گنجور

 
فیض کاشانی

نه هر که روی نبی دید سروری داند

نه هر که آینه سازد، سکندری داند

کسی که اکثر عمرش به بت‏پرستی رفت

چسان هدایت دین پیمبری داند؟

کسی که در ره دین کج نهد قدم ز اول

زره برون رود آخر چه رهبری داند

هزار در که هر یک هزار بگشاید

ز علم تا نبود چون کسی سری داند

به جز خدای نداند امام عالم کیست

که قدر گوهر یک دانه گوهری داند

نجات خلق ز غرقاب جهل کار علی است

در این محیط نه هر کس شناوری داند

مقام راهبری گر به حق بود نیکوست

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

جهان و کار جهان گرچه در هم است ای فیض

ولی مدبّر کل دادگستری داند