نه هر که روی نبی دید سروری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
کسی که اکثر عمرش به بتپرستی رفت
چسان هدایت دین پیمبری داند؟
کسی که در ره دین کج نهد قدم ز اول
زره برون رود آخر چه رهبری داند
هزار در که هر یک هزار بگشاید
ز علم تا نبود چون کسی سری داند
به جز خدای نداند امام عالم کیست
که قدر گوهر یک دانه گوهری داند
نجات خلق ز غرقاب جهل کار علی است
در این محیط نه هر کس شناوری داند
مقام راهبری گر به حق بود نیکوست
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
جهان و کار جهان گرچه در هم است ای فیض
ولی مدبّر کل دادگستری داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
[...]
چنین که چهره خوب تو دلبری داند
نه حسن حور و نه رخساره پری داند
به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست
که همچو لعل لبت روحپروری داند
ستمگری نه پریچهره مرا کارست
[...]
چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند
سواد زلف سیاهت ستمگری داند
ز لطف نرگس مستت نشان تواند داد
دلی که سحر مبین در مبصری داند
بصد روان لبت،ای ماهروی،دشنامی
[...]
پریوشی که به رخ رسم دلبری داند
سگ خودم شمرد و آدمیگری داند
نهان ز چشم کسان گفتمش به سوی من آی
به خنده گفت که این شیوه را پری داند
چو دم ز بندگی او زنم ز آتش غم
[...]
عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند
پری کجا روش آدمی گری داند؟
دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند
بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.