گنجور

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - نقش تو

 

آن‌که رخسار تو با زلف گره‌گیر کشید

فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید

مدّتی چند بپیچید بخود آخر کار

ماه را از فلک آورد بزنجیر کشید

خامه می‌خواست که مژگان ترا بردارد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲ - آتش سینه

 

پرده تا باد صبا از رخ جانانه کشید

پیش رویم همه جا نقش پریخانه کشید

ماجرایی که کشید از سر زلفش دل من

می‌توان گفت که در سلسله، دیوانه کشید

میل بر باده و پیمانه و ساقی نکند

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳ - خواب آلودگان

 

کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار، خوار

در ده عشق تو اندر کوچه و بازار، زار

در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست، دوست

جز تو در عالم نخواهم ای بت عیّار، یار

از دهانت کار گشته بر من دلتنگ، تنگ

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - صید غرقه در خون

 

شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش

ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش

کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را

بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش

به جایی پا نهاده ست او که خورشید جهان آرا

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - نگران روی او

 

چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش

که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش

نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست

خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش

رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - زلف و خال

 

ای خواجه چشم من همه سوی خط است و خال

تو در خیال مال و در اندیشهٔ منال

من معترف که باده حرامست می‌خورم

ای شیخ مال وقف چه سان بر تو شد حلال؟

جُستی نشان او که مبادا نشان او

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - اشتیاق جمال

 

شبی به خواب زدم بوسه بر لبش به خیال

هنوز بر لب آن شوخ می‌زند تبخال

ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند

چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال

بنوش باده که اندر طریقت عشق است

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - شیفتۀ شیدایی

 

ز عشق روی تو، چون بلبل از گل

شکفته گرددم، هر دم گل از گُل

ز روی و موت دانستم، ندارد

گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل

دهانست و لب این، یا خضر بسته

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹ - توبه شکستم

 

پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم

زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم

در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم

یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم

از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - آوازۀ عاشقی

 

تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم

جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم

منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش

من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم

ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - حلقۀ زلف

 

تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم

سوختم تا که من از عشق خبردار شدم

من چه کردم که چنین از نظرت افتادم

چاره‌ای کن که به لُطف تو گنهکار شدم

خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - دلبر فرزانه

 

طالب طرّه خم در خم جانانه شدم

عاقلان سلسله آرید که دیوانه شدم

در جهان بودنم از دوستی اوست بلی

شایق گنج بدم، ساکن ویرانه شدم

خادم مسجد آدینه اگر بودم دوش

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - پریدن از آشیانه

 

ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم

چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم

ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی

ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم

نشست یار به محفل، گذشت قافله غافل

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - سرخوشم

 

خوش می‌کشد به سوی تو این عشق سرکشم

گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم

گه خال دانه می‌کشدم گه کمند زلف

چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم

از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵ - شاطر عشق

 

من اگر رندم و قلّاشم، اگر درویشم

هر چه ام، عاشق رخسار تو کافر کیشم

دست کوتاه از آن زلف درازت نکشم

گر زند عقرب جرّاره، هزاران نیشم

خواهمت تا که شبی تنگ در آغوش کشم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - هله

 

صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم

من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم

تا سر زلف پریشان تو دیدم گفتم

از پریشانی خاطر گله تا چند کنم

روزگاریست که با زلف تو در کشمکشم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - جام جهان بین

 

وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم

آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم

گر مراد دل من را ندهد این گردون

همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم

باده از کاس سفالین خورم و از مستی

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - پرده های راز

 

دو چشم مست تو، خوش می‌کشند ناز از هم

نمی‌کنند دو بد مست، احتراز از هم

شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت

گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم

میان ابرو و چشم تو، فرق نتوان داد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - مبدأ برهان

 

بار دگر به کوچهٔ رندان گذر کنیم

تا بشکنیم توبه و سجّاده تر کنیم

یک جرعه در کشیم از آن داروی نشاط

چندین هزار وسوسه از سر به در کنیم

دل را بدست مطرب و معشوق می‌دهیم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰ - گوهر

 

وقت آن است که از خانه به بازار شویم

خرقه و سبحه فروشیم و به خمّار شویم

قدحی باده بنوشیم چه هشیار، چه مست

همچنان از در خمّار به گلزار شویم

صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار

[...]

شاطر عباس صبوحی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode