پیوسته من از شوق لب لعل تو مستم
زین ذوق که دارم خبرم نیست که هستم
در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم
یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم
از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم
شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم
تو مهر ز من ای بت عیّار بریدی
من دل به خَم طرّه طرّار تو بستم
مُطرب تو بزن ساز نوایی به درستی
ساقی تو بده باده که من توبه شکستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شوق و عشق به محبوب سخن میگوید و بیان میکند که این عشق او را به مستی کشانده است. او در دنیای عشق، تمامی عقل و دین خود را از دست داده و به قدری که به زیبایی محبوب نگاه میکند، به شهرتی دست یافته که همه از او مجذوب خورشید محبوبش میشوند. شاعر احساس میکند که محبوب از او دور شده و او خود را به دمی به تارهای موی او بسته است. در پایان، او از میمعاشری درخواست میکند که نوشیدنی بیاورد، چرا که دیگر توبهاش شکسته است و میخواهد از عشق لذت ببرد.
هوش مصنوعی: من همیشه از شوق لبهای زیبا و دلانگیز تو سرمست هستم و به قدری غرق در این احساس خوشایند شدهام که حتی خبر ندارم چه حالتی دارم.
هوش مصنوعی: در دشت عشق تو، وقتی قدم گذاشتم، ناگهان دین، دل و عقل من از دستم رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه هر روز به چهره زیبا و دلنشین تو نگاه میکنم، در همهجا معروف شدهام که مثل خورشید به تو پرستش میکنم.
هوش مصنوعی: تو که زیبایی و از من رو برگرداندهای، من دلم را به پیچ و تاب موهایت سپردهام.
هوش مصنوعی: ای موسیقیدان، ساز تازهای بنواز و ساغر را به درستی پر کن، زیرا من عهد خود را شکستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
[...]
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.