراسر آفتاب است

از پرده چشم من ز مردم

تا نقش پی تو در نقاب است