خوش میکشد به سوی تو این عشق سرکشم
گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم
گه خال دانه میکشدم گه کمند زلف
چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم
از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان
گاهی در آب غوطه ور و گه در آتشم
گر صد رهم رقیب کشد از جفا هنوز
من با امید وصل تو با باده سرخوشم
از سیل اشک و نالهٔ غم آه دردناک
سوزد درون و چهرهٔ از خون منقّشم
نبود متاع دیگرم اندر دیار عشق
ای وای اگر مدد نکند بخت سرکشم
جانا به وری و موی عزیزت که در جهان
یکدم خیال روی تو نبود فرامشم
گفتم که ناخوشم ز غم هجر و انتظار
گفتا خموش باش صبوحی که من خوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر به سوی معشوقهاش میشتابد و از دشواریهای عشق و رقیب نگران است. او در میان اشک و آتش احساساتش در نوسان است و با وجود تمام سختیها، همچنان امید به وصال معشوقش دارد. شاعر حتی اگر رقیب او را آزار دهد، به خاطرههای معشوقش پناه میبرد و نمیتواند او را فراموش کند. در نهایت، او از غم انتظار به مینوشیدن و خوشی پناه میبرد.
هوش مصنوعی: عشق من به سوی تو به خوبی پیش میرود، تنها اگر رقیب با بدیهایش مزاحمتی ایجاد نکند.
هوش مصنوعی: گاهی با زیباییها و نقوش دلربا شاخ گل را میچینم و گاهی با فتنه و جاذبه زلفهایم چون شکار ضعیفی در دل عذاب و رنج گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: بی تو هر لحظه یا در اشک میغلتیدم یا در آتش دل خود میسوزم.
هوش مصنوعی: اگرچه صد نفر از راه حسادت و بدی میخواهند مانع من شوند، اما من هنوز با امید به وصال تو، با نوشیدنی خوشحال و سرزنده هستم.
هوش مصنوعی: از شدت غم و گریه، دل و چهرهام به شدت میسوزد و زخمهای من به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: در دیار عشق، چیزی دیگر برای من وجود ندارد و افسوس که اگر بخت و اقبال یاری نکند، به چه حال و روزی میافتم.
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر موهای دلنوازت، در این جهان هیچ لحظهای از خیال چهرهات غافل نبودهام.
هوش مصنوعی: گفتم که از غم جدایی و انتظار حال خوشی ندارم، او گفت: ساکت باش، من در حال نوشیدن هستم و حال خوبی دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی من از خمار شبانه مشوشم
وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم
آن آب هم طویله آتش به من رسان
باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم
الا به دست باده دوشین دواش نیست
[...]
من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم
مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بیغَشَم
گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو
آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم
من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر
[...]
من غایبانه عاشق آن روی مهوشم
بی منت نظر به خیالی ازو خوشم
شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل
بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم
غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت
[...]
دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟
دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب
چون من اسیر مغبچگان پریوشم
گر نیست وجه بادهام اما پی پسند
[...]
با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم
آهی مباد کز جگر گرم برکشم
من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام
آن به که باد نسازد مشوشم
گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.