گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۱

 

رفتی پدر تو تفته جگر از جهان دریغ

بگذشت آب دیده مرا از میان دریغ

رستن پس از تو نیست سزاوار حال ما

پایم از آنکه دست ندارم به جان دریغ

تحصیل جرعه ای نتوانستم از برات

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۲

 

بردار ای صبا قدمی سوی مادرم

ساز آگهش درست ز حال برادرم

از مرگ کودکان یتیمش ز تشنگی

از قتل عون و قاسم و عباس و اکبرم

از منع آب و قطع رجا و آرزوی موت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۳

 

غلطان به خون و خاک تو را پاره‌تن دریغ

عریان ستاده بر سر نعش تو من دریغ

مقطوع از برادر و خواهر غریب من

ممنوع از اعانت فرزند و زن دریغ

بالقطع از کشاکش غم کردمی قبا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۴

 

کای از غمت برادر با جان برابرم

غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم

چون زخم‌های خود نگری از ستاره بیش

داغ درون خویش اگر بر تو بشمرم

گفتم رها کنند مگر زین قفس مرا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۵

 

کای باب ما مگر نه ز آل پیمبریم

نز خاندان حضرت زهرای اطهریم

گویی کم از یهود و مجوسیم اگرچه ما

ذریهٔ محمد و اولاد حیدریم

رخصت نداد خصم ستیزنده از غرور

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۶

 

بگشای چشم و قافله را در گذار بین

ما را چو عمر از در خود ره‌سپار بین

از سینه‌ها خروش به جای جرس شنو

از دیده‌ها سرشک به جای قطار بین

این بسته را پیاده نگر بر رکاب عیش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۷

 

برخیز و وضع حال من از روزگار بین

با صد جهان شکنجه و دردم دچار بین

با آنکه در زمانه خود امروز مرکزم

بیرون در ز دایره‌ام حلقه‌وار بین

گه از رضا چو تن به زمین با سکون نگر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۸

 

کای کشتهٔ جفا سوی ما یک نظر ببین

ما را چو باد زین سر کو پی‌سپر ببین

بگشای چشم و پرده‌نشینان قدس را

سیاره‌سار گرد جهان دربه‌در ببین

این کاروان قافله‌سالار کشته را

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۹

 

چون عمر خویش قافله را در گذر ببین

از کربلا به کوفه مرا ره سپر ببین

تشویش و اضطراب بهر جان و دل بجوی

تغییر و انقلاب بهر بوم و بر ببین

هر روز و شب به منزل و ره این سفر مرا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۰

 

کز هر جفا که رفت و رود برسرم دریغ

کس نیست واقف از دل غم پرورم دریغ

از ما گذشت و رفت و در آغوش خاک خفت

خاکم به سر ز خاک ببین کمترم دریغ

الا به مرگ دامنش از کف ندادمی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۱

 

رفتی تو خشک لب ز جهان ای پدر دریغ

ما جوی ها گریسته از چشم تر دریغ

جان داده تشنه کام تو با آنکه بارها

ما را گذشت سیل سرشک از کمر دریغ

گل کردم آستان ترا ز آستین تر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۲

 

کز کربلا به دیدهٔ خونبار می‌رویم

وارسته آمدیم و گرفتار می‌رویم

خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک

با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم

از دولت سر تو برادر به کربلا

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۳

 

کز نینوا اسیر و گرفتار می رویم

در خیل کوفیان جفاکار می رویم

جمعی چو ما زنان اسیران داغ دار

بی مونس و معین و مددکار می رویم

چون بندگان زنگ به بازار این سفر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۴

 

دشمن گرفت سخت سخت و منت واگذاشتم

بر خاک ره فکند تنت واگذاشتم

نسپردمت به خاک دریغا که از قصور

غلطان به خاک و خون بدنت واگذاشتم

همراه کاروان بسرآیی ولی چه سود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۵

 

نالید آنقدر که زبان از فغان فتاد

یا خود فغان ز بی اثری از زبان فتاد

در رسم این رزیه قلم را بنان شکست

یا خود بنان ز فرط قصور از زبان فتاد

رخت از جهان کشید برون عیش ایمنی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۶

 

تا ماجرای ماتم او در میان فتاد

اندوه و شادی از دو جهان برکران فتاد

ذرات ملک را همه پست و بلند سوخت

این طرفه آتشی است که در کن فکان فتاد

یکباره بنیه اش همه ازکف به باد رفت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۷

 

در کربلا نه آب به قیمت گران فتاد

نز چشم ها چو چشمه ی حیوان نهان فتاد

یا خود بهای آب فزون از نفوس بود

یا خون و جان فاطمیان رایگان فتاد

البته سبطیان همه میرند از عطش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۸

 

در شرح این ستم که نگفتم یک از هزار

چون نامه رو سیاهم و چون خامه شرمسار

آن داستان کجا و کجا این بیان سست

از گفت خویش آمدم اینک به اعتذار

این امر ناصواب که شد وضع در زمین

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۹

 

دشمن بر او زیاده از این قصد کین نداشت

یا از قصور قدرت کین بیش ازین نداشت

هر کفر و کین و کاوش و کیدی که داشت دهر

جز بهر قتل و غارت ابنای دین نداشت

جز خون و مال خسرو دین را سپهر دون

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶۰

 

بر پا ستاده قدوه قوم شقا دریغ

بر سر فتاده سبط پیمبر ز پا دریغ

در حرب حق و باطل و توحید شرک شد

آل رسول سخره ی اهل زنا دریغ

فلک نجات رنجه ی جوق دغا فسوس

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode