گنجور

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

از منع غیر، دوش که خندان گذشت و رفت

امروز با تبسّم پنهان گذشت و رفت

زود آشنای من به که شد گرم اختلاط

کز پیش من رقیب پریشان گذشت و رفت

بی تابی‌اش ز وعده فراموشی که بود؟

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ناصح نصیحت تو به دل جاگیر نیست

ویرانه‌ای است دل که عمارت پذیر نیست

خوانند در شکارگه عشق، بی‌جگر

صیدی که در کمند ملامت اسیر نیست

بسیار بی‌ملاحظه‌ای در جفا، مگر

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

جز خون دل، شراب ندانسته‌ام که چیست

غیر از جگر، کباب ندانسته‌ام که چیست

در خواب خوش ز دولت بیدار، غیر و من

از بخت خفته، خواب ندانسته‌ام که چیست

گر دیده بر نداشته‌ام از روی او، چه عیب

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ناله‌ام را کاش نشناسد که این فریاد کیست

شاید آن نامهربان پرسد که از بیداد کیست

هر دم اظهار پشیمانی کند از کشتنم

این سخن تا بهر تسکین دل ناشاد کیست

پیش او گفتم بد غیر و نیامد در عتاب

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

گر نیست فکر قتل منت، قهر بهر چیست

بادام تلخ چشم تو پر زهر بهر چیست

بیداد غمزه تو هلاک مرا بس است

جور زمانه و ستم دهر بهر چیست

با صد ستم کنون که مرا آزموده‌ای

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

تیر غمت که در دل صید زبون شکست

از بی‌قراری دل ما در درون شکست

در هر نفس فزون شودم آتش درون

از بس که خار غم به دل گرمخون شکست

دیوانه‌وار ماه نو از فکر ابرویت

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

شرمنده‌ام که روی دلی چون نمود و رفت

صد سرزنیش ز ناکسی من شنود و رفت

بهر فریب ساده‌ دلان، مست ناز من

از بزم غیر آمد و خود را نمود و رفت

شد قحط آرزو به دل زود قانعم

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

آنکه رشک بت چین است، این است

وانکه غارتگر دین است، این است

سرکشی، زارکُشی، بدکیشی

که به ما بر سر کین است، این است

آنکه از بهر هلاکم، او را

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

جفای او من بی‌تاب را به جا نگذاشت

برآن شدم که شکایت کنم، وفا نگذشت

مرا تو حال چه دانی، که بیخودی هرگز

ز ابتدا سخنم را به انتها نگذاشت

زمانه را، شه من، حق به جانب است درین

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

اگر کسی سبب وصل یار من شده است

زسر گرانی او، شرمسار من شده است

به طعنه مژده وصلی که غیر داد مرا

ز سادگی سبب انتظار من شده است

فزوده غم به غم و حسرتم به حسرت، اگر

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

غافل به من رسید و وفا را بهانه ساخت

افکند سر به پیش و حیا را بهانه ساخت

تا از جفای او نرهم، خون من نریخت

بیرحم، ترس روز جزا را بهانه ساخت

از بزم تا ز آمدن من برون رود

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

میا به پرستش من، جون امید صحت نیست

به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست

به غایتی هوس گفت‌وگوست با تو مرا

که تاب خامُشی‌ام با وجود حیرت نیست

کنون که جان به لب آمد مرا، دمی بنشین

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

وه که بر هر سر ره بی‌سر و پایی دگر است

بس که هر لحظه گذار تو به‌جایی دگر است

حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟

که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است

دل بیچاره‌ام از آرزوی بالایش

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

بس که پیشت عاشق از جام حجاب از دست رفت

هرچه پرسیدی، به هنگام جواب از دست رفت

ای خوش آن شبها درین اندیشه، کش بینم به خواب

در دلم می‌گشت، تا هنگام خواب از دست رفت

دل چنان پا مال شد از دستبرد قهر یار

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

گشاد مهره دل زین بساط بر طرف است

درین بساط دغل، انبساط برطرف است

چنین که زهر غمم خو به تلخکامی داد

دگر هوای شراب و نشاط برطرف است

به یار همرهم، ای همرهان کناره کنید

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

در کعبتین عشق تو نقش مراد نیست

وز ششدر غم تو امید گشاد نیست

در دشت شوق بس که به سر بردم، آن چنان

گم گشت نام من که مرا هم به یاد نیست

دادیم جان و دل ز خم زلف او نرست

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

با غیر رسیدیّ و ز غیرت جگرم سوخت

صد بار ز ناآمدنت بیشترم سوخت

صد شکر که افسردگی‌ام یاد نیاید

هر چند که آن غمزه بیدادگرم سوخت

از پهلوی من، بهر حسد دادن دشمن

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

دل به جان آمده از عشق نهان، یار کجاست

پرده از راز برانداز دل زار کجاست

بس که از نازکی خوی تو می‌اندیشم

با خیال تو مرا زهره گفتار کجاست

رفت دل از پی دلدار و نپرسید از من

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

از حریم وصل، مهجورم نمی‌بایست داشت

یعنی از نزدیک خود دورم نمی‌بایست داشت

ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود

از سموم هجر رنجورم نمی‌بایست داشت

من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

باز تیر مژه بر جان بلاکش زد و رفت

همچو برق آمد و در خرمنم آتش زد و رفت

باز سر در پی دیوانه سواری دارم

که ره قافله عقل، پری وش زد و رفت

دادخواهانه دویدم که عنانش گیرم

[...]

میلی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۶
sunny dark_mode