گنجور

 
فیض کاشانی

زهی خجسته زمانی که یار باز آید

به کام غمزدگان غمگسار باز آید

اگر فدای امام زمان نخواهد شد

ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم

به آن امید که آن شهسوار باز آید

دی خفا چه جفاها که کرد و دل بکشید

به بوی آن که دگر نوبهار باز آید

غمین مباد که عمرت در انتظار گذشت

که جان عمر پس از انتظار باز آید

ز نقش بند قضا هست امید آن ای فیض

که آن امید دل بی‏قرار باز آید