چنان سدّی ز چین بسته است آن زلفین گیسویش
که یأجوج نگه را نیست ره در کشور رویش
نگردد تا سپاه خط تمامی جمع، ممکن نیست
خلاص اسکندر دل از عقابین دو ابرویش
رُخش گوئی بهشت است و دهان کوثر قدش طوبی
دو صد حور و دو صد غلمان همیشه مات در کویش
و یا رویش بهار است و جبین چون لالهٔ حمرا
قدش سرو و دو چشمش نرگس و سنبل بود مویش
اگر گویم که شیرین است یا لیلی، روا باشد
که صد فرهاد و مجنون، چشم و دل دارند بر سویش
اگر طعنه زند بر ماه و خور، نبود عحب، زانرو
که باشد هر دو تصویر دو چشم مست جادویش
صبوحی خاک بر سر کن ز چشمان آب خون جاری
که عشق آتش بود دلبر به یادت میجهد خویَش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییهای یک معشوق میپردازد. او با استفاده از تمثیلها و تشبیهات، زلف و چشمان معشوق را به سدی محکم و غیرقابل دسترسی تشبیه میکند که هیچکس نمیتواند به او نزدیک شود. زیباییهای معشوق به قدری بینظیر است که نه تنها دل عاشق را تسخیر میکند، بلکه دل هر کسی را میتواند به خود جذب کند.
شاعر همچنین معشوق را به بهشت و بهار تشبیه میکند و ویژگیهای ظاهری او را با گلها و درختان زیبا مقایسه میکند. عشق و زیبایی او به قدری شگفتانگیز است که تمام پذیرفتن و تحسین دیگران را میطلبد. در نهایت، شاعر میگوید که یاد معشوق همیشه در دل عاشق با آتش عشق زنده است.
هوش مصنوعی: آن زلفهای زیبای او مثل دیواری محکم و نفوذناپذیر است، به طوری که حتی یأجوج، که معروف به ایجاد درهمریختگی و هرجومرج است، نمیتواند به چهرهاش دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: شاید هیچ راهی برای نجات دل اسکندر از تیغ دوندگان ابروهای زیبای او وجود نداشته باشد، حتی اگر تمام نیروها و جمعیتها هم به میدان بیایند.
هوش مصنوعی: رخسار او مانند بهشت و دهانش مانند کوثر است. قدّش مانند درخت طوبی و هر دو صد حور و دو صد پسر جوان در همیشه در کنار او مفتون و حیران هستند.
هوش مصنوعی: شاید در دل با خود میاندیشید که او شبیه یک بهار است؛ پیشانیاش مانند لالهای سرخ است و قدش به بلندی سرو میماند. چشمانش شبیه نرگس و سنبل است و مویش نیز زیبا و دلرباست.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که شخصی زیبا و دلانگیز است، جایز است که خیلیها به او علاقهمند شده و شیفتهاش شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زیبایی ماه و خورشید طعنه زند، چیز عجیبی نیست؛ زیرا هر دوی آنها تنها منعکسکننده تصویر چشمان مست و جادویی او هستند.
هوش مصنوعی: صبحگاهی با خاک سر و روی خود را بپوشان زیرا اشکهای خونآلود از چشمانم جاری است. عشق همچون آتش در دل من شعلهور شده و یاد تو باعث میشود که دلم برای تو بتپد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
[...]
از آن چون شمع میسوزد دلم در شام گیسویش
که جانها سجده میآرند در محراب ابرویش
سواد خال او دارم به جای نور در دیده
مباد از چشم من خالی، خیال خال هندویش
صبا میبرد با ضعفی قوی پیغام ما امشب
[...]
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش
کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی
که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش
ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم
[...]
نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش
بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش
چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای همدم
که میترسم بخون من کشد تهمت سگ کویش
پی تسکین دل خواهم نشینم پهلویش لیکن
[...]
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو
مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.