فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
ز هجر مهدی هادی است کار و بارم تلخ
گذشت زین غم جانسوز روزگارم تلخ
شراب وصل تو روزی شود مگر روزی
که در خیال جز اینست هرچه آرم تلخ
حلاوتی ز عبادت نمیچشم بی تو
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی به چراغ تو ببینم چه شود
یارب اندر کنف سایه مولای زمان
که من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم انوار هدایت آثار
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
صد شکر که نخل سخنم خوش ثمر افتاد
اظهار غم شوق امامم به سر افتاد
آمد به زبان قصه پر غصه مهدی
وان راز که بر دل بنهفتم به در افتاد
از دشمن ایشان طمع خیر مدارید
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
نه هر که روی نبی دید سروری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
کسی که اکثر عمرش به بتپرستی رفت
چسان هدایت دین پیمبری داند؟
کسی که در ره دین کج نهد قدم ز اول
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
یعنی این تیره شب غیبت مهدی روزی
از دم صبح حضورش لمعان خواهد شد
عالم ار پیر شد از جور و ستم باکی نیست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
همای اوج سعادت به دام ما افتد
امام را گذر ار بر مقام ما افتد
حبابوار براندازم از نشاط کلاه
میئی ز معرفتش گر به جام ما افتد
ز سلسبیل معارف که نوشد او یا رب
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید
اگر فدای امام زمان نخواهد شد
ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
اگر آن نائب رحمان ز درم باز آید
عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
دارم امید خدایا که کنی تأخیری
در اجل تا به سرم تاج سرم باز آید
گر نثار قدم مهدی هادی نکنم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
چو باد عزم سرای امام خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکفام خواهم کرد
هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن امام خواهم کرد
به هرزه میگذرد عمر بیملازمتش
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
مرا شوق حضور او ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
نه من تنها که خلقی از خدا این آرزو دارند
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری به جز شوقش نفرمودند
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
به کوی مهدی هادی گذر توانی کرد
هوای نفس ز سر گر به در توانی کرد
تو غرق معصیتی در مقام آسایش
به کوی عصمت او کی گذر توانی کرد
به عزم دیدن رویش به راه تقوی پوی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
سالها دل طلب وصل تو از ما میکرد
به دعا دست برآورده خدایا میکرد
گر که بودم بر او یافتمی راه سخن
تا کی اسرار نهان جمله هویدا میکرد
هاتفی گفت اگر قابل آن میبودی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
تا همه شیعه نمایان پی کاری گیرند؟
هان مکن دعوی ایمان و تشیع فاسق!
زانکه رسوا شوی آن دم که عیاری گیرند!
مهر پیغمبر و آلش به زبان ناید راست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
کی باشد آن که مهدی ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند کار ما ز قدومش نکو شود
آری شود ولیک به خون جگر شود!
ای خوش دمی که در قدم او بود سرم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
جان بیلقای مهدی ذوقی چنان ندارد
وانکس که این ندارد حقا که آن ندارد
ذوقی چنان ندارد بیخدمتش عبادت
بیخدمتش عبادت ذوقی چنان ندارد
با هیچ کس نشانی از حضرتش ندیدم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
یک دم چه میشود که ز ما یاد آورند
آنان که پنج وقت به او اقتدا کنند
پنهان ز دشمنان چه شود گر رهم دهند
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
بخت از قدوم دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
جان میدهم برای لقایش به صدق دل
اینم نمیستاند و آنم نمیدهد
مردم ز اشتیاق در این پرده راه نیست
[...]