دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
مائیم و درگه تو تا جان ز تن برآید
از کوی خویش بفرست سوی امیدواران
بوئی چو بوی رحمان کان از یمن برآید
از حسرت وصالت جان دادم و ندیدم
یارب از این سعادت کی کام من برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
یارا به حق مهدی گوئید ذکر خیرش
هر جا که فیض نامش در انجمن برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر عاشق، بیانگر longing (خواست و آرزو) عمیق او برای وصال محبوب و رسیدن به او است. شاعر از امید و تلاش خود دست نمیکشد و میخواهد که یا جانش به محبوب برسد یا او از دنیا برود. او در پی جمال محبوب است و میخواهد صدای عشقش را به گوش همه برساند. در لحصول به محبوب، او احساس میکند که تمام اقوام مسیر خود را پیدا کردهاند، اما او تنها در درگاه محبوب باقی مانده است. شاعر همچنین به حسرتی که از دیدار محبوب دارد اشاره میکند و آرزو میکند که پس از مرگش کسی بر او درود فرستد و نام او را زنده نگه دارد.
هوش مصنوعی: هرگز از خواستهام دست نخواهم کشید تا زمانی که به آرزوی خود برسم، یا اینکه جانم به تنم برسد یا جانم از تنم جدا شود.
هوش مصنوعی: برای دیدن چهرهات، جانها حاضرند فدای تو شوند. لبهایت را بگشا و فریاد زن و مرد را به گوش آسمان برسان.
هوش مصنوعی: هر گروهی برای خود جهت و رهبری دارد، اما ما مرکز و مرجع همه هستیم و هنگامی که جان از بدن جدا شود، به درگاه تو خواهیم آمد.
هوش مصنوعی: از کوی خویش برای امیدواران عطری بفرست که مانند عطر رحمت خداوند است و از سمت یمن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزو و حسرت دیدار تو جانم را فدا کردهام و دریغ که هرگز موفق به دیدنت نشدم. کاش میدانستم این خوشبختی و سعادت چه زمانی نصیبم میشود.
هوش مصنوعی: بعد از مرگم، قبرم را باز کن و ببین که چگونه بخار و دود از درونم بالا میآید.
هوش مصنوعی: دوستان، به حق مهدی، هر جا نام خوب او بر سر زبانها بیفتد، ذکر خیرش را بگویید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
[...]
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید
گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش
آنجا که یوسف مااز پیرهن برآید
هر چند گفتگو را نازک کند لب او
[...]
صد جامه پوشد از شرم، سرو خجسته قامت
جایی که آن سهی قد، از پیرهن برآید
میدان شناس داغم، مردآزمای شورش
از عهده دل من، کی سوختن برآید؟
نیش وطن دلم را نوش است در غریبی
[...]
هر دل که عشق ورزد از ما و من برآید
کوشم بجان درین کار تا جان ز تن برآید
از عشق نیست خوشتر گشتم جهان، سراسر
سوی یقین گر آید از شک و ظن برآید
زهر فراق نوشم بهر وصال کوشم
[...]
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید
آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم
گلهای زخم دل را آب از دهن برآید
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.