گنجور

 
صفایی جندقی

کای باب ما مگر نه ز آل پیمبریم

نز خاندان حضرت زهرای اطهریم

گویی کم از یهود و مجوسیم اگرچه ما

ذریهٔ محمد و اولاد حیدریم

رخصت نداد خصم ستیزنده از غرور

تا نعش چاک‌چاک تو در خاک بسپریم

قتلای ما به ناصیه ناکرده دفن ماند

ما گوییا به مذهب این قوم کافریم

مسلم نه‌ایم بلکه ز ملحد کفورتر

مؤمن نه‌ایم بلکه ز زندیق ب‍[‍د]تریم

از ما بدین رویه که کردند منع آب

از دام و دد نه کز سگ و خنزیر کمتریم

مردند پیش چشم من از فرط التهاب

اطفال ما و ساقی تسنیم و کوثریم

در دست قوم خواری خود نایدم شگفت

ما پای‌بند عهد خود از عالم ذریم

عرض بلا کنند چو در رستهٔ ولا

ما خواستار دشنه و پیکان و خنجریم

حجت چو غالب است چه باک ار در این دو روز

مغلوب قهر مردم بیدادگستریم

دشمن هرآنچه خواسته بد کرده لیک ما

دلگرم وعده‌های خداوند داوریم

زین قوم دون سگال دغاساز دادسوز

جز پیش کردگار شکایت کجا بریم

بس داغ و دردها که فراپیش جد و مام

سوی مدینه محض ره‌آورد می‌بریم

تا جای باده درد به جام تو ریخت دهر

ما جای آب زیبد اگر خون دل خوریم

پس سجده برد بر سر و رو کرد با سنان

کای از نخست قافله سالار کاروان

 
 
 
امیر معزی

جانا کجا شدی‌ که ز بهر تو غم خوریم

هر ساعت از غمان تو آشفته دل‌تریم

لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری

ما در غم فراق تو مجنون دیگریم

ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست

[...]

مولانا

برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم

بزم شهنشه‌ست نه ما باده می خریم

بحری است شهریار و شرابی است خوشگوار

درده شراب لعل ببین ما چه گوهریم

خورشید جام نور چو برریخت بر زمین

[...]

سعدی

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست

[...]

اوحدی

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

وقتست کز وصال تو جانی بپروریم

نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار

این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم

آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیده‌ای

[...]

کمال خجندی

بگذار تا به گلشن روی تو بگذریم

در باغ وصل از گل روی تو برخوریم

باشد اسیر چشم گدایان پادشاه

بردار پرده تا که رخت سیر بنگریم

کوری دیده گو بشکن حور پای ما

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه