گنجور

 
فیض کاشانی

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید

بنمای رو که جان‏ها گردد فدای رویت

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

هر قوم راست راهی، شاهی و قبله‏گاهی

مائیم و درگه تو تا جان ز تن برآید

از کوی خویش بفرست سوی امیدواران

بوئی چو بوی رحمان کان از یمن برآید

از حسرت وصالت جان دادم و ندیدم

یارب از این سعادت کی کام من برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

یارا به حق مهدی گوئید ذکر خیرش

هر جا که فیض نامش در انجمن برآید

 
 
 
حافظ

دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران

[...]

صائب تبریزی

از روی نو خط یار هر جا سخن برآید

گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید

گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش

آنجا که یوسف مااز پیرهن برآید

هر چند گفتگو را نازک کند لب او

[...]

طغرای مشهدی

صد جامه پوشد از شرم، سرو خجسته قامت

جایی که آن سهی قد، از پیرهن برآید

میدان شناس داغم، مردآزمای شورش

از عهده دل من، کی سوختن برآید؟

نیش وطن دلم را نوش است در غریبی

[...]

فیض کاشانی

هر دل که عشق ورزد از ما و من برآید

کوشم بجان درین کار تا جان ز تن برآید

از عشق نیست خوشتر گشتم جهان، سراسر

سوی یقین گر آید از شک و ظن برآید

زهر فراق نوشم بهر وصال کوشم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
بیدل دهلوی

از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید

آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید

از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم

گلهای زخم دل را آب از دهن‌ برآید

از روی داغ حسرت‌ گر پنبه باز گیرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه