گنجور

 
فیض کاشانی

همای اوج سعادت به دام ما افتد

امام را گذر ار بر مقام ما افتد

حباب‏وار براندازم از نشاط کلاه

میئی ز معرفتش گر به جام ما افتد

ز سلسبیل معارف که نوشد او یا رب

که قطره‏ای ز زلالش به کام ما افتد

به بارگاه رفیعش که مهر و مه نرسد

کی اتفاق مجال سلام ما افتد

کند ز مغرب غیب آفتاب او چو طلوع

بود که پرتو نورش به بام ما افتد

خوش آن دمی که خبر آید از قدوم امام

نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

چو آفتاب شود نوربخش ذره ما

به ما اگر نظری از امام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی

بود که قرعه دولت به نام ما افتد

چه عیش‏ها که کنیم و چه شکرها ای فیض

دمی که او گذرش بر مقام ما افتد

 
 
 
حافظ

همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد

اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه

اگر ز رویِ تو عکسی به جامِ ما افتد

شبی که ماهِ مراد از افق شود طالع

[...]

امیرعلیشیر نوایی

غزال زر ز فلک در مقام ما افتد

که چون تو آهوی وحشی به دام ما افتد

به روز وصل تو جمشید نوشد آب خضر

اگر به ساغرش از درد جام ما افتد

مراد چرخ شود فوت اگر پس عمری

[...]

صائب تبریزی

شبی ستاره دولت به بام ما افتد

که از لب تو شرابی به جام ما افتد

چنین که شرم گرفته است در میان او را

کجا رهش به غلط بر مقام ما افتد؟

سیاهرویی ما نیست قابل اصلاح

[...]

فیض کاشانی

همای اوج سعادت به دام ما افتد

امام را گذر ار بر مقام ما افتد

حباب‏وار براندازم از نشاط کلاه

میئی ز معرفتش گر به جام ما افتد

ز سلسبیل معارف که نوشد او یا رب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه