گنجور

 
فیض کاشانی

کی باشد آن که مهدی ما پرده‌‏در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند کار ما ز قدومش نکو شود

آری شود ولیک به خون جگر شود!

ای خوش دمی که در قدم او بود سرم

از دست غم خلاص من آن دم مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌‏ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

آن رفعتی که هست جناب تو را امام

کی با تو دست کوته من در کمر شود

وین قصر سلطنت که توأش ماه منظری

سرها بر آستانه آن خاک در شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از اهل روزگار

یارب مباد اهل ستم معتبر شود

گر بد شده است وضع جهان در فراق او

رو شکر کن مباد که ازین بد بتر شود

غیر از تشیع به زبان نکته‏‌ها بسی

باید که تا کسی به خدا راهبر شود

شکر خدا که فیض به آن نکته‏‌ها رسید

روزی کند خدا که به آن کارگر شود